جدول جو
جدول جو

معنی ابوسعاد - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسعاد
(اَ سُ)
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استسعاد
تصویر استسعاد
خوشبختی، سعادت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ سَ)
نام یکی از اصحاب ابی حنیفه نعمان بن ثابت است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَبْ با)
ثابت بن یحیی بن یسار الرّازی. کاتب و حاسب مأمون خلیفه است. رجوع بتجارب السلف ص 172 چ طهران و رجوع به ثابت... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
ماهی. (مهذب الاسماء) ، پست. سویق. و آن آرد گندم یا برنج یا جو یا نخود بریان کرده باشد که گاهی با شکر آمیزند. قاووت. و در مازندران آرد جو بریان را پیه و پیا گویند، زنبور. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ دَ)
موسی بن محراق. محدّث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
ضبی. برادر بنی عبد مناه بن بکر است. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
شامی عیسی بن سنان. کوفیین از وی روایت کنند
سعد بن سنان رازی. راوی و ثقه است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
نام محلی بشمال افریقیّه نزدیک سلوم
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
الکلابی. یکی از فصحای عرب است
لغت نامه دهخدا
(اَ شَدْ دا)
از مجاهد روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ رَوْ وا)
تابعی است و از ابن عمر روایت کند. تابعی در علم حدیث به کسی گفته می شود که صحابی را درک کرده ولی خود پیامبر را ندیده است. این واژه از نظر سند حدیث اهمیت زیادی دارد، زیرا تابعی واسطه ای مستقیم میان صحابی و محدثین بعدی است. صداقت و امانت تابعین در نقل روایت ها، آنان را در ردیف مهم ترین شخصیت های علمی صدر اسلام قرار داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
او از حذیفه و از او زرّبن حبیش روایت کند. (کتاب الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
قصبه ای است به شمال عراق عرب بساحل ایسر فرات و ایمن خابور بملتقای این دو رود و آن بر خرابه های شهر قرقیسیا بنا شده است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خر. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). حمار. (المزهر). الاغ. اولاغ. درازگوش. چاروا
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ دَ)
موسی بن السائب. محدث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَبْ با)
هدهد. پوپو. (المرصع.)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَیْ یا)
علأ بن محمّد بن سیّار. محدّث است و ابوخالد یزید بن سنان از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
سکّری حسن بن حسین بن عبیدالله بن عبدالرحمن بن العلاء عتکی السکّری. رجوع به حسن... و رجوع به سکّری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
هرم. (المزهر). پیری. کبر. ابوزید
لغت نامه دهخدا
(لَ فَ /فِ)
سعادت خواستن. نیکبختی جستن. (غیاث) (زوزنی) : و التزموا ما اوجبه اﷲ من الطاعه علیهم و اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعه اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. (از نامۀ قائم بامراﷲ بسلطان مسعود، از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301) ، ترجمه: و التزام نمودند ما را آنچه خداوند بر ایشان واجب ساخته از اطاعت امام به واسطۀ بیعت دستهای راست دادند دست دادن از روی رضاو رغبت و فرمان برداری و برکت جستن و سعادت طلبیدن. (تاریخ بیهقی ص 312). گردن کشان جهان سر بر خطّ فرمان او نهادند و به انقیاد اوامر و زواجر او استسعاد جستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 45). و هم در آن مرحله ملک شمس الدین کرت پیشتر از سایر ملوک ایران بشرف استقبال استسعاد یافت. (رشیدی).
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای از قراء مصر بر راه بنها و سویش
لغت نامه دهخدا
(اَ حَمْ ما)
دیک. (المزهر). خروه. خروس. ابوبرائل. ابویقظان
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ)
سلمی. صحابی است. اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ دَ)
گرگ. ذئب. (منتهی الارب) (المزهر). ابوسرحان. سرحان. سید. اویس. پچکم. ابوجعد. ابوجعده
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
ملخ. (منتهی الارب). ابوجخادب. ابوجنادب
لغت نامه دهخدا
(اَ ثُ)
عوذبن غالب مصری. یکی از صالحین معروف است
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
ابن سیربن. از روات است و عمار بن سیف از او روایت کند. در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
مسلم ملقب به هرّاء. نحوی. استاد کسائی و گویند علم تصریف از وضع اوست. و از این رو او را هرّاء گفتندی که جامه های هرویّه فروختی. رجوع به مسلم هرّاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
بادیس بن منصور بن بلکین بن زیری حمیری صنهاجی. پدر معز بن بادیس. حاکم افریقیه از دست حاکم نصیرالدولۀ عبیدی (386- 406 هجری قمری). و رجوع به بادیس... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ)
فرج بن جریر. پدر احمد بن ابی دواد است
جویریه بن الحجاج. شاعری از عرب
الراسی. شاعری از عرب
لغت نامه دهخدا
تصویری از استسعاد
تصویر استسعاد
یاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوسهاق
تصویر ابوسهاق
اشنان دریایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسعاد
تصویر استسعاد
((اِ تِ))
نیکبختی خواستن، مبارک شمردن، یاری خواستن، نیکبخت شدن
فرهنگ فارسی معین