جدول جو
جدول جو

معنی اجتراء - جستجوی لغت در جدول جو

اجتراء(شِ سَ / سُ)
دلیر شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). دلیر گردیدن بر کسی. دلیری، بار خرما بریدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (منتهی الارب) ، حزر. تخمین کردن و اندازه کردن بار خرما را بر درخت: اجترم النخل. (منتهی الارب) ، کسب کردن: اجترم لاهله، کسب کرد برای اهل خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
فرهنگ لغت هوشیار
اجتراء((اِ تِ))
دلیر شدن، جرئت پیدا کردن، دلیری
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ)
گرد آوردن، بریدن و درودن. اجدزاز. یقال: اجتززت الشیح و اجدززته، اذاجززته. (منتهی الارب) ، بدرو آمدن کشت
لغت نامه دهخدا
(شُ پَ)
بچیزی که بر تو عرضه کنند نگریستن. (تاج المصادر) (زوزنی). نگریستن بسوی چیزی بتأمل. دیدن.
لغت نامه دهخدا
(هََ)
فروگرفتن احسان گیرنده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی اعترار نیز آمده است. صاحب نشوءاللغه آرد: و قد جاء الاعترار فی لغتنا کالاعتراء، فقد رأینا ان المعتر هو الفقیر المعترض للمعروف من غیر ان یسأل. (نشوءاللغه ص 61) ، بچه آوردن گوسفند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بچه آوردن گوسفند و انداختن راعی بچۀ هر یک را پیش مادرش. (از اقرب الموارد) ، انداختن راعی بچۀ هر یک را پیش هر یک. (منتهی الارب) (آنندراج). انداختن راعی بچۀ هر یک را پیش مادرش. (ناظم الاطباء) ، عطا کردن کسی را آنچه را که از تو میخواهد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
اختیار کردن چیزی را. (منتهی الارب). برگزیدن. (منتهی الارب) (زوزنی) : استراء الموت الحی، برگزید مرگ، مهتران قبیله را.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
میزبانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اکترا. به کرایه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کرایه فرستادن. (تاج المصادر بیهقی). به کرایه دادن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ / رِ)
مکروه داشتن. (منتهی الارب). ناخوش آمدن هوای جائی. (زوزنی). کراهیت داشتن مقام بجائی اگرچه در نعمت باشی. (تاج المصادر). ناخوش شمردن هوای جائی را: اجتویت البلد، اذا کرهت المقام فیه و ان کنت فی نعمه. (منتهی الارب) ، برگردانیدن کسان از قصد خود: اجتالهم، برگردانید آنها را از قصد. (منتهی الارب) ، برگزیدن. (تاج المصادر) : اجتال منهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ کُ نَنْ دَ / دِ)
جنی. (زوزنی). میوه چیدن. باز کردن میوه را. بار از درخت باز کردن. چیدن. اقتطاف. قطف: هرکس بیخ خشک کاشت به اجتنای ثمرتش بهره مند نگشت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(شِ یَ گُ تَ)
دور ساختن از جای. (منتهی الارب) ، نوشیدن همه: اجتلد ما فی الاناء، همه نوشید آنچه در آوند بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِدْ)
بیرون آوردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، درهم پیچیدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (لسان العرب از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ اَ)
موافقت ناکردن چیزی، چیزی را
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ/ لِ زَ)
پاداش عمل خواستن از، چریدن به دهان: اجتست الابل الکلأ، چریدند شتران گیاهها را به دهنهای خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
جرین ساختن. (جرین، آردو مانند آن و خرمنگاه و جای خرما خشک کردن باشد) ، اجتسرت السفینهالبحر، بدریا افتاد کشتی و روان شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
اجرام. ذنب و گناه ورزیدن. جرم کردن. گناه کردن. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، خریدن: اجتزم حظیرته، خرید حظیرۀ او را. (منتهی الارب) ، پاره ای گرفتن: اجتزم من المال، پاره ای گرفت از مال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
از بن برکندن.
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ اَ)
چوب از درخت بریدن. چوب از درخت بازشکستن. (تاج المصادر) : اجترع العود. (منتهی الارب) ، بریدن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ رَ)
خریدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13) (آنندراج). مالک شدن چیزی را. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
میزبانی و نیکوئی با میهمان، نیکو داشت، پیروی، مهمانی خواستن، فراروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتراء
تصویر اکتراء
کرایه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتراء
تصویر اشتراء
خریدن، فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراء
تصویر استراء
رای خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاء
تصویر اجتحاء
از بن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترار
تصویر اجترار
نشخوار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترام
تصویر اجترام
خرما کنی بار خرما بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراء
تصویر افتراء
((اِ تِ))
تهمت زدن، بهتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتراء
تصویر اشتراء
((اِ تِ))
خریدن، فروختن، معامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتباء
تصویر اجتباء
((اِ تِ))
برگزیدن، انتخاب کردن، فراهم آوردن، برگزیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتزاء
تصویر اجتزاء
((اِ تَ))
کافی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتناء
تصویر اجتناء
((اِ تِ))
میوه چیدن
فرهنگ فارسی معین
تهمت، افترا
دیکشنری عربی به فارسی