جدول جو
جدول جو

معنی ابوسوید - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسوید
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ حَ)
خرس. (مهذب الاسماء). دب. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
نام محلی بشمال افریقیّه نزدیک سلوم
لغت نامه دهخدا
از علمای زمان صفویه معاصر شاه عباس و شیخ بهائی. او از نسل ابویزید بسطامی است و او راست: رساله ای در قضا و قدر که بنام امیر مظفر کرده است و کتاب معارج التحقیق و جز آن
لغت نامه دهخدا
(اَ بویَ)
ابن اویس (سلطان) ایلخانی. وی بدست عادل آقا از امرای دولت ایلخانی پس از قتل سلطان حسین جلایر توسط برادرش سلطان احمد بسلطنت رسید و با سلطان احمد بجنگ پرداخت عاقبت امیر ابخاز بین آن دو واسطۀ صلح شد و مقرر گردید که آذربایجان به استقلال در تصرف سلطان احمد قرار گیرد و عراق عجم از آن سلطان بایزیدباشد ولی عادل آقا که از استبداد سلطان احمد ناراضی بود بار دیگر به آذربایجان لشکر کشید و در نزدیکی مراغه با اردوی سلطان احمد روبرو گردید. سلطان غالب شدو عادل آقا بسلطانیه بازگشت و چون خود را دست نشاندۀشاه شجاع پادشاه مظفری فارس اعلان کرده بود از او یاری خواست و شاه شجاع به سال 785 هجری قمری بسلطانیه آمد و این پادشاه پس از رسیدن بدان شهر مابین دو پسر سلطان اویس را اصلاح کرد و با عادل آقا از سلطانیه خارج شد و کار نزاع سلطان ابویزید و سلطان احمد بوساطت او بخوشی خاتمه یافت. رجوع به حبط ج 2 ص 94 و 98 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
عقعق. (المرصع). عکه. کلاژه. غلبه. کندش. شمشیردنبه. (نطنزی). زاغچه. کلاژاره.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
صاحب حبیب السیر آرد که: در ایام دولت القائم بامراﷲ محمد بن المهدی مکنت داری ابویزید نام جمعی از اهل سنت و جماعت را با خود متفق ساخته رایت مخالفت قائم بأمراﷲ را بر افراخت. قائم بمحاربۀ او قیام کرده منهزم بقلعۀ مهد (مهدیه ؟) شتافت و ابویزید به در حصار رفته شرط محاصره بجای آورد. در تاریخ گزیده مسطور است که اسماعیلیّه را عقیده آن است که دجال کنایه از ابویزید است و حدیثی روایت کنند که دجال بر مهدی یا قائم خروج خواهد کرد. القصه قبل از آنکه ف تنه ابویزید مندفع گردد قائم در شوال سنۀ 334 هجری قمری فوت شد و امراء و ارکان دولت وفات او را پنهان داشته با پسرش اسماعیل بیعت کردند و المنصور بقوهاﷲ اسماعیل، قبل از آنکه فوت پدرش اشتهار یابد ابویزید را منهزم گردانید و جمعی از اهل شجاعت را بتعاقب او نامزد کرد آن جماعت ابویزید را بدست آورده و به پایتخت رسانیدند و منصور او را در قفسی آهنین با بوزینه ای قرین ساخته بعد از روزی چند بنیاد حیاتش برانداخت و منصور در سلخ شهر شوال سال 341 هجری قمری وفات یافت. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ)
مظفری. از شاهزادگان آل مظفر فرزند مبارزالدین و برادر سلطان عمادالدین است و او با برادر خود عمادالدین بمخالفت برخاست و در کرمان مغلوب شد و سلطان عمادالدین گناه او عفو کرد. قطعۀ ذیل را بدو نسبت کنند:
از واقعه ای ترا خبر خواهم کرد
و آنرا بدو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سرز خاک بر خواهم کرد
رجوع به ابویزید بن مبارزالدین... شود
طیفور بن عیسی بن آدم بن عیسی بن علی الزاهد البسطامی الاصغر. رجوع بکلمه بسطام در معجم البلدان یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
قتاده بن فضیل و احمد بن سلیمان الرهاوی از او روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
ضبی. برادر بنی عبد مناه بن بکر است. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَ زُ بَ)
عمر بن قاسم الکوفی. محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَوْ وا)
تابعی است و از ابن عمر روایت کند. تابعی در علم حدیث به کسی گفته می شود که صحابی را درک کرده ولی خود پیامبر را ندیده است. این واژه از نظر سند حدیث اهمیت زیادی دارد، زیرا تابعی واسطه ای مستقیم میان صحابی و محدثین بعدی است. صداقت و امانت تابعین در نقل روایت ها، آنان را در ردیف مهم ترین شخصیت های علمی صدر اسلام قرار داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ حَ)
مبارک بن عبدالله. تابعی است و بندار از او روایت کند. تابعی در ادبیات تاریخی و اسلامی به کسی اطلاق می شود که در زمان پس از پیامبر اسلام می زیسته، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها در زمینه دین، فقه، حدیث و اخلاق تعلیم دیده است. بسیاری از مراجع دینی و فقهای اولیه اسلام از تابعین بودند. نقل روایت های آنان در منابع معتبر اسلامی باعث شده است که پژوهشگران با دقت زیاد زندگی و علم این افراد را بررسی کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
پالوده. فالوذج. (مهذب الاسماء) (دهّار). حلوا
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ ی یَ)
عمیر بن یزید. تابعی است. تابعی واژه ای است که ریشه در تبعیت و پیروی دارد. در اسلام، تابعی به کسی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر پیروی کرده است، نه اینکه صرفاً مسلمان باشد. این افراد در حفظ سنت و گسترش معارف دینی سهم عمده ای داشته اند و بسیاری از آنان به عنوان فقیه، محدث و مفسر شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ مَیْ یَ)
تابعی است و از جابر روایت کند. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ دَ)
موسی بن محراق. محدّث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
یا شعیر ابوسویف. قسمی جو
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَرَ)
جبله بن سجیم. تابعی و شیخ ثوری است. تابعی یکی از عناوین پرافتخار در تاریخ صدر اسلام است. کسی که پیامبر اسلام (ص) را ندید اما صحابه ای را دیدار و از او تبعیت کرد، تابعی نام دارد. این افراد در میان مسلمانان به دلیل نزدیکی به منبع اول و دوم دین، جایگاه والایی دارند. علمای حدیث برای طبقه بندی سندهای حدیثی، به تابعین توجه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
سکّری حسن بن حسین بن عبیدالله بن عبدالرحمن بن العلاء عتکی السکّری. رجوع به حسن... و رجوع به سکّری شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ وَ)
است. (المرصع) (مهذب الاسماء). کنیۀ دبر است. (از مؤید الفضلاء). مقعد. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ بَ)
البسری و بسری قریه ای است به حوران دمشق. او یکی از زهاد و گویند مستجاب الدعوه بوده است. رجوع به ج 4 صفهالصفوه ص 216 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نُ جَ ؟)
عمران بن حصین. صحابی است. صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
عمران بن حصین بن عبید. از صحابۀ کبار است
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ هََ)
یوز. ابوالحکم. (مهذب الأسماء). فهد
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ لَ)
وضیحا. بقرالوحش
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
انصاری بدری. صحابی است از بنی نجّار و نام او سبره یا اسیره و یا اسید و پدر او عمرو است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
برادرزادۀ ابوایّوب انصاری است و از عم خویش روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نام قلعه ای به افریقیه نزدیک تونس. پس از خرابی قیروان سکنۀ قیروان به قلعۀ ابوطویل هجرت کردند وآن قلعه آبادان شد و مرکز قبائل صنهاجه گردید. و این همان قلعه است که ابویزید خارجی در او تحصن کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
ابوطویل شطب الممدود. صحابی است. در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند. شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
ابراهیم. سیزدهمین از امرای بنی مرین مراکش (760- 762 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
رجوع به بوسلیک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی بر کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار.
###
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتا که دید دزد بمزد.
###
از فرط عطای او زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن.
###
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله.
###
در جنب علوّ همتت چرخ
مانندۀ وشم پیش چرخ است.
###
در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر
نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر.
###
ای میر بوحمد که همه محمدت همی
از کنیت تو خیزد و از خاندان تو.
و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است:
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری.
و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد:
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن.
رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
عرفج، چه آتش در آن زود درگیرد. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). آتش عرفج
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوسریع
تصویر ابوسریع
کرفج گیاهی است که بدان آتش افروزند
فرهنگ لغت هوشیار