جدول جو
جدول جو

معنی ابوسویف - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسویف
(اَ سُ وَ)
یا شعیر ابوسویف. قسمی جو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ سُ)
ضبی. برادر بنی عبد مناه بن بکر است. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
یمنی. او راست: کتاب فضائل شعبان
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
تابعی است. او از کعب و از او حمید بن هلال روایت کند. در علوم اسلامی، اصطلاح تابعی به فردی اشاره دارد که پیامبر اسلام را ندیده اما از اصحاب ایشان کسب علم کرده است. بسیاری از بزرگان حدیث و تفسیر مانند قتاده، نخعی و ابن سیرین از طبقه تابعین هستند. این واژه نشان دهنده رابطه علمی و معنوی میان نسل های نخست اسلام است.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
معرّب خامیز، گوشت خام که در سرکه پرورند، طعامی از گوشت یا پوست گوساله، شوربای سکباج سرد که روغن آن را پس از سرد شدن بردارند. و آن را آمیص نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ملخ نر
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
عرفج، چه آتش در آن زود درگیرد. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). آتش عرفج
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ ی یَ)
عمیر بن یزید. تابعی است. تابعی واژه ای است که ریشه در تبعیت و پیروی دارد. در اسلام، تابعی به کسی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر پیروی کرده است، نه اینکه صرفاً مسلمان باشد. این افراد در حفظ سنت و گسترش معارف دینی سهم عمده ای داشته اند و بسیاری از آنان به عنوان فقیه، محدث و مفسر شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
سکّری حسن بن حسین بن عبیدالله بن عبدالرحمن بن العلاء عتکی السکّری. رجوع به حسن... و رجوع به سکّری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
پالوده. فالوذج. (مهذب الاسماء) (دهّار). حلوا
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ حَ)
مبارک بن عبدالله. تابعی است و بندار از او روایت کند. تابعی در ادبیات تاریخی و اسلامی به کسی اطلاق می شود که در زمان پس از پیامبر اسلام می زیسته، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها در زمینه دین، فقه، حدیث و اخلاق تعلیم دیده است. بسیاری از مراجع دینی و فقهای اولیه اسلام از تابعین بودند. نقل روایت های آنان در منابع معتبر اسلامی باعث شده است که پژوهشگران با دقت زیاد زندگی و علم این افراد را بررسی کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ)
الرازی. او راست: تفسیر مقالۀ عاشرۀ اصول اقلیدس و آنرا بنام ابن العمید کرده است. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 64 س 21 و رجوع به ابویوسف اقلیدسی شود
اقلیدسی. مهندس و عالم ریاضی. او راست:شرح ثمرۀ بطلیموس. ظاهراً صاحب ترجمه همان ابویوسف رازی یا شیرازی است. رجوع به ابویوسف الرازی شود
یعقوب بن ابی یعقوب یوسف بن ابی محمد عبدالمؤمن بن علی القیسی الکومی صاحب بلاد مغرب. رجوع به یعقوب... شود
یعقوب بن یوسف. ملقب به المنصور. سومین از پادشاهان موحدی مغرب (580- 595 هجری قمری). رجوع به یعقوب... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو سُ)
کنیت دجّال است
لغت نامه دهخدا
(اَ بو سُ)
مرغی است. نوعی از طیور. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
نام محلی بشمال افریقیّه نزدیک سلوم
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ مَیْ یَ)
تابعی است و از جابر روایت کند. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ ظَ)
بزماورد. (مهذب الاسماء). زماورد. (المعرب جوالیقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ لَ)
وضیحا. بقرالوحش
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
قین، یعنی آهنگر. شوهر دایۀ ابراهیم بن رسول صلوات الله علیه و نام او برأبن اوس است، مزمار
لغت نامه دهخدا
(اَ غُ طَ)
محدّث است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ ثِقْ قی)
سرکه. سک. سرکا. سته. خل ّ. (المزهر). ادام البیت
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ هََ)
یوز. ابوالحکم. (مهذب الأسماء). فهد
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَرَ)
جبله بن سجیم. تابعی و شیخ ثوری است. تابعی یکی از عناوین پرافتخار در تاریخ صدر اسلام است. کسی که پیامبر اسلام (ص) را ندید اما صحابه ای را دیدار و از او تبعیت کرد، تابعی نام دارد. این افراد در میان مسلمانان به دلیل نزدیکی به منبع اول و دوم دین، جایگاه والایی دارند. علمای حدیث برای طبقه بندی سندهای حدیثی، به تابعین توجه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
برادرزادۀ ابوایّوب انصاری است و از عم خویش روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
انصاری بدری. صحابی است از بنی نجّار و نام او سبره یا اسیره و یا اسید و پدر او عمرو است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نام قلعه ای به افریقیه نزدیک تونس. پس از خرابی قیروان سکنۀ قیروان به قلعۀ ابوطویل هجرت کردند وآن قلعه آبادان شد و مرکز قبائل صنهاجه گردید. و این همان قلعه است که ابویزید خارجی در او تحصن کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
ابوطویل شطب الممدود. صحابی است. در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند. شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
بوشریف. یکی از قدمای شعرای ایران و از او در لغتنامۀ اسدی بیت ذیل شاهد آمده است:
بینی آن رود و آن بدیع سرود
بینی آن دست و بینی آن دستار.
و شاید این شاعر ابوشریف احمد بن علی، مجلّدی جرجانی باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
ابراهیم. سیزدهمین از امرای بنی مرین مراکش (760- 762 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
رجوع به بوسلیک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی بر کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار.
###
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتا که دید دزد بمزد.
###
از فرط عطای او زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن.
###
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله.
###
در جنب علوّ همتت چرخ
مانندۀ وشم پیش چرخ است.
###
در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر
نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر.
###
ای میر بوحمد که همه محمدت همی
از کنیت تو خیزد و از خاندان تو.
و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است:
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری.
و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد:
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن.
رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ ئو)
احمد بن محمد بکر همدانی. او راست: جزئی در حدیث
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوسریع
تصویر ابوسریع
کرفج گیاهی است که بدان آتش افروزند
فرهنگ لغت هوشیار