جدول جو
جدول جو

معنی ابوعنان - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعنان
(اَ عِ)
فارس بن ابی الحسن. یازدهمین از ملوک بنی مرین بمراکش. هنگامی که پدر او ابوالحسن در اندلس شکست خورد و آوازه افتاد که وی کشته شده است ابوعنان که در این وقت والی الجزایر بود متوجه فاس گشته و به سال 749 هجری قمری بر تخت پدر نشست. سپس ابوالحسن بازگشت و پسر از سپردن تاج و تخت به پدر سرباز زد و میان آندو دو سال محاربات پیوست و در سال 752 ابوالحسن وفات یافت و ابوعنان بی منازعی سلطان مراکش گشت و سپس بنی زیان بملک او تاختند و جزایر و تونس را متصرف گشتند و او با آنان جنگ کرد و غالب آمد و املاک مغصوبه از ایشان مسترد داشت و در سال 759 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ عِ)
الاغلبی. چهارمین ازملوک بنی الأغلب بتونس. از سال 223 تا 226 ه. ق، و در المرصع معنی خروس و شپش درشت نیز بر آن افزوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ نَ بَ)
الخولانی. صحابی است و به دو قبله نماز کرده است و نام او عماره است و شرحبیل بن مسلم از او روایت کرده است و بعضی صحبت او را انکار کرده اند.
صحابی به کسی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را درک کرده، به او ایمان آورده و در دوران زندگی اش به دین اسلام پایبند مانده باشد. این افراد اغلب از نخستین پذیرندگان اسلام بودند و نقش بسیار مؤثری در تشکیل تمدن اسلامی، گسترش فتوحات و نقل احادیث نبوی داشته اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ اُ)
عبدالملک بن جوّیه. اخباری است، خلال. (لغت نامۀ مقامات حریری)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
سرگین گردان. گوگال. گوغلطان. جعل
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
او راست: شروط الاحکام
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
کنیت بیست تن از صحابۀ کبار است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَتْ تا)
غراب. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ابن علوان مغربی. یکی از زهاد و مشایخ اهل سلوک در مائۀ سیم. وی مجاور مکّه بود و صحبت ابوهارون اندلسی دریافته بود. مدفن او مکه و وفات وی در اواخر مائۀ سیم هجری قمری است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 217 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
ابراهیم بن یزید بن اسودبن محمد بن ربیعه. یکی از تابعین. متوفی به سال 96 هجری قمری در 49 سالگی. رجوع به ابراهیم نخعی... شود
یکی از رؤسای خرمیان. رقیب جاویدان بن سهرک در ریاست این قوم، بکوه بذ و اطراف آن. رجوع به بابک... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
از روات است. در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
سگ. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
او از خالد بن عبید و یحیی بن واضح از او روایت کند
او از انس و از او دستوائی و عبدالوارث روایت کنند
او از حسن و از او سری بن یحیی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ نَ)
حی ّبن یومن. تابعی است و عمرو بن الحارث و ابن لهیعه از او روایت کند. در زنجیره انتقال علوم اسلامی، تابعی پس از صحابی قرار می گیرد. این افراد که موفق به دیدار پیامبر اسلام (ص) نشدند، از صحابه یاد گرفتند و از آنان پیروی کردند. تابعین در ضبط و نشر معارف اسلامی، به ویژه قرآن و حدیث، کوشیدند و برخی از آنان به مقام فتوا و اجتهاد نیز رسیدند. طبقه تابعین پلی میان عصر نبوت و عصر تدوین علوم اسلامی است.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُرْ)
کرکی. (المرصع). کلنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
از بنی عجل. یکی از شعرا و فصحای عرب. (ابن الندیم). و در موضع دیگر این نام را ابوعرار العجل الاعرابی آورده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ / عُ نَ)
یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم بن زید نیشابوری اسفراینی فقیه شافعی. مولد او نیشابور است و محدّثی معروف است اکثر بلاد اسلامی را در طلب حدیث بپیموده است و در سال 292 هجری قمری به جرجان بوده و سپس در اسفراین مقام کرده است و تا پایان عمر یعنی سال 316 هجری قمری بدانجا میزیسته و گور وی بدان شهراست. او پس از بازگشت از مصر مذهب شافعی را بخراسان رواج داد
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
سلمی، مملوک. او را پنجاه ورقه شعر است
لغت نامه دهخدا
(اَ عُفْ فا)
غالب القطان. او را روایت حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اَ حَسْ سا)
عقاب. (المزهر). ابوالحجاج. آله. دال من. ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ابوعبدالرحمن عبدالأعلی. و او را وردبن حکیم نیز گویند. او راویه ابی البیداء الرباحی بصری است. و خود شاعر و عالم بلغت است. او راست: کتاب النحویین، کتاب غریب، کتاب الحدیث و ترجمه ماجاء من الحدیث المأثوره عن النّبی مفسّراً و علی اثره مافسر العلماء من السلف. (ابن الندیم). و در موضع دیگر ابن الندیم گوید: او راست غریب الحدیث
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
شامی عیسی بن سنان. کوفیین از وی روایت کنند
سعد بن سنان رازی. راوی و ثقه است
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ / وِ نِ)
ناویدن.
لغت نامه دهخدا
(کِ خوا / خا)
ارثعنان مطر، ثابت ماندن و پائیدن باران.
لغت نامه دهخدا
(عِ)
اسب تیز و تندرو. (آنندراج). اسب تندرفتار و تیزرو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
روان شدن اشک. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
او با سلم به امر یحیی بن خالد بن برمک کتاب مجسطی را ترجمه و اصلاح کرده است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
ورشان. (المرصع). فاخته. مرغ الهی. کناد. کالنجه. صلصل
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
از مردم نصیبین. او گمان میکرد در صنعت کیمیا بعمل اکسیر تام دست یافته است و وی را در نزد اهل این صناعت محل و اعتباری است و ابن وحشیه از او نام میبرد. او راست: شرح کتاب الرحمۀ جابر. کتاب الخمائر. کتاب البلوغ. کتاب شرح الأثیر. کتاب التصحیحات. کتاب البیض. کتاب الفرقین المسبع. کتاب الاشاره. کتاب التمویه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
اسب فارسی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
مولی القوم بالمدینه ؟ او از عبدالله بن هداج و از او ابراهیم بن المنذر روایت کرده است
شداد بن عبدالله. یحیی بن کثیر و اوزاعی از او حدیث کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ / قُ)
محدث است و از ابی فراس و از او عمرو بن الحارث روایت کند. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُلْ)
معزالدوله ثمال بن صالح. سومین از ملوک بنی مرداس حلب از سال 434 تا 449هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باشه. باشق. ابوسراقه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پست و هموار و گشاده گردیدن دست. (از منتهی الارب) ، مغاکی. گودی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا