جدول جو
جدول جو

معنی ابوقابس - جستجوی لغت در جدول جو

ابوقابس
(اَ بو بِ)
آفتاب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ابوقابس
(اَ بو بِ)
مصحف انخسا و انخوسا و داود ضریر انطاکی نام دیگر او را ابوقابوس آرد و گوید: هو ابوحلسا بالبربریه و سیأتی وقوع هذا الاسم علی خس الحمار وبالعراق شب العصفر و بالعربیه الاشنان والحرض و خرءالعصافیر و بالفارسی بناله (؟) و عصارته القلی اذا احرق او شمس -انتهی. و باز لغت نویسان فارسی مترادف این کلمه کلمات انجوسا، خالوما، شنگار، هوه چوبه، حنّاءالفول، هوفیلوس، خردل صحرائی، حناءالغزاله، حناءالقوله، حمیراء، حناء فول، حناء فوله، انجسا، شنجار، شجرهالدم، عاقرشمعا، عودالفالوذج، رجل الحمامه، کحلا، کحیلا، ابوخلسا، خس ّالحمار، حوجره، گاوزبان تلخ، هواچوبه، بالقیس را آورده اند. لیکن بعض از این کلمات درخور تحقیق و تفتیش است. رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابواب
تصویر ابواب
باب ها، درها، دروازه ها، جمع واژۀ باب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
الشّیبانی. او را صد ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ تَ)
بوقتب. خر. ستور:
طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین
گوش چون داری بقول بوقماش و بوقتب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
صیفی بن اسلت انصاری. در نام او اختلافات است. بعضی او را از صحابه شمرده اند و جمعی گویند که او اسلام نیاورد. واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
سگ. کلب.
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
ابورایه. قریه ای بساحل غربی دجله میان قصر سعدی و شطحه
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
البجلی. شاعر عرب. او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ صا بِ)
نمک. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). ملح.
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
ماهی. (مهذب الاسماء) ، پست. سویق. و آن آرد گندم یا برنج یا جو یا نخود بریان کرده باشد که گاهی با شکر آمیزند. قاووت. و در مازندران آرد جو بریان را پیه و پیا گویند، زنبور. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
از روات است. در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بِ)
سلیمان بن سعد مولی حسین. کاتب رسائل عبدالملک وهشام بن عبدالملک و ناقل دیوان شام از رومی بعربی
عامر بن عبدالله. هفتمین از ملوک بنی مرین مراکش (از 706 تا 708 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
خبز. (المزهر). نان. (مهذب الاسماء). پکند. جابر بن حبّه
لغت نامه دهخدا
(اِ یِ)
از یونانی هپوفائس، غاسول رومی. ابوقاووس. ابوقاوس. ابوقابس. ابوقانس. نباتیست که در بلاد شام و مصر و انطاکیه بسیار است مابین درخت و گیاه و برگش از زیتون باریکتر، مابین برگها خارهای سفید. گل آن سپید و شبیه به گل لبلاب و شاخهای او پراکنده و بیخش قوی و بسیار رطوبت بطعم تلخ و مستعمل در تداوی بیخ و عصاره و رطوبت اوست که با آرد کرسنه آمیخته خشک کرده باشند. و برگ و شاخ و گل او را سائیده دست بدان شویند و آن غیر اشنان یعنی غاسول فارسی است. ابوقانیش. ابوقالس
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
حرباء.
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ بَ)
نام کوهی مشرف بمکه از جانب غربی، مقابل کوه قعیقعان و مکه بمیان این دو کوه باشد و نام آنرا در جاهلیت امین گفتندی چه گمان می کردندبگاه طوفان عام ّ حجرالاسود را بدانجا امانت نهاده اندو ابوالفرج بن جوزی در المدهش در بحث ذکر اوائل گوید: اوّل جبل وضع فی الارض ابوقبیس. و امروز بدانجا مسجدی و آثار و خرابه های ابنیه دیده می شود:
بادیه بر پشت زنده پیلان بگذار
رایت بر کوه بوقبیس فروزن.
فرخی.
جبرئیل گفت بار خدایا این را (یوسف بن یعقوب را) به بهشت برم ؟گفت نه بر سر کوه ابوقبیس نه تا باد سحرگاه وزد. (قصص الانبیاء).
عصی السلطان فابتدرت الیه
رجال یقلعون اباقبیس.
ابوالفتح بستی.
گویند بر این کوه از آسمان دو چوب آتش زنه فرود آمد و از اصطکاک آندو آتش پدید آمد و آدم بوالبشر آن آتش نگاه داشت و آتشهای زمین از آن باشد. و باز گویند مدفن آدم بدان کوه است. و حجرالاسود را که آدم از بهشت بیاورده بود ملائکه گاه طوفان در آن کوه بودیعت نهادند و ابراهیم آنرا از ابوقبیس برگرفته در کعبه استوار کرد. و عبدالمطلب بدان سال که قحط در قریش پدید آمد با طائفه ای از اشراف قوم بدان کوه بر شد و دعا کرد و به برکت دعای او باران فراوان باریدن گرفت. و هم به سال 64 هجری قمری از هجرت به امر حصین بن نمیر بر جبل ابوقبیس منجنیقها نصب کردند و بسوی کعبه و مسجدالحرام که مسکن عبداﷲ بن زبیر بود قاروره های نفط و سنگ فروباریدند و جمعی کثیر و از جمله مسعود بن محرقه بن نوفل زهری صحابی را بکشتند.
- امثال:
مثل کوه ابوقبیس، در زبان فارسی مثل شده است برای چیزسنگین یا سخت بزرگ.
رجوع به معجم الادباء یاقوت و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 10، 20، 105، 117، 222، 242 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
گرگ. ذئب. سرحان. سید. بچکم. ابوسرحان
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
محیطآباد سیدها، ، دهی است از دهستان ریوند، بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در شش هزارگزی باختر نیشابور، دارای 155 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
مخزن الادویه، مصحّف ابوفایس. رجوع به ابوفایس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مصحّف انخسا و انخوسا. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). رجوع به ابوقابس شود، خوک. خنزیر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آفتاب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ بَ)
کنیتی بعض اسبان عرب را، تیهو، عقاب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نعمان بن منذر... رجوع به نعمان... شود. و نابغه در شعر خویش از راه تعظیم ابوقبیس آورده است. و اصل آن بوقابوس است:
فان یقدر علیک ابوقبیس
تحطّ بک المعیشه فی هوان.
(المرصّع)
لغت نامه دهخدا
تحفۀ حکیم مؤمن،. مصحف ابوفسطون
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ بَ)
رقاشی. عبدالملک بن محمد. از مشاهیر محدثین و زاهدی متقی بود و گویند شصت هزار حدیث از بر داشت و شبانه روز صد رکعت نمازمی گذاشت. او به سال 276 هجری قمری به بغداد درگذشت. نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ عَ ؟)
وائل بن افلح. عم رضاعی عائشه رضی الله عنها. صحابی است. در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ بَ)
سویدبن نجیح. محدث است و از یزید فقیر روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ)
نام حیوانی دریائی. (نخبهالدّهر)
لغت نامه دهخدا
مخزن الادویه،. مصحف ابوفسطون
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابوقالس. نوش گیا. کتّان بری. تریاق کوهی. تریاق جبل. محاجم. مخلّصه. قلیحه
لغت نامه دهخدا
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقاس
تصویر اوقاس
به گونه رمن خرده پاها کهتران، پیلان پراکنده، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقاب
تصویر اوقاب
جمع وقب، رخت های خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابواب
تصویر ابواب
درها
فرهنگ واژه فارسی سره