درشت. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ناهموار. ناموافق. (ناظم الاطباء). که ملایم و موافق و سازگار نیست. که سازگاری و توافق ندارد. - ناملایم طبع، ناسازگار. که سازگار و موافق طبع نیست. که تحمل آن دشخوار است. ، دشوار، زمخت. خشن، مزاحم. بازحمت. (ناظم الاطباء) ، امر خراب وبد. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، نامناسب. بی جا، بی رحم. (ناظم الاطباء)
درشت. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ناهموار. ناموافق. (ناظم الاطباء). که ملایم و موافق و سازگار نیست. که سازگاری و توافق ندارد. - ناملایم طبع، ناسازگار. که سازگار و موافق طبع نیست. که تحمل آن دشخوار است. ، دشوار، زمخت. خشن، مزاحم. بازحمت. (ناظم الاطباء) ، امر خراب وبد. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، نامناسب. بی جا، بی رحم. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ اقلیم. (ناظم الاطباء) : کلید گنج اقالیم در خزینۀ اوست کسی بقوت بازوی خویش نگشاده ست. سعدی. - اقالیم سبعه، هفت کشور و آن هفت حصه از ربع مسکون است. قدما زمین را به هفت بخش کرده و هر یک را اقلیمی خوانده و هر اقلیمی منسوب به ستاره ای است. هند بزحل و چین بمشتری و ترک بمریخ و خراسان بشمس و ماوراءالنهر بزهره و روم به عطارد و بلخ به قمر. (مؤید الفضلاء). رجوع به اقلیم شود
جَمعِ واژۀ اقلیم. (ناظم الاطباء) : کلید گنج اقالیم در خزینۀ اوست کسی بقوت بازوی خویش نگشاده ست. سعدی. - اقالیم سبعه، هفت کشور و آن هفت حصه از ربع مسکون است. قدما زمین را به هفت بخش کرده و هر یک را اقلیمی خوانده و هر اقلیمی منسوب به ستاره ای است. هند بزحل و چین بمشتری و ترک بمریخ و خراسان بشمس و ماوراءالنهر بزهره و روم به عطارد و بلخ به قمر. (مؤید الفضلاء). رجوع به اقلیم شود
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود، - خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود، - زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود، - خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود، - زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
جمع جرم، تن ها پیکرها، توده ها، اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان،جمع جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه)، موجودات و کاینات سماوی وجوی مانند افلاک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی الاجزاءجمع جرم تن ها اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان،جمع جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه)، موجودات و کاینات سماوی و جوی مانند افک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی اجزاء مانند ط نقره آهن. یا اجرام چرخ. افک و ستارگان اجرام سماوی. اجرام بسیط یا اجرام علوی. اجرام بسیط یا اجرام عنصری. اجسام خاکی. یا اجرام فلکی. اجرام بسیط یااجرام مرکب (مرکبه) اجسامی که مرکب از عناصر مختلفه الطبایع باشند
جمع جرم، تن ها پیکرها، توده ها، اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان،جمع جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه)، موجودات و کاینات سماوی وجوی مانند افلاک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی الاجزاءجمع جرم تن ها اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان،جمع جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه)، موجودات و کاینات سماوی و جوی مانند افک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی اجزاء مانند ط نقره آهن. یا اجرام چرخ. افک و ستارگان اجرام سماوی. اجرام بسیط یا اجرام علوی. اجرام بسیط یا اجرام عنصری. اجسام خاکی. یا اجرام فلکی. اجرام بسیط یااجرام مرکب (مرکبه) اجسامی که مرکب از عناصر مختلفه الطبایع باشند