- اتسام
- برخورد نام نهادن
معنی اتسام - جستجوی لغت در جدول جو
- اتسام ((اِ تِّ))
- نشان دار شدن، موسوم شدن، نامیده شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ذبح کردن، کشتن گوسفند درخانه
تهمت نهادن بر کسی، افترا
انجام دادن، بپایان رساندن
فراهم آمدن
فراخ شدن، گشاد شدن
ریم آلودگی چرکینی اتساع: فراخندگی گشادگی، بیشداری
نرم خندیدن، لبخند
ناگوار شدن ناگواری
جمع جسم، تن هاوکالبدها
نگاشته شدن نگاشیدن (نقش گرفتن)، آزباییدن (آزبا دعا)، فرمان بردن، پناه جستن فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن، نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن
آتش کاو آهنین محش محشه سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی بکار میرود کفچه آتشدان چمچه کمچه آتش کش بیلچه خاک انداز. زین و یراق اسب ساز و برگ اسب
به پایان رساندن، فرجام، پایان، انجام، سرانجام، سپریدن
خشک شدن دست یا پای، اشک ریختن
جمع قسم، جزها، درجه ها
بخش کردن، قسمت کردن
جستن به جست و جو برآمدن، چشانیدن، آموزاندن
ستام، دهنه، لگام، سر افسار، آنچه از ساز و برگ اسب که با طلا و نقره و جواهر زینت داده باشند، برای مثال به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو - ۳۵۲)
تبسم کردن، لبخند زدن، شکفتن
فرمان بردن، نقش کردن، رسم کردن
جسم ها، بدنها، تن ها، جمع واژۀ جسم
گشاد شدن، فراخ شدن، پهناور شدن، گشادگی، فراخی، در ادبیات در فن بدیع گفتن شعری که بتوان آن را به چند نوع معنی و تفسیر کرد مانند این بیت، برای مثال لبان لعل تو با هرکه در حدیث آید / به راستی که ز چشمش بیوفتد مرجان (سعدی۲ - ۶۶۴) . مصراع دوم را به دو صورت می توان تفسیر کرد، یکی اینکه مرجان از چشمش بیفتد (مرجان در نظرش خوار و پست شود)، دیگر اینکه از چشمش اشک خونین چون مرجان سرازیر شود، در پزشکی گشاد شدن هر یک از عروق و شریان ها، زیاد شدن
قسمت کردن، بخش کردن، قسم یاد کردن، سوگند خوردن
قسم ها، بخش ها، بهره ها، نصیب ها، جمع واژۀ قسم
تمام کردن، به پایان رساندن، انجام دادن، به انجام رساندن، ازبین بردن، هلاک کردن
گمان بد دربارۀ کسی بردن، به کسی گناهی نسبت دادن، تهمت زدن، افترا زدن
نظم و ترتیب دادن، انتظام یافتن، فراهم آمدن، راست و تمام شدن
سیخ فلزی دراز که با آن در تون حمام یا تنور نانوایی آتش را زیر و رو می کنند