جدول جو
جدول جو

معنی اجهاض - جستجوی لغت در جدول جو

اجهاض
(حِ دِ فِ / فَ)
شتابانیدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجهار
تصویر اجهار
بلند کردن آواز هنگام خواندن چیزی، آشکارا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
برخیزاندن، برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
ازآف. خسته را بکشتن. (تاج المصادر) (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه که عادتش بچه افکندن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ماده شتری که عادت وی بچه افکندن بود. ج، مجاهیض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانگیختن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). برخیزانیدن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراموش کردن، بر غفلت رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ فُ)
در گلو گیرانیدن. خیو در گلو گیرانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر). خدو در گلو گیرانیدن کسی را. (منتهی الارب). بگلو درجهانیدن آب کسی را
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ شِ)
گران شدن. گرانبار کردن، چنانکه کار کسی را
لغت نامه دهخدا
(شی وَ / وِ)
بخیلی کردن: اجهی فلان علینا، بخیلی نمود بر ما. (منتهی الارب)،
{{صفت}} آنکه در آفتاب چیزی نبیند. روزکور. (تاج المصادر)، مرد دیداری تمام خلقت، اسب که غرۀ وی همه روی وی را گرفته باشد، احول دیداری. (منتهی الارب). و عبارت تاج العروس این است: (و) الأجهر، الأحول الملیح الجهره، ای الحوله. مؤنث: جهراء. ج، جهر
لغت نامه دهخدا
(شی وَ / وِ زَ)
رنجانیدن. (زوزنی). برنجانیدن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(بومْ پَ)
اظهار. (غیاث).
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ شِ)
بچۀ تمام خلقت افکندن ناقه. افکندن ناقه بچۀ تمام خلقت که پشم برآورده باشد. (منتهی الارب). اجهاض، آثار نو. (منتهی الارب) ، آثار کهنه و پوسیده. (منتهی الارب) ، رنگی از رنگهای اسپ. بور، شتر یا اسپ خاکسترگون که سیاهی آن بر سپیدی غالب باشد. (منتهی الارب) ، اسب سیاه. (مهذب الاسماء) ، ستور سیاه رنگ. اسبی سیاه بش و دنبال سرخ:
ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک
چو زیر زین کشد او پشت بارۀ ادهم.
مسعودسعد.
چگونه ادهمی آن ادهمی که من زبرش
چنان نشستم چون برفراز دیوان جم.
سنائی.
تا خورشید پیاده بیند
خورشید دگر فراز ادهم.
خاقانی.
، بند. (منتهی الارب). قید. بند چوبین که بر پای نهند. (مهذب الاسماء). کند. کنده. بند آهن. اکثر اهل لغت بمطلق بند تفسیر کرده و ظاهر آنست که مخصوص به آهن باشد. (آنندراج). بند آهنی که در پای مجرمان اندازند. (غیاث) ، لیل ٌ ادهم، شبی سیاه. مؤنث: دهماء. ج، اداهم
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
گریستن را بساختن. (زوزنی). گریستن را ساختن. (تاج المصادر). آمادۀ گریستن شدن. (منتهی الارب). برای گریستن ساخته شدن. لب برچیدن، بیت اجهی، خانه بی سقف. (زوزنی) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجهار
تصویر اجهار
آشکار کردن سخن بازگفتن اظهار، آشکار کردن سخن بلند کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
برانگیختن، برخیزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهاز
تصویر اجهاز
خسته کشی خسته را کشتن زبون کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهاش
تصویر اجهاش
زاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهاء
تصویر اجهاء
ابرگشادگی باز شدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهاد
تصویر اجهاد
رنجانیدن، احتیاط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهاض
تصویر جهاض
پیلو (مسواک) اراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
((اِ))
تحریک کردن، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجهار
تصویر اجهار
((اِ))
آشکار کردن سخن، بلند کردن آواز، با صدای بلند چیزی را خواندن، آشکار کردن
فرهنگ فارسی معین