از یونانی آیتال، یکی از آلات کیمیا که از شیشه یا سفال کنند برهیئت طبقی با سرپوش و دم بطول یک ذراع و عرض یک بدست و برای تصعید جیوه و گوگرد و زرنیخ و جز آن بکار برند
از یونانی آیتال، یکی از آلات کیمیا که از شیشه یا سفال کنند برهیئت طبقی با سرپوش و دم بطول یک ذراع و عرض یک بدست و برای تصعید جیوه و گوگرد و زرنیخ و جز آن بکار برند
نعت فاعلی از ثلث، سوم، سه کننده، شخص خارجی: و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هر آینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه). - شخص ثالث، در مرافعات آنکه نه مدعی و نه مدعی علیه است و دعوی مابه الادّعا کند. (اصطلاح عدلیه)
نعت فاعلی از ثلث، سوم، سه کننده، شخص خارجی: و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هر آینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه). - شخص ثالث، در مرافعات آنکه نه مدعی و نه مدعی علیه است و دعوی مابه الادّعا کند. (اصطلاح عدلیه)
نام موضعی است و در مثل ذیل آمده است: لکن ّ بالاثلاث لحم ٌ لایظلّل، و آن قول بیهس ملقب به نعامه از مردم فزاره است. او هفتمین از برادران خویش بود و طایفه ای از بنی اشجع آنان را غارت کردند و شش تن از برادران وی بکشتند و بیهس بماند و او خود را احمق مینمود، بنواشجع گفتند از کشتن او چه فایدت و او را رها کردند. وی بهمراه آنان برفت تا به اهل خود بازپیوندد وآنان در روزی سخت گرم چند شتر بکشته بودند، گفتند گوشت ها را در سایه نهید تا تباه نشود و بیهس گفت: لکن بالاثلاث لحم لایظلل. و این مثل شد. (معجم البلدان)
نام موضعی است و در مثل ذیل آمده است: لکن َّ بالاثلاث لحم ٌ لایُظلَّل، و آن قول بیهس ملقب به نعامه از مردم فزاره است. او هفتمین از برادران خویش بود و طایفه ای از بنی اشجع آنان را غارت کردند و شش تن از برادران وی بکشتند و بیهس بماند و او خود را احمق مینمود، بنواشجع گفتند از کشتن او چه فایدت و او را رها کردند. وی بهمراه آنان برفت تا به اهل خود بازپیوندد وآنان در روزی سخت گرم چند شتر بکشته بودند، گفتند گوشت ها را در سایه نهید تا تباه نشود و بیهس گفت: لکن بالاثلاث لحم لایظلل. و این مثل شد. (معجم البلدان)
جمع واژۀ اث ّ و اثیث، همه مال (از شترو گوسپند و بنده و کالای خانه). کارفرمای خانه چون دیگ و تبر و غیره. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). متاع. کالا. (دستوراللغه). کاخال. سپار. ج، أئثّه، اثث. و بعضی گفته اند این کلمه جمعی است بی مفرد
جَمعِ واژۀ اَث ّ و اَثیث، همه مال (از شترو گوسپند و بنده و کالای خانه). کارفرمای خانه چون دیگ و تبر و غیره. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). متاع. کالا. (دستوراللغه). کاخال. سپار. ج، أئِثَّه، اُثُث. و بعضی گفته اند این کلمه جمعی است بی مفرد
جمع واژۀ مثلث (م ل ) . (از اقرب الموارد). جمع واژۀ مثلثه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مثلث. تارهای سوم عود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب وصف آن ماه که در حسن ندارد ثانی. حافظ. ، گاهی کنایه باشد از ساز مطربان. (غیاث) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ مثلث (م ِ ل َ) . (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ مَثلِثَه. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مَثلَث. تارهای سوم عود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب وصف آن ماه که در حسن ندارد ثانی. حافظ. ، گاهی کنایه باشد از ساز مطربان. (غیاث) (آنندراج)