- اجاره
- پاداش عمل
معنی اجاره - جستجوی لغت در جدول جو
- اجاره
- کرایه
- اجاره ((اِ رِ))
- پناه دادن، به فریاد رسیدن، به مزد گرفتن، کرایه
- اجاره
- ملک یا مالی را به مدت معینی در اختیار کسی گذاشتن در برابر دریافت بهای تعیین شده، بهای تعیین شده در برابر استفاده از ملک یا مال که به صاحب آن پرداخت می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواران، مردم آوار
فراخ و هموار منبسط و مسطح
در فراز کردن
دستوری، اذن، رخصت
منسوب به اجاره اجاره یی
جمع اجاره اجاره ها. رهانیدن بفریاد رسیدن زینهار دادن، به مزد دادن خانه و جز آن، به مزد گرفتن، اجیر داشتن، کراء کرایه منفعت مالی که مستاء جر به موجر بپردازد، مزدوری که کسی را میدهند، تملیک منافع عقدی که بموجب آن مستاء جر مالک منافع عین مستاء جره شود
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
انتقام وقصاص
جمع جشیر، تیردان های چرمین
بارگاه، محلیکه کارهای دولتی را انجام میدهند
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
لنگ چادر بر گرفته از پارسی ازار ایزار ایزاره هزاره آن قسمتد از دیوار اطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
نشان دادن چیزی را
قدومه
پروانه
سازمان، ستاد، سرپرستی
نمارش، نمار
دست کم گیری، روی آوردن
جمع حجر سنگها
چیزی را به کسی عاریه وقرض دادن
دست کم گرفتن روی آوردن برزگر، دهقانی ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن بدیه های مجاور میرود، جمع اکره
غارت کردن، تاراج کردن
پلاخور
نشان، دیدارگاه، هنگام، شارسان، فرمانروایی کشور، فرماندهنده، چیره، برانگیزنده، فرمانروائی، امیر شدن
روشن و آشکار شدن
دفتر حساب
اندک، کم، قلیل
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
حجر، سنگ، طلا و نقره