- اجتداث
- کورکردن
معنی اجتداث - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از بیخ بریدن از بیخ کندن بن کنی از بیخ و بن بر کندن بریدن از بن بریدن بیخ بر کردن استیصال
از بن بریدن، از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، قلع، اقلاع، بتر، اقتلاع
قبرها، گورها، گورکندن
نشر، برانگیختن، فرستادن
چیز نو آوردن
بحث، جستن، تفحص
پاداشمند
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
راه بریدن در نور دیدن بگشتن رفت و برگشت گذشتن از جایی و رفتن بگذشتن
ویران کردن
جامه پوشی
سخت گرفتن چیزی را
بی پرده دیدن دیدار یافتن
تجاهد، جهد کردن، کوشیدن، کوشش، سعی
همسایگی کردن همسایه شدن
پوشیده شدن
احتراز، پرهیز، دوری
پیه گذاری، پیه مالی
گرد آمدن، تجمع
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
نا سازگاری میان دو چیز ناسازی
دست بسودن پرواسیدن
چوب از درخت بریدن، چوب بری
خرما کنی بار خرما بریدن
نشخوار شتر
ورزیدن
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
بریدن و شکستن
بسوی خود کشیدن
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
سوراخ کردن
از بن کندن