جدول جو
جدول جو

معنی ابوهلقام - جستجوی لغت در جدول جو

ابوهلقام
(اَ هَِ)
تلب بن ثعلبه عنبری. صحابی است. واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالقاسم
تصویر ابوالقاسم
(پسرانه)
پدر قاسم، کنیه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ قَ / قُ)
سپیدن. (مهذب الاسماء). شاید سیّد یا سپش ؟
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْسِ)
ویذوری. خداوند ویذور (در آذربایجان) بزمان سالار مرزبان که در سال 344 هجری قمری ابوالقاسم علی بن جعفر وزیر پنجاه هزار دینار و هدایای چندی بعنوان باج بر او مقرر داشت. ترجمه حال او به دست نیست و ویذور نیز معلوم نیست کجا بوده. رجوع به شهریاران گمنام تألیف احمد کسروی ج 1 ص 101 و 105 و 136 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
حسن یا احمد یا منصور فردوسی طابرانی طوسی بن اسحاق یا علی یا احمد بن شرف شاه محمد بن منصور بن فخرالدین احمد بن حکیم فرخ. رجوع به فردوسی شود
محمد اول بن اسماعیل عبادی. از امرای اشبیلیه. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی الله... ورجوع به ابوالقاسم محمد بن اسماعیل بن عباد... شود
مرحیطی. صاحب قاموس الاعلام کنیه و نسبت مسلمه بن احمد را چنین آورده است و ظاهراً مرحیطی مصحف مجریطی است. رجوع به ابوالقاسم مجریطی شود
محمد ثانی بن معتضد بن عباد ملقب به معتمد عبادی. سومین از امرای عبادی در اشبیلیه. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی الله... شود
عبدالعزیز بن بحر یا جریر یا نحریربن عبدالعزیز. مشهور به ابن براج و ملقب به قاضی سعدالدین. رجوع به ابن براج عبدالعزیز... شود
سیدبن طاوس. و بعضی کنیت او را ابوالحسن و پاره ای ابوموسی گفته اند. رجوع به علی بن موسی بن جعفر مشهور به سیدبن طاوس... شود
علی بن محمد بن ابی الفهم داود بن ابراهیم بن تمیم بن جابر بن هانی بن زید بن عبید بن مالک، قاضی تنوخی. رجوع به علی... شود
عبدالباقی. او راست: ملح الممالح. (کشف الظنون). رجوع به عبدالله یا عبدالباقی بن محمد بن حسن، و رجوع به ابن ناقیا... شود
عبدالرحمن بن خطیب ابی محمد عبدالله بن خطیب ابی عمر. رجوع به عبدالرحمن... شود. و بعضی کنیت عبدالرحمن را ابوزید گفته اند
علی بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیهما السلام... معروف به سید مرتضی. رجوع به علی... شود
علی بن ابی محمد الحسن بن هبه الله فقیه و محدث. معروف به ابن عساکر. رجوع به ابن عساکر ابوالقاسم.. و رجوع به علی... شود
ابن البارزی. رجوع به هبه الله بن عبدالرحیم بن ابراهیم حموی شافعی... و رجوع به ابوالقاسم هبه الله بن عبدالرحیم... شود
ابن فارض. عمر بن ابی الحسن علی بن مرشد بن علی حموی و کنیت دیگر او ابوحفص است. رجوع به ابن فارض و رجوع به عمر... شود
عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسین بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام. رجوع به عبدالعظیم ابوالقاسم... شود
علی بن عبدالله بن دقاق. مشهور به دقیقی نحوی. شاگرد فارسی و رمانی و سیرافی. رجوع به ابوالقاسم علی بن عبیدالله... شود
ابوالحکم. ظاهراً صاحب برید هندوستان بزمان محمود سبکتکین و بزمان مسعود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 و 271 شود
کلوذانی. عبیدالله بن احمد بن محمد بن عبدالله بن الحسین بن الحسن بن خسروفیروز. رجوع به ابوالقاسم عبیدالله... شود
عبدالرحمن بن ابی عبدالله اصفهانی. معروف به ابن منده. رجوع به بنومنده و رجوع به عبدالرحمن بن ابی عبدالله... شود
علی بن جعفر بن علی اغلبی صقلی، مشهور به ابن قطاع. متوفی 515 هجری قمری رجوع به علی... و رجوع به ابن قطاع... شود
عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله اندلسی مرسی. مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن حبش نحوی. رجوع به عبدالرحمن... شود
محمود بن زنگی بن آقسنقر. یکی از اتابکان شام. ملقب به نورالدین (از 541 تا 569 هجری قمری). رجوع به محمود... شود
دبیر. صاحب برید بلخ از دست مسعود بن محمود بن سبکتکین. وفات 430 هجری قمری رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 576 شود
عبدالرحمن بن عبدالله بن احمد بن اصبغ خثعمی اندلسی مالقی. مشهور به سهیلی. نحوی لغوی. رجوع به عبدالرحمن... شود
عبدالرحمن بن علی نیشابوری. معروف به ابن ابی صادق. رجوع به ابن ابی صادق و رجوع به نامۀ دانشوران ج 1 ص 297 شود
ابن اماجور عبدالله. او راست: جوامع احکام الکسوف و القرانات. و رجوع به ابن اماجور ابوالقاسم عبدالله... شود
مستعلی. احمد بن المستنصر بن الظاهربن الحاکم بن العزیز بن المعزبن القائم بن المهدی. رجوع به مستعلی... شود
هبه الله بن علی. معروف به ابن ماکولا. رجوع به ابن ماکولا ابوالقاسم... و رجوع به هبه الله بن علی... شود
محمد بن هانی. ازدی اندلسی. و بعضی کنیت او را ابوالحسن گفته اند. رجوع به محمد... و رجوع به ابن هانی شود
حاتمک. او پس از امیرک بیهقی به صاحب بریدی خراسان منصوب گشت. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 و 501 شود
احمد بن المستنصر بن الظاهربن الحاکم بن العزیز بن المعزبن القائم بن المهدی. رجوع به مستعلی احمد... شود
عمر بن ابی علی حسین بن عبدالله بن احمد الخرقی. معروف به ابن خرقی. فقیه حنبلی. رجوع به ابن خرقی... شود
عبدالله یا عبدالباقی بن محمد. معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا و رجوع به عبدالله بن محمد... شود
عبیدالله بن احمد بن محمد بن عبدالله بن الحسین بن الحسن بن خسروفیروز کلوذانی. رجوع به عبیدالله... شود
سمرقندی. رجوع به ابوالقاسم لیثی سمرقندی و نیز رجوع به ابوالقاسم اسحاق بن محمد بن اسماعیل سمرقندی شود
قهرمان داستانی است تألیف ابواحمد محمد بن مطهر ازدی و مؤلف در این داستان بسیاری از معلومات وسیعۀ خویش را در موضوع شعر و ادب و امثال آورده است. رجوع بدائره المعارف اسلام شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قِ)
ناطف. شکرینه
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
عسکری. حسن بن عبدالله بن سهل بن سعید بن یحیی بن مهران ابوهلال اللغوی العسکری. یاقوت در معجم الأدباء آرد که ابوطاهر سلفی گفت ابواحمد (؟) را تلمیذی بود که نام او و نام پدرش موافق اسم او و پدر او و نیز عسکری بود و غالباً این استاد و شاگرد را بهم مشتبه کنند لیکن آنگاه که حسن بن عبدالله العسکری الأدیب گویند مراد ابوهلال حسن بن عبدالله بن سهل بن سعید بن یحیی بن مهران اللغوی العسکریست. و از رئیس ابوالمظفر محمد بن ابی العباس ابیوردی رحمه الله در همدان از حال ابوهلال پرسیدم او بر وی ثنا گفت و بعلم و عفت او را وصف کرد و گفت برای احتراز ازطمع و دنائت و تبذل، شغل بزازی می ورزید و فصلی در پاسخ پرسشهای من راجع به أبی هلال بیان کرد و گفت شعر و ادب بر دانسته های او غالب بود و او را کتابی است در علم لغت موسوم به التلخیص و آن کتابی مفید باشد و نیز کتاب دیگر مسمی به کتاب صناعتی النظم و النثر که آنهم براستی کتابی سودمند است. و از جمله کسانی که از وی روایت کرده اند در ری ابوسعد السّمّان حافظ و به اهواز ابوالغنائم بن حماد المقری و به عسکر ابوحکیم احمد بن اسماعیل بن فضلان و جز آنان باشند. و از شعر او ما را ابوطالب محمد بن المقری املاء انشاد کرده است و هم ابوهلال خود این قطعۀ خویش را برای من خواند:
قدتخطاک شباب
و تغشاک مشیب
فأتی ما لیس یمضی
و مضی ما لایؤوب
فتأهب لسقام
لیس یشفیه طبیب
لاتوهمه بعیداً
انما الاّتی قریب.
و قاضی ابواحمد المؤحدبن محمد بن عبدالواحد بن الحنفی در تستر برای ما حکایت کرد که ابوحکیم احمد بن اسماعیل بن فضلان العسکری روایت کرد که ابوهلال ابیات زیرین را از خود برای ما در عسکر انشاد کرد:
اذا کان مالی مالمن یلقط العجم
و حالی فیکم حال من حاک اوحجم
فأین انتفاعی بالاصاله و الحجی
و ما ربحت کفی علی العلم و الحکم
و من ذا الذی فی الناس یبصر حالتی
فلایلعن القرطاس و الحبر و القلم.
و قاضی ابواحمد نیز در تستر روایت کرد که ابوحکیم لغوی روایت کرد که ابوهلال عسکری از اشعار خویش قطعۀ ذیل را بر ما انشاد کرد:
جلوسی فی سوق ابیع و اشتری
دلیل علی ان ّ الانام قرود
و لاخیر فی قوم تذل کرامهم
و یعظم فیهم نذلهم و یسود
و یهجوهم عنی رثاثه کسوتی
هجاء قبیحاً ما علیه مزید.
و ابوغالب حسین بن احمد بن حسین قاضی سوس از مظفر بن طاهر بن جراح استرابادی روایت کند که ابوهلال ابیات ذیل را از شعر خویش برای ما انشاد کرد:
یا هلالاً من القصور تدلی
صام وجهی لمقلتیه و صلّی
لست ادری اطال لیلی ام لا
کیف یدری بذاک من یتقلّی
لو تفرغت لاستطاله لیلی
و لرعی النجوم کنت مخلّی.
تا اینجا روایت سلفی از ابی هلال عسکری بود و کسان دیگر گفته اند که ابوهلال خواهرزادۀ ابی احمد بود و علاوه بر کتبی که سلفی برای ابوهلال نام برده است کتب زیرین را نیز از او شمرده اند: کتاب جمهره الأمثال. کتاب معانی الادب. کتاب من احتکم من الخفاء الی القضاه. کتاب التبصره و هو کتاب مفید. کتاب شرح الحماسه. کتاب الدرهم و الدینار. کتاب المحاسن فی تفسیر القرآن خمس مجلدات. کتاب العمده. کتاب فضل العطاء علی العسر. کتاب ما تلحن فیه الخاصه. کتاب اعلام المعانی فی معانی الشعر. کتاب الاوائل. کتاب دیوان شعره. کتاب الفرق بین المعانی. کتاب نوادر الواحد و الجمع. و سپس یاقوت گوید امّا در امر وفات او چیزی بما نرسیده است جز اینکه در آخر کتاب الأوائل که یکی از مؤلفات اوست عبارت ذیل را دیدم: و فرغنا من املاء هذا الکتاب یوم الاربعاء لعشر خلت من شعبان سنه 395. و شاعری گفته است:
و احسن ما قرأت علی کتاب
بخطالعسکری ابی هلال
فلو انی جعلت امیر جیش
لما قاتلت الا بالسؤال
فان الناس ینهزمون منه
و قد ثبتوا لاطراف العوالی.
و ابوهلال عسکری در تفضیل زمستان برسه فصل دیگر گوید:
فترت صبوتی و اقصر شجوی
و اتانی السرور من کل نحو
ان روح الشتاء خلّص روحی
من حرور تسوی الوجوه و تکوی
برد الماء و الهواء کأن قد
سرق البرد من جوانح خلو
ریحه تلمس الصدور فتشفی
و غماماته تصوب فتروی
لست أنسی منه دماثه دجن
ثم من بعده نضاره صحو
و جنوباًیبشر الارض بالقط-
ر کما بشّر العلیل ببرو
و غیوماً مطرزات الحواشی
بومیض من البروق و خفو
کلما أرخت السماء عراها
جمع القطر بین سفل و علو
و هی تعطیک حین هبت شمالا
برد ماء فیها و رقه جوّ
و تری الارض فی ملاءه ثلج
مثل ریط لبسته فوق فرو
فاستعار العرار منها لباساً
سوف یمنی من الریاح بنضو
فکأن الکافور موضع ترب
و کأن الجمان موضع قرو
و لیال اطلن مده درسی
مثلما قد مددن فی عمر لهوی
مرّ لی بعضها بفقه و بعض
بین شعر أخذت فیه و نحو
و حدیث کأنه عقد ریا
بت ّ أرویه للرجال و تروی
فی حدیث الرجال روضه أنس
بات یرعا بأهل نبل و سرو.
رجوع به معجم الأدباءیاقوت چ مارگلیوث ج 3 ص 135 به بعد شود
الدیحوری. یکی از رؤسای مانویه در خلافت ابی جعفر منصور و او مقالصه را ببازگشت بطریقۀ اصلیۀ مانویه داشت
حمصی. یکی از نقله و مترجمین است و چندین بار رازی از او نقل کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
طفیشل. شوربا. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
محمود بن یزید الکوفی. از علماء و قاضی بزمان منتصر و معتصم خلفای عباسی. وفات او به سال 248 هجری قمری بود. و رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 294 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوالقاسم
تصویر ابوالقاسم
بر نام پیامبر اسلام (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوغلام
تصویر ابوغلام
بابابرده از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار