جدول جو
جدول جو

معنی ابیاک - جستجوی لغت در جدول جو

ابیاک
از خاندان های مقیم در روستای ناندل دلارستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابیات
تصویر ابیات
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
قسمی پرنده با نوک و پای دراز و گوشتی لذیذ. یلوه. پارت. نوک دراز. دجاج الارض. توک دراز
لغت نامه دهخدا
(اَبی یا)
پدر خطا، دختر زیبای شونمیه از طایفۀیساکار پرستار داود که پس از داود ادونیاه خواستار او شد و مرادش این بود که با ازدواج او سلطنت را نیزدارا شود و سلیمان او را بجزای کردار وی هلاک کرد
لغت نامه دهخدا
خداوند پدر من است، چهار نفر در یهود بدین اسم خوانده شده اند: اول بانی خانواده ای که مابین نسل هارون و الیعزر بود. دوم پسر یربعام نخستین پادشاه بنی اسرائیل. سوم پسر رحبعام پادشاه اول یهودا. چهارم مادر حزقیای پادشاه که در سفر دویم پادشاه ابی خوانده شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(ای یا کَ)
ضمیر منفصل منصوب مفرد مذکر مخاطب به معنی ترا. اسم مبهم یا ضمیر منصوب مذکر ترا. (ناظم الاطباء) : ایاک نعبد و ایاک نستعین. (قرآن 4/1). و رجوع به ایا شود، گیاه رویانیدن زمین، آمیخته علف گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : اوبشت الارض، اختلط نباتها. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ای یا کِ)
اسم مبهم یا ضمیر منصوب برای خطاب به مؤنث. (ناظم الاطباء). رجوع به ایا شود، بسیارگیاه گردیدن زمین، درخشیدن آتش و زبانه زدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بی یا)
جمع واژۀ ابیّه
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ بیت. خانه ها، دیبائی مخطّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است:
از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی
سرخط همی ستانم و تکرار میکنم.
نظام قاری.
نرمدست و قطنی و خاراو حبر
برد و ابیاری و مخفی آشکار.
نظام قاری.
بخطهای ابیاری و برد و مخفی
نوشتند القاب و مدح و مناقب.
نظام قاری.
رخت ابیاری و مثالی و تابستانی
ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار.
نظام قاری.
اطلس است امرد و ابیاری سبز است بخط
پوستین صاحب ریش است و در آن هم اطوار.
نظام قاری.
کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری
پیریت صوف سفید است گه استغفار.
نظام قاری.
، نوعی کبوتر، نوعی پرستو
لغت نامه دهخدا
(اُ بَیْ یا)
مصغر ابیات، جمع واژۀ بیت
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
نام قریه ای بجزیره بنی نصر میان مصر و اسکندریّه. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ بئر
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
مرد سرباززننده. کاره.
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ بیّن، بمعنی فصیح
لغت نامه دهخدا
(اِبْ)
جمع واژۀ ابی ّ و ابیان
لغت نامه دهخدا
(اِبْ بَ)
نام قریه ای نزدیک قبر یونس بن متی. (مراصدالاطلاع) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ برکه، به معنی مزد آسیابان، مرغی آبی خرد برنگ سپید
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
فروخوابانیدن شتر را. (زوزنی) ، در پی هم باریدن ابر
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
جمع واژۀ دیک. (منتهی الارب). خروسان
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شوریده شدن رای مردم و نیافتن مخرجی از آن، یقال انباک القوم. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شوریده شدن و اختلاط رای که مخرجی از آن نیابند. (از ذیل اقرب الموارد) ، ناایستادن قی. (ناظم الاطباء). منقطع نشدن قی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، دو مصراع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاک
تصویر ایاک
ترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیاک
تصویر ادیاک
جمع دیک، ماکیان مرغ و خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، خانه ها، سخنان منظوم
فرهنگ فارسی معین