جلی تر. روشن تر. (مؤید). هویداتر. (مقابل اخفی) : تعریف بأجلی. معرّف از معرّف اجلی باید، بگردیدن آب از حال خود، واداشتن کسی بر چیزی که آن را ناخوش دارد
جلی تر. روشن تر. (مؤید). هویداتر. (مقابل اخفی) : تعریف بأجلی. مُعرِّف از مُعرَّف اجلی باید، بگردیدن آب از حال خود، واداشتن کسی بر چیزی که آن را ناخوش دارد
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، در 30 هزارگزی باختر معلم کلایه. در کوهستان واقع و معتدل است. سکنۀ آن 80 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و گردو و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، در 30 هزارگزی باختر معلم کلایه. در کوهستان واقع و معتدل است. سکنۀ آن 80 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و گردو و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین. (غیاث اللغات). نخستین. صفت تعیینی عددی به معنی نخستین. (ناظم الاطباء) : اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تودشمنکام. نظامی (هفت پیکر). چندانکه نگه میکنم ای رشک پری بار دومین ز اولین خوبتری. سعدی. اولین نقطه گرچه چست بود آخرین بهتر از نخست بود. امیرخسرو دهلوی. - اولین حرف، به معنی علم لدنی. (هفت قلزم). - اولین رایتی، کنایه از حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم. (آنندراج) (هفت قلزم). - اولین نقش، کنایه از نصیب و مقدر و قضا باشد. (آنندراج). اولین نقش و نقش معلوم، بمعنی قضای ازلی است. (هفت قلزم). - اولین و آخرین،متقدمین و متأخرین. (آنندراج)
در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین. (غیاث اللغات). نخستین. صفت تعیینی عددی به معنی نخستین. (ناظم الاطباء) : اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تودشمنکام. نظامی (هفت پیکر). چندانکه نگه میکنم ای رشک پری بار دومین ز اولین خوبتری. سعدی. اولین نقطه گرچه چست بود آخرین بهتر از نخست بود. امیرخسرو دهلوی. - اولین حرف، به معنی علم لدنی. (هفت قلزم). - اولین رایتی، کنایه از حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم. (آنندراج) (هفت قلزم). - اولین نقش، کنایه از نصیب و مقدر و قضا باشد. (آنندراج). اولین نقش و نقش معلوم، بمعنی قضای ازلی است. (هفت قلزم). - اولین و آخرین،متقدمین و متأخرین. (آنندراج)