جدول جو
جدول جو

معنی اجازه - جستجوی لغت در جدول جو

اجازه
موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد، رخصت دادن، اذن، رخصت، کلمه ای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب می کنند
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
فرهنگ فارسی عمید
اجازه
(شَ کَ)
اجازت. دستوری. اذن. رخصت. فرمان. بار. دستوری دادن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
اجازه
دستوری، اذن، رخصت
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
فرهنگ لغت هوشیار
اجازه
پروانه
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
فرهنگ واژه فارسی سره
اجازه
اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت، پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور، فتوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجازه
إذنٌ
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به عربی
اجازه
Permission
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اجازه
permission
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اجازه
permesso
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اجازه
разрешение
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به روسی
اجازه
Erlaubnis
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به آلمانی
اجازه
дозвіл
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اجازه
zgoda
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به لهستانی
اجازه
许可
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به چینی
اجازه
permissão
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اجازه
অনুমতি
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به بنگالی
اجازه
اجازت
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به اردو
اجازه
permiso
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اجازه
ruhusa
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اجازه
izin
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اجازه
허가
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به کره ای
اجازه
許可
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اجازه
अनुमति
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به هندی
اجازه
izin
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اجازه
การอนุญาต
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به تایلندی
اجازه
toestemming
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به هلندی
اجازه
רְשׁוּת
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افازه
تصویر افازه
فیروز گردانیدن، پیروز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهزه
تصویر اجهزه
جمع جهاز، وردک (وردک هم آوای زردک جهاز عروس)، جمع جهاز
فرهنگ لغت هوشیار
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
پاداش عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازت
تصویر اجازت
اجازه، نوعی از الفبای اسلامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجافه
تصویر اجافه
در فراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امازه
تصویر امازه
جداکردن جدایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
کرایه
فرهنگ واژه فارسی سره