- اتقا
- پارسایی، پرهیز کردن، ترسیدن، حذر کردن، خویشتن را نگاه داشتن، پرهیز، پرهیزکاری، ورع
معنی اتقا - جستجوی لغت در جدول جو
- اتقا
- پرهیز کردن، حذر کردن، خویش را نگه داشتن، پرهیزکاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استوار گری، استواری کاری محکم کردن استوار کردن کار، استواری احکام
بویناکاندن، بویناک کردن
محکم کردن، استوار کردن کاری، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
باقی داشتن بجای ماندن چیزی را باقی ماندن زنده داشتن باقی گذاشتن، رعایت مرحمت کردن بخشودن مهربانی کردن بر کسی شفقت کردن، اصلاح کردن میان قومی
پشت دادن، پشتگرمی، اندخش، پشت دادن بر، تکیه زدن به ،متکی شدن بر، تکیه کردن بر، اعتماد کردن بر
پارسایان، جمع تقی، پرهیزکاران، ترس کاران
پرهیزکارتر پارساتر
بپرهیزید امر حاضر (جمع مذکر) از اتقاء بپرهیزید: چون رسیدند آن نفر نزدیک او بانگ بر زد: هی کیاند اتقوا، (مثنوی)
زرشک
ترکی بنگریدبه اطاق خانه بیت جای دیوار دارو مسقف در سرا، خیمه. ترکی گریچه تالار گتک یاخته (حجره)
برشدن برآمدن بالارفتن، برکشیدن بالابردن با رفتن بر با رفتن به با بر شدن، بر رفتن بلند بر آمدن پرشدن، صعود، آنست که شاعر صفتی آغاز کند و به مراتب با رود: (در سراب افتد اگر یک قطره خون از لبت چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات) یا قانون نشوء و ارتفاء. قانون تکامل (نظریه داروین)
جمع رقیق، بندگان، مملوکان
آب از چاه بر کشیدن آب کشیدن، آب خواستن طلب آب، نوشاندن آب و شراب
میانجی گری، نگه داشت، واگذاشت
پیشرفت
زنی که آلت تناسلیش مسدود باشد و با او آرامش نتوان کرد
بارگیری، آموزاندن، یاد دادن، افکندن، رسانیدن، آموختن، فرازبان دادن، در افکندن، کسی را باشتباه افکندن بیفکندن
دیدار کردن بهم رسیدن یکدیگر را دیدن همدیدار شدن، پیوستن، یا التقاء ساکنان (ساکنین)، بر خورد دو حرف ساکن (دو صامت) بهم که در عربی روا نیست مثلا در فیلم (لام و میم) و در فارس (راء و سین) که عرب ناگزیر فیلم (بکسر لام) و فارس (بکسرراء) تلفظ کند
پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
نوشیدن آب، نوشاندن آب
غلام ها، بنده ها، برده ها
مطلبی را به فکر یا ذهن کسی افکندن
القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن
القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن
پرهیزکارتر، پارساتر، حفظ کننده تر
پیشرفت، ترقی، به پایۀ بالاتر رسیدن
پشت دادن و تکیه زدن به چیزی، تکیه کردن
دیدار کردن، یکدیگر را دیدن، به هم رسیدن، برخورد کردن
التقای ساکنین: در نحو عربی، کنار هم قرار گرفتن دو حرف ساکن در یک یا دو کلمه
التقای ساکنین: در نحو عربی، کنار هم قرار گرفتن دو حرف ساکن در یک یا دو کلمه
تقی ها، پرهیزکاران، خداترسان، باتقوایان، جمع واژۀ تقی
بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف و در برای سکونت یا کار، قسمتی از وسیلۀ نقلیه که سرنشینان در آن می نشینند، محفظه ای در دستگاه یا وسیلۀ باربری مثلاً اتاق بار
اتاق انتظار: اتاقی در کنار اتاق پذیرایی که مراجعه کنندگان در آنجا می نشینند تا نوبت ملاقات به ایشان برسد
اتاق بازرگانی: در علم اقتصاد سازمان و محلی که جمعی از بازرگانان برای بحث و شور در امور اقتصادی تشکیل می دهند و دارای رئیس و هیئت مدیره است
اتاق خواب: اتاقی که برای خوابیدن ترتیب دهند، خوابگاه
اتاق عمل: در پزشکی اتاق جراحی، اتاق مخصوصی در بیمارستان که دارای تخت عمل و وسایل جراحی است و بیماران را در آنجا زیر عمل جراحی قرار می دهند
اتاق کار: اتاقی که برای کار کردن ترتیب بدهند و در آنجا کار کنند
اتاق ناهارخوری: اتاقی که در آن غذا بخورند
اتاق انتظار: اتاقی در کنار اتاق پذیرایی که مراجعه کنندگان در آنجا می نشینند تا نوبت ملاقات به ایشان برسد
اتاق بازرگانی: در علم اقتصاد سازمان و محلی که جمعی از بازرگانان برای بحث و شور در امور اقتصادی تشکیل می دهند و دارای رئیس و هیئت مدیره است
اتاق خواب: اتاقی که برای خوابیدن ترتیب دهند، خوابگاه
اتاق عمل: در پزشکی اتاق جراحی، اتاق مخصوصی در بیمارستان که دارای تخت عمل و وسایل جراحی است و بیماران را در آنجا زیر عمل جراحی قرار می دهند
اتاق کار: اتاقی که برای کار کردن ترتیب بدهند و در آنجا کار کنند
اتاق ناهارخوری: اتاقی که در آن غذا بخورند
عتیق ها، کهنه ها، دیرینه ها، اسبهای اصیل و نجیب، عتیقه ها، جمع واژۀ عتیق
باقی گذاشتن، برجا گذاشتن چیزی، پایدار نگه داشتن، زنده داشتن، رحم کردن به حال کسی، ترحم، شفقت
دیرینه کهنه سال دیده