جدول جو
جدول جو

معنی اجراییه - جستجوی لغت در جدول جو

اجراییه
((اِ یِ))
مؤنث اجرایی
ورقه اجراییه: ورقه ای است که به منظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست، از طرف اجراء دادگستری یا ثبت به وی ابلاغ و پس از مهلت مقرر، اجرا شروع می شود
تصویری از اجراییه
تصویر اجراییه
فرهنگ فارسی معین
اجراییه
انجام نامه
تصویری از اجراییه
تصویر اجراییه
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ قی یَ)
ده کوچکی است از دهستان افشاریۀساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران، 27000گزی باختر کرج، دارای 30 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ بی یَ)
شهری است به افریقیه (دمشقی) ، بین برقه و طرابلس غرب و بین آن و زویله در حدود یکماهه راه است. (به قول ابن حوقل). ابوعبید البکری گفته است که زمین آن هموار و آبش گوارا و دارای چشمۀ عذب و بستانهای لطیف ونخلستان بسیار است و از درختان جز اراک در آنجا یافت نشود و در آن جامعی است نیکوبنا که ابوالقاسم قائم بن عبیداﷲ المهدی ساخته و آن را صومعه ای هشت گوش نیکوکرده است و گرمابه ها و مهمانسراها و بازارهای پرجمعیت دارد. و از آنجاست ابراهیم بن اسماعیل بن احمد بن عبداﷲ طرابلسی. (معجم البلدان). مؤلف قاموس الأعلام گوید: قصبه ای است در طرف غربی برقه، یعنی بنغازی، در شمال غربی قصبۀ اوجله و او را در ساحل بندر و قلعه ای است و در آن اشجار و نخل بسیار است و آبی گوارا داردو مسجد بزرگی در زمان ملوک فاطمی، قائم بن مهدی بدان جا بنا کرده است و صومعه ای نیز بدان جاست هشت گوش و امروز خرابست. ابن اجدابی منسوب بهمین اجدابیّه است، جدرناک گردیدن زمین، و آن گیاهی است که در ریگ روید: اجدر المکان. (منتهی الارب) ، نمودار شدن سرهای گیاه مانند جدری. جداره. (منتهی الارب) ، آماهیدن. آماسیدن. تورﱡم
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام پسر دوم یوسف و جد اعلای یکی از اسباط دوازده گانه است. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به کتاب مذکور و تاریخ گزیده صص 50- 51 شود
لغت نامه دهخدا
ابن الزفان بن حسن بن اسحاق مکنی به ابوکثیر. یکی از مشاهیر اطبای عرب و از تلامیذ طبیب مشهور علی بن رضوان بوده. وی در زمان افضل بن امیرالجیوش در مصر بطبابت اشتغال داشت. او طبیبی بسیار حاذق بود و عشقی بخصوص بجمع و استنساخ کتب داشت و همیشه جمعی از مستنسخان در منزل او مشغول بکار بودند و علاوه بر کتب بسیاری که افضل بن امیرالجیوش نامبرده از افرائیم خریداری کرد و کتابخانه ای تأسیس نمود، باز هنگام وفات بیش از دوهزار جلد کتاب از وی باقی مانده و یک مجموعۀ بسیار مفید موسوم به ’تعالیق و مجربات’ بوجود آورد و دو کتاب دیگر بنامهای ’التذکره الطبیه فی مصلحه الاحوال البدنیه و مقالۀ فی التقریر القیاسی علی ان البلغم یکثر تولده فی الصیف و الدم و المرارالاصفر فی الشتاء’. وی پیرو مذهب موسی بود. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ فی یَ)
نام فرقه ایست از فرق اسلام. (آنندراج). فرقه ای باشند که اهل اطراف را در آنچه از شریعت نشناسند معذور دارند. و در اصول عقاید با اهل سنت موافقند. (از تعریفات جرجانی). اطرافیه در قول به قدر پیرو حمزیه میباشند، الا آنکه ایشان اطراف را در ترک آنچه از شریعت نمیدانند معذوردارند گاهی که آنچه دانند که بطریق علم لازم میشود به آن اتیان نمایند و گویند بعقل چیزی چند واجب است. (از ضمیمۀ ملل و نحل شهرستانی ترجمه جلالی نایینی ص 15). اطرافیه فرقه ای باشند بر مذهب حمزه در اعتقاد به قدر، جز اینکه ایشان اصحاب اطراف را در ترک آنچه از شریعت نشناسند بشرط اتیان چیزی که از طریق عقل شناختن آن لازم است معذور دارند و همچون قدریان واجبات عقلی اثبات کرده اند و رئیس آنان غالب بن شاذان از مردم سیستان بود و عبداﷲ سرنوی با ایشان مخالفت کرد و از آنان تبرّی جست و محمدیه از اصحاب محمد بن رزق از آن گروه اند، وی از اصحاب حصین بود آنگاه از وی تبرّی جست. (از ملل و نحل ج 3 ص 206). و در حاشیه بنقل از اعتقادات ص 48 و تعریفات ص 19 آمده است: اطرافیه را از اینرو بدین نام خوانده اند که معتقدند: هرکه احکام شریعت را از اصحاب اطراف عالم فرانگیرد معذور است. و آنان با اهل سنت در اصول موافقت کرده اند. اطرافیه اصحاب فرقه ای اند که بر مذهب حمزه اند در قول به قدر، الا آنکه ایشان اصحاب اطراف را در ترک آنچه از شریعت نمی دانند معذور میدارند گاهی که آنچه دانند که بطریق علم لازم میشود به آن اتیان نمایند و گویند بعقل چیزی چند واجب است. و رئیس ومقدم این طایفه غالب بن سادل است از سجستان و مخالفت ایشان کرد عبداﷲ شربوری و تبرّی گزید از ایشان. و از این طایفه اند محمدیه اصحاب محمد بن رزق (و از اصحاب حصین بن رقاد بود) و در از او تبرّی گزید (کذا). (ترجمه ملل و نحل شهرستانی بقلم جلالی نایینی ص 143) .فرقه ای از خوارج عجارده و از اتباع غالب اند و ایشان بر مذهب حمزیه باشند، جز اینکه آنان اهل اطراف را در آنچه از شرع نشناخته اند معذور دارند بشرط آنکه چیزی را که دانستن آن لازمست از جهت عقل بپذیرند. و در اصول و نفی قدر یعنی نسبت دادن افعال به قدرت بنده بااهل سنت موافقت کرده اند، چنین است در شرح مواقف. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به اصحاب اطراف شود
لغت نامه دهخدا
کاربستی پساختیک منسوب به اجرا آنچه در اجرا میاید آنچه به اجرا پیوستگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرابیه
تصویر اعرابیه
بیابان نشینی دشتستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطرافیه
تصویر اطرافیه
نام شاخه از اسلام پیرامون گرایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراییل
تصویر اسراییل
عبری بر گزیده خدا بنده خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلاسیه
تصویر اجلاسیه
انجمنیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراهیه
تصویر جراهیه
ظاهر و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
پساختان مونث اجرائی یا ورقه اجرائیه. ورقه ایست که بمنظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست از طرف اجرا دادگستری یا ثبت بوی ابلاغ و پس از مهلت مقرر اجرا شروع میشود. یا قدرت اجرائیه نیرویی که در دستگاه حکومت و یا سازمانهای دیگر ماء مور اجرا و بکار بستن قانون ها و دستورهاست. یا کمیته اجرائیه. کمیته و انجمنی که در یک سازمان یا حزب ماء مور اجرا و بکار بستن دستورها و قانونهاست
فرهنگ لغت هوشیار
اداره ای در سازمان راهنمایی و رانندگی که وظیفه اش رسیدگی به امور مربوط به تخلفات و شکایت های رانندگی، جریمه ها و صدور برگ عدم خلافی است، سازمانی در قوه قضاییه برای اجرای احکام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطفاییه
تصویر اطفاییه
((اِ یِ یا یَ))
آتش نشانی، اداره ای که مأمور خاموش کردن آتش است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجلاسیه
تصویر اجلاسیه
((اِ یِ یا یَ))
مؤنث اجلاس
دوره اجلاسیه: دوره ای که در آن انجمن تشکیل می گردد و اعضای آن برای مشورت و گفت و گو گرد می آیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجرایی
تصویر اجرایی
انجامی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
Operatic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
opératique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
אופראי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
ओपेरा सम्बन्धी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
operatik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
เกี่ยวกับโอเปร่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
opera-gerelateerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
operatico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
operático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
operático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
歌剧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
operowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
оперний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
opernhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
оперный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
オペラの
دیکشنری فارسی به ژاپنی