جدول جو
جدول جو

معنی اثاءه - جستجوی لغت در جدول جو

اثاءه(سی / یَ فُ)
تیر زدن. (منتهی الارب). انداختن تیر و مثل آن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اثاثه
تصویر اثاثه
کالا، متاع، مال
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
سخن چینی کردن. (تاج المصادر). غمّازی کردن. سعایت. وشایت. اثی. اثاوه. اثو
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سنگها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
کفتگی که به گوشت رسد و بس یا دردگینی استخوان و عیب آن بی شکستگی یا جداشدگی گوشت از استخوان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به وثاء شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءَ)
بیماریی که در دوش شتر عارض شود و باعث لنگی آن گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
اجاءه بدر بن عقال، موضعی است که درآن سراها از متن جبل برآورده اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ نَ دَ / دِ)
آوردن. بیاوردن.
لغت نامه دهخدا
(فُ)
پرآب گردانیدن (حوض)
- اثاب الحوض. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ/اَ ثَ)
نامی از نامهای عرب از آن جمله نام پدر مسطح صحابی. (منتهی الارب) ، برانگیختن. (منتهی الارب) : از اثارت نوایر ظلم و هیجان غدرابتدا کرد. (جهانگشای جوینی) ، گرد انگیختن. (مؤید) : از اثارت غبار و تزاحم امطار، متسوقه و اهل معاملات متأذّی میشدند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، اثاره ارض، شیار کردن زمین و کاشتن آن. (منتهی الارب). گاو راندن بر زمین. جفت راندن. شورانیدن زمین. (تاج المصادر) ، روایت کردن. (تاج المصادر) ، اثارۀ قرآن، بحث کردن از علم قرآن. (منتهی الارب) ، ابر آوردن باد. میغ آوردن باد. (تاج المصادر) ، استخراج: استخراج کل دقیق من معدنه و اثاره کل نفیس من مکمنه. (مروج الذهب مسعودی)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
بانبوه شدن موی و نبات و شاخ درخت. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث. اثر. اثره.
لغت نامه دهخدا
(سَ/ سِ)
اثارت. یافتن قصاص. (منتهی الارب). انتقام: وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
اصل شدن
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
سخن چینی کردن. (تاج المصادر). نمّامی و سخن چینی کردن پیش سلطان، یا عام است پیش سلطان باشد یا پیش دیگری. (منتهی الارب). اثو. اثی. اثایه، بجای بداشتن. (تاج المصادر بیهقی) : حل ّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. (تاریخ بیهقی) ، دور نشدن بیماری ازکسی: اثبته السقم، قرار دادن. (منتهی الارب) ، درست کردن، نوشتن. (منتهی الارب). ثبت کردن: دو بیت از آن که لایق این سیاق است اثبات افتاد. (کلیله و دمنه). اما چون نسق حکایت را در این موضع لایق نمود، اثبات آن موافق افتاد. (جهانگشای جوینی). و آن را در متون دفاتر وبطون اوراق اثبات کنند. (جامعالتواریخ رشیدی) ، نام در دیوان اثبات کردن. (تاج المصادر). (منتهی الارب). ثبت کردن نام مرد (بدیوان جیش) در جریدۀ سوداء و رزقی برای او مقرر کردن. (مفاتیح) ، ثابت گردانیدن. (منتهی الارب) ، پابرجای کردن، دریافتن، جراحتی وارد کردن که جریح برجای ماند: اثبت الجریح، اذاازمنه حتی لایقدر علی الحراک. قال اﷲ تعالی: لیثبتوک (قرآن 30/8) ، ای لیجرحوک جراحهً لاتقوم معها او لیحبسوک. (منتهی الارب) ، ایجاب. مقابل نفی: اثبات شی ٔ نفی ماعدا نکند، (اصطلاح تجوید) از اقسام نه گانه وقف مستعمل است که در مورد وقف حرکه را ثابت نگاه دارند و بسکون تبدیل نکنند. ضدّ خلاف چنانکه در شاطبی مسطور است، در نزد صوفیه ضدّ محو است و شرح آن در لفظ محو بیاید، (اصطلاح فلسفه) حکم کردن است به ثبوت چیزی دیگر. (تعریفات) ، اثبات الوکاله (در فقه) ،تحقق وکالت که آن جز با دو شاهد عادل حاصل نیاید
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
موضعی میان مکه و مدینه یا چاهی نزدیک عرج که در آنجا مسجد رسول صلوات اﷲ علیه است. صاحب مراصد الأطلاع اثایه بفتح همزه آورد و گوید: موضعی است در طریق جحفه که بین آن و مدینه 25 فرسنگ است
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ارادۀ کاری کردن و ناگهان بعلت رسیدن شخصی از آن ترسیدن و از ارادۀ خود بازماندن و بددلی کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
یکی درخت الاء. رجوع به الاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
بازگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع کردن. (ازاقرب الموارد) ، هلاک کردن. (مؤید الفضلاء) ، رفتن. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
اسائه. اسائت. بدی کردن با. (منتهی الارب) (صراح). بدی، مقابل احسان و نیکی: اساءه ادب:
چه اسائت ز من آمد که بدین تشنه دلی
بسوی مشرب احسان شدنم نگذارند.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تهمت نهادن.
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ شِ)
روشن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (مؤید الفضلا).
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
موضعی است و یاقوت گوید: گمان برم که در یمامه و یا در بطن الرمه است. (معجم البلدان) ، بانگ کردن شتران را و زجر کردن تا برگردند: اشاع بالابل. (منتهی الارب) ، آشکارا کردن. (غیاث). فاش و آشکار کردن خبر و جز آن: اشعته و اشعت به، ای اذعته و اظهرته. (منتهی الارب) : و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود، هرآینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه). اشاعۀ فحشاء، پریشان و باربار انداختن شتر ماده بول را: اشاعت الناقه ببولها، اذا رمته متفرقاً. (منتهی الارب) ، پاشیدن. پراکنده کردن. (غیاث) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و اشاعت حلم... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
یک اشاء. یکی خرمابن. (منتهی الارب). صغارالنخل. (معجم البلدان) ، دندان مالیدن به مسواک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
نام زنی است جاهلیهاز مردم حضرموت و بدان منسوب است ’بنواشاءه’ و ایشان بطنی از قبایل یمن اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 118)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَرْ وَ)
مضطر گردانیدن. (منتهی الارب) ، هلاک کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، باطل و تباه ساختن، جدا کردن گوشت را، پراکنده کردن. (منتهی الارب) ، بهلاک افکندن. فرا کشتن دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، بکشتن پیش آوردن کسی را: اشاط دمه وبدمه، ای اذهبه او عمل فی هلاکه او عرضه للقتل. (منتهی الارب) ، کشتن شتر قمار را، صاحب سهم پسین شدن از شتر قمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
رجوع به انأت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
زمین نرم. (ناظم الاطباء). و رجوع به بثاء شود
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
نام محلی است در شعر، نام موضعی است ببلاد هذیل
لغت نامه دهخدا
تصویری از اثاله
تصویر اثاله
در شرف با اصل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاره
تصویر اثاره
انتقام وقصاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاره
تصویر اثاره
((اِ رِ))
انتقام، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
اثاثیه، اسباب، رخت، کالا، لوازم، متاع
فرهنگ واژه مترادف متضاد