جدول جو
جدول جو

معنی اتم - جستجوی لغت در جدول جو

اتم
کوچک ترین جزء از یک عنصر شیمیایی که دارای خواص آن عنصر است
تصویری از اتم
تصویر اتم
فرهنگ فارسی عمید
اتم
تمام تر، کامل تر
تصویری از اتم
تصویر اتم
فرهنگ فارسی عمید
اتم(اَ تَ)
نام وادیی است. (منتهی الارب). و صاحب مراصدالاطلاع آرد: الاتم بکسر اوله و ثانیه، اسم واد، تمام شدن. (زوزنی) (مؤید).
- اتمام حجت، تمام کردن حجت بر خصم: فضل علی را برای شما گفته ام اما برای اتمام حجت برای شما گفتم. (قصص الأنبیاء).
- اتمام قمر، بدر تمام گردیدن. (منتهی الارب).
- اتمام نبت، تمام شدن نمو گیاه و گل آوردن. (منتهی الارب).
، آبستن شدن زن. (زوزنی) ، نزدیک شدن زه آبستن. نزدیک رسیدن ایام زادن زن. (منتهی الارب). ایام بار گرفتن زن. (تاج المصادر بیهقی) ، اتمام، در نماز مسافر، خلاف قصر است. (منتهی الارب) ، اتم ّ فلاناً، تم ّ و تمّه داد فلان را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اتم(اَ)
جبل حرّه بنی سلیم و گفته اند پشته ای است از غطفان که بین غطفان و بین مسلخ قرار دارد و آن از منازل حجاج کوفه است و تا مکه نه میل مسافت است
لغت نامه دهخدا
اتم(اَ تَم م)
تمامتر. کامل تر.
- بوجه اتم ّ، بوجه اکمل، بار آوردن خرمابن یا بار آن بحد رطب رسیدن، خرما خورانیدن. خرما دادن، صاحب و خداوند خرما شدن. بسیارخرما شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
اتم(سَ تَ)
شکافته شدن دو درز مشک و غیره پس یک درز گردیدن. (منتهی الارب). واشکافته شدن دوال که در مشک دوخته باشند، آب و نان. (غیاث) ، نان پاره:
کو شه طغان جود که من بهر اتمکی
پیشش زبان بگفتن سن سن درآورم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
اتم(اُ تُ)
زیتون برّی. لغتی است در عتم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اتم((اَ تُ))
کوچکترین جزء یک عنصر که خواص آن عنصر را دارا می باشد و با چشم دیده نمی شود
تصویری از اتم
تصویر اتم
فرهنگ فارسی معین
اتم((اَ تَ مّ))
تمامتر، کاملتر
تصویری از اتم
تصویر اتم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتمی
تصویر اتمی
مربوط به اتم مثلاً انرژی اتمی، ویژگی نوعی سنگ مصنوعی گران قیمت که در جواهرسازی به کار می رود مثلاً نگین اتمی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
درازتر و پرگوشت تر:اتمک من سنام، درازتر و پرگوشت تر از کوهان شتر
لغت نامه دهخدا
منسوب به اتم مربوط به اتم یا بمب اتمی. بمبی که با نیروی اتم منفجر میشود. یا دانشمند اتمی. دانشمندی که درباره اتم و نیروی آن تحقیق و تجربه میکند. یا نیروی اتمی. نیرویی که از اتم حاصل میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتمک
تصویر اتمک
ترکی نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
الذّرّيّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
Atomic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atomique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
원자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
原子の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
পরমাণু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atomiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
आणविक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
ایٹمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
אטומי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atómico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
อะตอม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atomair
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atomico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atômico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atomowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
атомний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
atomar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
атомный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اتمی
تصویر اتمی
原子的
دیکشنری فارسی به چینی