احاکۀ سیف در...، کار کردن شمشیر و جز آن در... کارگر آمدن در.... اثر کردن. (تاج المصادر) (مؤید الفضلاء) : مااحاکه السیف، کار نکرد در آن شمشیر. (منتهی الارب).
احاکۀ سیف در...، کار کردن شمشیر و جز آن در... کارگر آمدن در.... اثر کردن. (تاج المصادر) (مؤید الفضلاء) : مااحاکه السیف، کار نکرد در آن شمشیر. (منتهی الارب).
بمعنی کلغی که از پرهای بعض مرغان سازند و این لفظ ترکی است و با فعل زدن و افتادن و داشتن صرف شود: اتاقه سرکشان را از سر افتد چو بلبل از درخت گل درافتد. زلالی. از دود جگر بعرش تازم صد آه اتاقه دار تاروز. طالب آملی. چون کج نهم بفرق خردافسر بیان ازمدح شه اتاقه زنم بر سر زبان. طالب آملی. اتاقه زد به کله گوشه ام دمیدن مهر که ای خراج ستان یکه شاعر آفاق. ؟ و شعوری گوید: اصل این لغت در جغتائی اتاغه است و تبدیل غ به ق در این زبان رایج است: یکی کوه آهن از آن هرهزبر اتاغه سرکوه را لخت ابر. هاتفی. اتاغه فتاده یلان را ز فرق چو مرغان بسمل بخون گشته غرق. هاتفی
بمعنی کلغی که از پرهای بعض مرغان سازند و این لفظ ترکی است و با فعل زدن و افتادن و داشتن صرف شود: اتاقه سرکشان را از سر افتد چو بلبل از درخت گل درافتد. زلالی. از دود جگر بعرش تازم صد آه اتاقه دار تاروز. طالب آملی. چون کج نهم بفرق خردافسر بیان ازمدح شه اتاقه زنم بر سر زبان. طالب آملی. اتاقه زد به کله گوشه ام دمیدن مهر که ای خراج ستان یکه شاعر آفاق. ؟ و شعوری گوید: اصل این لغت در جغتائی اتاغه است و تبدیل غ به ق در این زبان رایج است: یکی کوه آهن از آن هرهزبر اتاغه سرکوه را لخت ابر. هاتفی. اتاغه فتاده یلان را ز فرق چو مرغان بسمل بخون گشته غرق. هاتفی
الثقفی. شاعری است و او را مرثیه ایست عمرو بن اراکه را و این ابیات از آنست: لعمری لئن اتبعت عینک ما مضی به الدهر او ساق الحمام الی القبر لتستنفدن ماءالشئون بأسره و ان کنت تمریهن من ثبج البحر تبین فان کان البکا رد هالکا علی احد فاجهد بکاک علی عمرو فلاتبک میتاً بعد موت احبّه علی و عباس و آل ابی بکر. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 3 ص 251 و 252)
الثقفی. شاعری است و او را مرثیه ایست عمرو بن اراکه را و این ابیات از آنست: لعمری لئن اتبعت عینک ما مضی به الدهر او ساق الحمام الی القبر لتستنفدن ماءالشئون بأسره و ان کنت تمریهن من ثبج البحر تبین فان کان البکا رد هالکا علی احد فاجهد بکاک علی عمرو فلاتبک میتاً بعد موت اَحِبَّه علی و عباس و آل ابی بکر. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 3 ص 251 و 252)
خار برآوردن درخت. یقال:اشوکت الشجره اشواکاً (علی الاصل) و کذا اشاکت اشاکهً، ای اخرجت شوکه، افزودن و قوی کردن. (منتهی الارب) ، خداوند فرزندان جوان شدن. (تاج المصادر بیهقی). پدر فرزندان جوان شدن: اشب الرجل. (منتهی الارب) ، برانگیختن. برسکیزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برجهانیدن، بربالانیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، به نشاط آوردن اسب، (مجهولاً) تقدیر و اندازه کرده شدن: اشب ّ لی کذا، پیر و کلان سال شدن گاو. (منتهی الارب). بزاد برآمدن گاو. (تاج المصادر بیهقی)
خار برآوردن درخت. یقال:اشوکت الشجره اشواکاً (علی الاصل) و کذا اشاکت اشاکهً، ای اخرجت شوکه، افزودن و قوی کردن. (منتهی الارب) ، خداوند فرزندان جوان شدن. (تاج المصادر بیهقی). پدر فرزندان جوان شدن: اشب الرجل. (منتهی الارب) ، برانگیختن. برسکیزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برجهانیدن، بربالانیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، به نشاط آوردن اسب، (مجهولاً) تقدیر و اندازه کرده شدن: اُشِب َّ لی کذا، پیر و کلان سال شدن گاو. (منتهی الارب). بزاد برآمدن گاو. (تاج المصادر بیهقی)
باج، آب بها، پاره بد گند (رشوه) خراج مال دیوان پاره، پول آب پاره ای که جهت آب باج. باشد، رشوت رشوه، خراج دادن مال دیوان پرداختن باج دادن حاصل ماک دادن رشوه دادن
باج، آب بها، پاره بد گند (رشوه) خراج مال دیوان پاره، پول آب پاره ای که جهت آب باج. باشد، رشوت رشوه، خراج دادن مال دیوان پرداختن باج دادن حاصل ماک دادن رشوه دادن