جدول جو
جدول جو

معنی اتاوی - جستجوی لغت در جدول جو

اتاوی
(اَ وی ی)
مرد غریب در میان جماعتی. غریب، سیل اتاوی، سیل که باران آن در جای دور فروباریده باشد، جویچه که از نهری بزمین خود آرند، مسافری که وطنش معلوم نبود
لغت نامه دهخدا
اتاوی
(اَ وا)
جمع واژۀ اتاوه
لغت نامه دهخدا
اتاوی
(اَ)
از مردم اتاوه. اهل شهر اتاوه
لغت نامه دهخدا
اتاوی
(اَ)
جمع واژۀ اتاوه
لغت نامه دهخدا
اتاوی
جمع اتاوه، باج ها
تصویری از اتاوی
تصویر اتاوی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتاوی
تصویر فتاوی
فتواها، نظر یا رای فقیه ها و مجتهدان در احکام شرعی، جمع واژۀ فتوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتاوه
تصویر اتاوه
رشوه، باج، خراج
فرهنگ فارسی عمید
(اَ وی یا)
زنان مسافر بعیدهالأوطان
لغت نامه دهخدا
(اَ وا)
مهلک تر.
- امثال:
اتوی من دین، و انما قیل ذلک لان ّ اکثر الدّیون هالک ذاهب.
اتوی من سلف، السلف و السلم واحد و هما ما اسلف من طعام او غیره. (مجمع الامثال)
لغت نامه دهخدا
بمعنی عنقریب، اول، مرد جتّی که هنگام یاغیگری ابشالوم وی در لشکر داود صاحب رتبه و امتیاز شده. دوم، شخصی بن یامینی و یکی از شجاعان داود. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
لغت نامه دهخدا
(ی ی)
نسبت به ’تاء’ از حروف مبانی (تهجی). (از المنجد). منسوب به تا. و شعری که آخر آن تا باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسی که بیفتد و یا هلاک شود، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاو شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فتوی ̍. رجوع به فتوی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
فتاوی. پتابی. (قسمی از مرکبات) از قبیل پرتقال و ترنج و غیره و در التدوین آمده است که نام میوه ای است در جنگلهای مازندران
لغت نامه دهخدا
نام رودی بشمال افریقیه. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
نام شهری بهند و نسبت بدان اتاوی باشد و آن از اعمال اگره است، 30500 تن سکنه دارد و درمعبر راه آهنی که به اﷲآباد منتهی میشود واقع است
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اکتاو. (70- 11 قبل از میلاد) نام خواهر اگستوس از امپراطوران روم بود. ابتدا با کلوریوس مارسلوس و بعد با آنتونیوس (آنتوان) ازدواج نمود. و چون آنتوان عاشق کلئوپاترا بود و به وی عشق می ورزید این مسأله بین زن و شوهر اختلاف عمیقی پدید آورد و به جنگهای خونین منتهی شد. (از قاموس الاعلام ترکی) (فرهنگ فارسی معین)
(متولد 42 میلادی ومقتول 62 میلادی) نام دختر کلودیوس، و همسر نرون مشهور که بعد نرون او را طلاق داد و در بیست سالگی به قتل رسانید. (از قاموس الاعلام ترکی) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ وا)
جمع واژۀ اداوه
لغت نامه دهخدا
(اَ وا / اَ)
جمع واژۀ شی ٔ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
معرب آن بطاویه است، اکنون این شهر را جاکارتا نامند و پایتخت جزیره جاوه میباشد، جمعیت آن 435هزار تن است و سابقاً این نام بر مستملکات هلند اطلاق میشده است، (اعلام المنجد)، و رجوع به جاکارتا و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از مرکبات و آن در ولایات ساحلی بحر خزربسیار است، پتاوی، فتاوی، شاید منسوب به باتاویا
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اتیاه و توه و تیه
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاتاوی
تصویر پاتاوی
توسرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتاوی
تصویر باتاوی
تو سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
باج، آب بها، پاره بد گند (رشوه) خراج مال دیوان پاره، پول آب پاره ای که جهت آب باج. باشد، رشوت رشوه، خراج دادن مال دیوان پرداختن باج دادن حاصل ماک دادن رشوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتاوت
تصویر اتاوت
خراج، مال دیوان، پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاوی
تصویر اشاوی
جمع شئی، پرموته ها، چیزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتاوی
تصویر پتاوی
توسرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتاوی
تصویر فتاوی
جمع فتوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتاوی
تصویر پاتاوی
میوه ای است از جنس مرکبات شبیه پرتقال و لیمو طعم آن ترش و شیرین است و گوشت آن سرخ است، توسرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتاوه
تصویر اتاوه
((اِ وَ یا وِ))
خراج، مال دیوان، رشوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتاوی
تصویر فتاوی
((فَ))
جمع فتوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آناتاوی
تصویر آناتاوی
بی استعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
یک چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی