جدول جو
جدول جو

معنی ابودلامه - جستجوی لغت در جدول جو

ابودلامه
(اَ دُ مَ)
نام کوهی مشرف بر حجون مکه. (تاج العروس). در منتهی الارب جیحون به جای حجون آمده و غلط است
لغت نامه دهخدا
ابودلامه
(اَ دُ مَ)
زندبن جون کوفی. شاعر مخضرمی (مخضرمی الدولتین) ، از موالی بنی اسد، ندیم سفاح و منصور و مهدی است. صاحب نوادر و حکایات و ادب و نظم، و طبعاو بمجون و فکاهه مائل است. وفات وی به سال 160 یا 170 هجری قمری روی داد. و صاحب حبیب السیر فوت او را161نوشته است. رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 4 ص 220 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبودجامه
تصویر کبودجامه
کبودپوش، کسی که جامۀ کبود برتن کند، ازرق پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُلْ اَ)
سیری. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). شبع. ابوالرضا. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوهی ست به حجاز، در دوازده منزلی مکّه
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
شهاب الدین عبدالرحمن بن اسماعیل بن ابراهیم بن عثمان دمشقی مقدسی مقری و نحوی و مورخ و ادیب و فقیه شافعی. پدروی اسماعیل به بیت المقدس میزیست و سپس به دمشق شد ومولد ابوشامه بدمشق است به سال 596 هجری قمری یا 599 و از آنرو او را ابوشامه گفتند که خالی بر بالای ابروداشت. وی از دمشق به اسکندریه رفت و حدیث و فقه و ادب و دیگر دانشها بدانجا فرا گرفت و تولیت دارالحدیث اشرفیه بدو مفوض گشت. او را تصانیف بسیار است از هرقبیل و از آن جمله: کتاب ازهارالروضتین فی اخبار الدولتین النوریه و الصلاحیه. مقدمه فی النحو. المرشدالوجیز فی علوم تتعلّق بالقرآن العزیز. المقتفی فی منعهالمصطفی. کتاب البسمله. شرح الشاطبیه. نظم مفصل زمخشری. کتاب الباعث علی انکار الحوادث. کتاب الضوءالساری الی معرفه رؤیهالباری. اختصار تاریخ دمشق تصنیف ابن عساکر. وفات وی به سال 665 هجری قمری بود. و صاحب حبیب السیر قسمتی از تاریخ ایوبیان را از کتاب ازهارالروضتین او نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 404 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
شاه کبودجامه، معاصر تکش خوارزمشاه بوده و شعر نیکو می گفته است، و شاهد این معنی و این نام بیت اوست که گفته
جامه ام را نام از سودای تو گشته کبود
ورنه نام جامۀ من اطلس و دیباستی.
(آنندراج).
نصرت الدین، معاصر سلطان تکش خوارزمشاه بود، و سلطان تکش عزم گرفتن او کرد و فرمان داد تا سر او را به خدمت آرند اما او خود به خدمت آمد و این رباعی بفرستاد:
من خاک تو در چشم خرد می آرم
عذرت نه یکی، نه ده، که صد می آرم
سر خواسته ای به دست کس نتوان داد
می آیم و بر گردن خود می آرم.
و تکش وی را بخشید.
(لباب الالباب چ سعید نفیسی ج 1 ص 52 و 53)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
نام طایفه و ایلی است در حوالی گرگان و استرآباد که تا نزدیکی خوارزم نشست داشته اند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب در ذکر ولایت مازندران آرد: ’کبودجامه ولایتی است، و اکنون چون جرجان خراب است. مجموع ولایت داخل کبود جامه است حاصلش ابریشم و انگور و غلۀ بسیار می باشد و ولایتی عریض است. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 160). و در جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی آمده است: ابریشم بسیار از آنجا بدست می آمد و زمینهای غله خیز و تاکستانهای بزرگ داشت و سرزمینی بغایت حاصلخیز بود ولی در نتیجۀ لشکرکشیهای امیرتیمور در پایان قرن هشتم ویران گردید. ظاهراً روعد یا روغد که در ضمن جنگهای امیرتیمور از آن نام برده شده و هنگام لشکرکشی در مازندران سر راه او بوده جزء ولایت کبود جامه بوده است. (از ترجمه جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 401)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ / مِ)
آنکه جامۀ کبود پوشد. ازرق پوش. کبود پوش. کبودپیرهن:
چرخ کبودجامه بین ریخته اشکها ز رخ
تا تو ز جرعه بر زمین جامۀ عید گستری.
خاقانی.
، مجازاً سوکوار
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ نَ)
سماک بن خرشه یا سماک بن اوس بن خرشه بن لوذان بن عبدودّبن ثعلبۀ انصاری ساعدی خزرجی، ملقب به ذوالمشهره یکی از صحابۀ رسول صلی الله علیه وآله. وی در غزوۀ بدر و هم احد در رکاب رسول صلی الله علیه وآله وسلم بود و به روز احد پیغمبر صلوات الله علیه او را شمشیری عطا فرمود. و در مدینه او را با عتبه بن غزوان مواخات داد. ابودجانه در جنگ یمامه با مسیلمه، بشهادت رسید و گوینداو در قتل مسیلمه شرکت داشت و در ضعاف اخبار آمده است که او تا جنگ صفین بزیست و در آن جنگ حضور یافت و حرزی به نام حرز ابی دجانه در کتب دعوات معروف است
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
احمد بن منصور. شاعری مقل از عرب. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ مَ)
گرگ. ذئب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ ءِمْ مَ)
لقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام
لغت نامه دهخدا
(اَ نَمَ)
شیخی است از حی ّ. و از او روایتی است
نام یکی از سرداران خوارج
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ مَ)
هدهد. پوپو. پوپوک. شانه سر. ابوالاخبار. ابوالربیع. پوپه. بدک. مرغ سلیمان. مرغ نامه بر. کوکله. بوبو. بوبک
لغت نامه دهخدا
(اَ ثُ مَ)
گرگ. ذئب. (المزهر). ابوسرحان. ابوجعد. ابوجعده. ابوجعاده. اویس. پچکم. سرحان. سید
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مَ)
پلنگ. نمر. (مهذب الاسماء). ابوجهل
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ قَ)
عبدالصمدبن محمد. از روات حدیث است. روات به عنوان افراد متخصص در علم حدیث، در دوران های مختلف به جمع آوری، حفظ و انتقال احادیث پیامبر اسلام (ص) پرداخته اند. این افراد با ارزیابی دقیق منابع حدیثی و راویان، نقش مهمی در حفظ و ترویج اصول اسلامی ایفا کرده اند. روات به عنوان منابع معتبر در علم حدیث، همواره در تلاش بودند که از انتقال روایات ضعیف یا جعلی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ قَ مَ)
شعبه از وی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ بَ)
رقاشی. عبدالملک بن محمد. از مشاهیر محدثین و زاهدی متقی بود و گویند شصت هزار حدیث از بر داشت و شبانه روز صد رکعت نمازمی گذاشت. او به سال 276 هجری قمری به بغداد درگذشت. نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
صحابی است. در منابع اسلامی، صحابی فردی است که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر در دین اسلام باقی مانده است. صحابه از نخستین پیروان اسلام بودند که در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و بسیاری از احادیث پیامبر به واسطه آنان به نسل های بعد منتقل شده است. واژه صحابی به ویژه در فقه و اصول روایت حدیث اهمیت بالایی دارد.
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ مَ)
بشیر غنوی. محدث است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ مَ)
گاو دریائی. اطوم. بقرهالماء. زالخه. ملصه
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
حبان بن یزید. محدث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوغلام
تصویر ابوغلام
بابابرده از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار