جدول جو
جدول جو

معنی اتلال - جستجوی لغت در جدول جو

اتلال
تل ها، توده های بزرگ خاک یا شن، تپه ها، پشته ها، جمع واژۀ تل
تصویری از اتلال
تصویر اتلال
فرهنگ فارسی عمید
اتلال
(سِ / سَ)
اتل. گام نزدیک نهادن هنگام خشم.
لغت نامه دهخدا
اتلال
(سَ زَ)
راست ایستادن.
لغت نامه دهخدا
اتلال
(اَ)
جمع واژۀ تل ّ، بمعنی توده های خاک و توده های ریگ و پشته. (منتهی الارب) :
ای روز چه روزی تو بدین زینت و این زیب
کز زینت و زیب تو دگر شد همه اتلال.
فرخی.
لغت نامه دهخدا
اتلال
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار
اتلال
جمع تل، توده های خاک و ریگ، پشته ها
تصویری از اتلال
تصویر اتلال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع طل، ویرانه ها، لاشه ها جمع طلل. نشانهای سرای جایهای بلند و بر جسته از خانه های خراب، کالبدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلال
تصویر استلال
تیغ کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلال
تصویر اسلال
بدگند دادن (بدگند رشوت) پاره دادن، شمشیرکشیدن، دزدی تاراج آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشلال
تصویر اشلال
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ظل، سایه ها سایه افکندن، سایه دارشدن، درسایه خود گرفتن پناه دادن جمع ظل سایه ها. سایه کردن سایه افکندن سایه و روشن درخت و مانند آن، نزدیک آمدن، سایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
بیمار گرداندن علیل کردن بیمار کردن، ناقص و علیل و بیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهاندن، تباهیدن، آسیب رساندن، به خاک سپردن از راه بردن بیراه کردن گمراه ساختن، ج ضلع، پهلوها گمراهی وبه بیراهه راندن گمراهی وبه بیراهه راندن
فرهنگ لغت هوشیار
بیمار شدن، بهانه آوردن، سرگرم شدن، گناه جستن، پیاپی نوشیدن، فرنود آوردن مشغول داشتن به کاری
فرهنگ لغت هوشیار
اندک گرایی اندک یابی، بی برگی بی نوایی، لرز کردن کم کردن اندک کردن، بی چیز شدن درویش شدن مستمند گردیدن، کم کردن، اندک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غل، کندها، یاره های آهنین دشمن کامی ماری (خیانت)، تیز نگریستن، تشنه داشتن، لغزیدن درسخن جمع غل. بندها بندهای آهنین، گردن بندها. خیانت کردن، کینه داشتن کین ورزیدن، کینه ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن، ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازلال
تصویر ازلال
لغزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلال
تصویر احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واگذاشتن، گردن نهادن کار به کسی گذاشتن وا گذاشتن، اعتماد کردن بر کسی تعویل، تسلیم شدن، یا اتکال بخدا. توکل کردن بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتقال
تصویر اتقال
بویناکاندن، بویناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتصال
تصویر اتصال
پیوسته شدن، پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
فرهنگ لغت هوشیار
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلال
تصویر احتلال
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلال
تصویر اجلال
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلال
تصویر اهلال
نو ماهی به ماه نو نگریستن دیدن ماه نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
نابسامانی، آشفتگی، پراکندگی، ناهماهنگی، پریشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخلال
تصویر اخلال
دستبری، بهم زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتصال
تصویر اتصال
پیوستگی، پیوندیدن، پیوستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتلاف
تصویر اتلاف
تباه کردن، نیست کردن، نابودی
فرهنگ واژه فارسی سره