جدول جو
جدول جو

معنی اتفاقا - جستجوی لغت در جدول جو

اتفاقا
به ناگاه ناگهان قضارا از قضا بی انتظار بی سابقه غفله ناگهانی، بی خلاف همداستان، همگی متحدا همگان
فرهنگ لغت هوشیار
اتفاقا
یکباره
تصویری از اتفاقا
تصویر اتفاقا
فرهنگ واژه فارسی سره
اتفاقا
از قضا، بی سابقه، ناگهانی، برای تاکید نفی آورده می شود مثلاً اتفاقاً، این طور نیست، همگی، تماماً
تصویری از اتفاقا
تصویر اتفاقا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتفاقات
تصویر اتفاقات
پیشامدها رخدادها، جمع اتفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاقات
تصویر اتفاقات
رویدادها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتفاقاً
تصویر اتفاقاً
((اِ تِّ قَ نْ))
دست برقضا، ناگهانی، غیرمنتظره، با هم، با همراهی هم، همگی، متحداً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
ناگهانی، غیرمترقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاقا
تصویر ارفاقا
با نرمی به گذشت بابخشندگی به رفق و مدارا از روی ارفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
بختمندانه، گذرانه، ناگهانی، خودبخود، گذری، پیش آمدی، خودبخودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
((اِ تِّ))
ناگهانی، غیرمنتظره، به ناگهان، غیرمترقب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
Fortuitous, Incidental, Serendipitous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
zufällig, serendipitös
دیکشنری فارسی به آلمانی
przypadkowy, incydentalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
偶然的 , 意外的
دیکشنری فارسی به چینی
fortuito, incidental, serendípico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
fortuito, incidentale, serendipitoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
fortuito, incidental, serendípico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
fortuit, incidentel, serendipide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
toevallig, incidenteel, serendipiteit
دیکشنری فارسی به هلندی
บังเอิญ , เกิดขึ้นโดยบังเอิญ , โชคดี
دیکشنری فارسی به تایلندی
اتّهم , اتّهاميٌّ , إنهاءٌ
دیکشنری فارسی به عربی
आकस्मिक
دیکشنری فارسی به هندی
אקראי , מקרי , סֶרֶנְדִּיפִּי
دیکشنری فارسی به عبری
偶然の , 偶発的な , セレンディピティ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
bahati, tukio la bahati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
আকস্মিক , এলোমেলো , দুর্ঘটনাজনক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اتفاق
تصویر اتفاق
با هم یکی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاق
تصویر اتفاق
بختامد، رویداد، پیامد، رخ داد، پیشامد، پیش آمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتفاق
تصویر اتفاق
حادثه، واقعه، پیشامد، متحد بودن، داشتن نظر یکسان، هم فکری، به وقوع پیوستن، حادث شدن
فرهنگ فارسی عمید