جدول جو
جدول جو

معنی اجواب - جستجوی لغت در جدول جو

اجواب
(اَجْ)
جمع واژۀ جوب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکواب
تصویر اکواب
کوب ها، کوزه ها، جام ها، آسیب ها، صدمه ها، جمع واژۀ کوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابواب
تصویر ابواب
باب ها، درها، دروازه ها، جمع واژۀ باب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثواب
تصویر اثواب
ثوب ها، جامه ها، لباسها، جمع واژۀ ثوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجواف
تصویر اجواف
جوف ها، داخلها، شکم ها، جمع واژۀ جوف
فرهنگ فارسی عمید
بهندی بنج است، شور و تلخ گردانیدن آب
لغت نامه دهخدا
(اَطْ)
از قرای فیّوم است. و نام آن هنگام فرمانروایی عبدالله بن سعد بن ابی سرح بر مصر آمده است و در مصر شنیدم که اطواب و فیوم از اعمال بهنسا از نواحی مصر است و دو موضع مزبور نزدیک به یکدیگراند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِشْ)
یوهان کریستف. (1743- 1821 میلادی) از دانشمندان آلمان بود که برخی از آثار ادبی، تاریخی، فلسفی و ریاضی تألیف کرد. قسمت بیشتر شهرت وی بسبب کتابیست که آنرا درباره اسباب و مقتضیات تبدیل زبان فرانسه به یک زبان عمومی و کیفیت دوام و عدم دوام آن نگاشت و بسبب آن از طرف آکادمی برلن مورد تقدیر واقع شد، جمع واژۀ اشر. رجوع به اشر شود
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جول، بمعنی گرداگرد اندرون چاه
لغت نامه دهخدا
مسکه در دیگ کردن جهت روغن شدن آن. (منتهی الارب). آب کردن کره. اذابه.
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جوف، بمعنی درون، میان، شکم
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جوز
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است واقع در نیم فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق شیراز. (فارسنامه). و آن در کنار راه شیراز و جهرم، میان شیراز و پل فسا است و در 6000 گزی شیراز واقع است
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
نیک کردن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جواد
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ)
دور داشتن. (منتهی الارب). دور کردن. (تاج المصادر) ، و مصطلح دفتر اکبرشاهی آنکه سپاهیان را سوای نقد در وجه علوفۀ ایشان دهند.
- اجناس عالیه، مقولات. مقولات عشر. قاطیغوریاس.
- جنس الاجناس، جنس عالی. (اصطلاح منطق). رجوع به جنس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جنب
لغت نامه دهخدا
(اَطْ)
جمع واژۀ طوب، آجر و آن جمع قله است. (از معجم البلدان) ، پاکتر. (مهذب الاسماء). خوب تر. طیب تر. پاکیزه تر. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام).
- امثال:
اطیب اللحم عوذه. (مجمع الامثال در ذیل اخبث).
، حلال تر. (ناظم الاطباء) ، خوشتر. (مهذب الاسماء) : و یقال اطیب بقاع الدنیا اربعه: شعب بوان و صغد سمرقند و نهرالابله وغوطه دمشق. (یادداشت مؤلف) : و تلک الالحان اطیب لان تلک الاجسام احسن ترکیباً. (رسایل اخوان الصفا) :
سال امسال تو ز پار اجود
روز امروز تو ز دی اطیب.
فرخی.
تا سلام و تحیت ما را اطیبه... بخان رساند. (تاریخ بیهقی). واطیب البزما یرتفع من مرو. (صورالاقالیم اصطخری).
خجسته بادت عید و چو عید باد مدام
همیشه روز و شب تو ز یکدگر اطیب.
؟
- ما اطیبه، چه پاکیزه و خوش است. (ناظم الاطباء).
- امثال:
اطیب من الحیاه.
اطیب من الماء علی الظّماء. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
جمع واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جمع واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
بدون پاسخ. بلاجواب. و آن در تداول هندیان و افغانان بسیار است
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجواب
تصویر تجواب
رهنور دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواب
تصویر اکواب
جمع کوب جامها تنگها کوزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواب
تصویر اقواب
جمع قوب، چوزه ها جوجگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجواد
تصویر اجواد
جمع جواد، بخشندگان جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جوف، درون ها میان ها لابه لاها، جمع جوف بمعنی درون میان شکم ب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوام
تصویر اجوام
پارسی تازی گشته جام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثواب
تصویر اثواب
جمع ثوب جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجداب
تصویر اجداب
خشکسالی بی بارانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصواب
تصویر اصواب
((اَ وَ))
صواب تر، درست تر، راست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکواب
تصویر اکواب
جمع کوب، جام ها، کوزه های بی دسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابواب
تصویر ابواب
((ا َ))
جمع باب، درها، فصل ها، مبحث ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثواب
تصویر اثواب
جمع ثوب، جامه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابواب
تصویر ابواب
درها
فرهنگ واژه فارسی سره