جدول جو
جدول جو

معنی ابوخلید - جستجوی لغت در جدول جو

ابوخلید
(اَ خُ لَ)
عقبه بن حماد الدمشقی. محدث است. در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ حَ)
قتاده بن فضیل و احمد بن سلیمان الرهاوی از او روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
عقعق. (المرصع). عکه. کلاژه. غلبه. کندش. شمشیردنبه. (نطنزی). زاغچه. کلاژاره.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
صاحب حبیب السیر آرد که: در ایام دولت القائم بامراﷲ محمد بن المهدی مکنت داری ابویزید نام جمعی از اهل سنت و جماعت را با خود متفق ساخته رایت مخالفت قائم بأمراﷲ را بر افراخت. قائم بمحاربۀ او قیام کرده منهزم بقلعۀ مهد (مهدیه ؟) شتافت و ابویزید به در حصار رفته شرط محاصره بجای آورد. در تاریخ گزیده مسطور است که اسماعیلیّه را عقیده آن است که دجال کنایه از ابویزید است و حدیثی روایت کنند که دجال بر مهدی یا قائم خروج خواهد کرد. القصه قبل از آنکه ف تنه ابویزید مندفع گردد قائم در شوال سنۀ 334 هجری قمری فوت شد و امراء و ارکان دولت وفات او را پنهان داشته با پسرش اسماعیل بیعت کردند و المنصور بقوهاﷲ اسماعیل، قبل از آنکه فوت پدرش اشتهار یابد ابویزید را منهزم گردانید و جمعی از اهل شجاعت را بتعاقب او نامزد کرد آن جماعت ابویزید را بدست آورده و به پایتخت رسانیدند و منصور او را در قفسی آهنین با بوزینه ای قرین ساخته بعد از روزی چند بنیاد حیاتش برانداخت و منصور در سلخ شهر شوال سال 341 هجری قمری وفات یافت. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ)
مظفری. از شاهزادگان آل مظفر فرزند مبارزالدین و برادر سلطان عمادالدین است و او با برادر خود عمادالدین بمخالفت برخاست و در کرمان مغلوب شد و سلطان عمادالدین گناه او عفو کرد. قطعۀ ذیل را بدو نسبت کنند:
از واقعه ای ترا خبر خواهم کرد
و آنرا بدو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سرز خاک بر خواهم کرد
رجوع به ابویزید بن مبارزالدین... شود
طیفور بن عیسی بن آدم بن عیسی بن علی الزاهد البسطامی الاصغر. رجوع بکلمه بسطام در معجم البلدان یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
سگ. (مهذب الاسماء). کلب. (المزهر).
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح قرشی مکی. و بعضی کنیت او را ابوالولید گفته اند. رجوع به ابن جریح ابوخالد عبدالملک... شود
ابن جریح، عبدالملک بن عبدالعزیز. تابعی است و کنیت دیگر اوابوالولید است. رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
خرس. (مهذب الاسماء). دب. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ زُ بَ)
عمر بن قاسم الکوفی. محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
از علمای زمان صفویه معاصر شاه عباس و شیخ بهائی. او از نسل ابویزید بسطامی است و او راست: رساله ای در قضا و قدر که بنام امیر مظفر کرده است و کتاب معارج التحقیق و جز آن
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
سکّری حسن بن حسین بن عبیدالله بن عبدالرحمن بن العلاء عتکی السکّری. رجوع به حسن... و رجوع به سکّری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ فَ)
حجاج بن غیاث. محدث است. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
فضل بن حباب بن محمد بن شعیب بن صخر جمحی بصری. قاضی بصره. از روات اخبار و اشعار و انساب. وفات او بسال 305 هجری قمری بوده است. کتاب الفرسان و کتاب طبقات الشعراء الجاهلین از اوست. و رجوع به فضل... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ عَ)
نمر. (المزهر). پلنگ. ابوخطاب
لغت نامه دهخدا
مصحف انخسا و انخوسا
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ دَ)
بشر بن المعتمر را در رد ابوخلده کتابی است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
مصحف انخسا و انخوسا
لغت نامه دهخدا
(اَ بویَ)
ابن اویس (سلطان) ایلخانی. وی بدست عادل آقا از امرای دولت ایلخانی پس از قتل سلطان حسین جلایر توسط برادرش سلطان احمد بسلطنت رسید و با سلطان احمد بجنگ پرداخت عاقبت امیر ابخاز بین آن دو واسطۀ صلح شد و مقرر گردید که آذربایجان به استقلال در تصرف سلطان احمد قرار گیرد و عراق عجم از آن سلطان بایزیدباشد ولی عادل آقا که از استبداد سلطان احمد ناراضی بود بار دیگر به آذربایجان لشکر کشید و در نزدیکی مراغه با اردوی سلطان احمد روبرو گردید. سلطان غالب شدو عادل آقا بسلطانیه بازگشت و چون خود را دست نشاندۀشاه شجاع پادشاه مظفری فارس اعلان کرده بود از او یاری خواست و شاه شجاع به سال 785 هجری قمری بسلطانیه آمد و این پادشاه پس از رسیدن بدان شهر مابین دو پسر سلطان اویس را اصلاح کرد و با عادل آقا از سلطانیه خارج شد و کار نزاع سلطان ابویزید و سلطان احمد بوساطت او بخوشی خاتمه یافت. رجوع به حبط ج 2 ص 94 و 98 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
انصاری بدری. صحابی است از بنی نجّار و نام او سبره یا اسیره و یا اسید و پدر او عمرو است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
فیلسوفی یونانی از ماغارویان و از مردم ملیطه شاگرد و خلیفۀاقلیدس بمائۀ چهارم قبل از میلاد و چنانکه دیوجانس لائرتی و فلوطرخس روایت کرده اند او فن جدل به ذیمسطینس آموخت. و مسئلۀ حبّه و خرمن بدو منسوب است.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
حمید. او از ابی صالح خوزی حدیث شنوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ بَ)
البسری و بسری قریه ای است به حوران دمشق. او یکی از زهاد و گویند مستجاب الدعوه بوده است. رجوع به ج 4 صفهالصفوه ص 216 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نُ جَ ؟)
عمران بن حصین. صحابی است. صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
عمران بن حصین بن عبید. از صحابۀ کبار است
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ خَلْ لَ)
ابن بختیشوع بن بختیشوع. طبیبی از خاندان بختیشوعی. او را در طب تصرفاتی بوده و مردم بغداد او را مبارک قدم میشمردند وعمری طویل یافت و به یکشنبۀ نیمۀ جمادی الاولی سال 417 هجری قمری به بغداد درگذشت. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 435 س 8 و رجوع بنامۀ دانشوران ج 2 ص 223 شود
ابلیس. شیطان. ابومرّه. عزازیل. دیو
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ ؟)
سلیک بن اعر (؟). صحابی است. صحابی در اصطلاح علم حدیث به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر بر آن ایمان باقی مانده است. صحابه در انتقال روایات نبوی، فتوحات اسلامی و تثبیت آموزه های دینی نقش بنیادین داشته اند. آنان از نزدیک ترین یاران پیامبر به شمار می آیند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
رجوع به ابوالملیح شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ)
او از ملازمان اشرس بن عبدالله حاکم خراسان از سنۀ 109 هجری قمری ببعد بود و بسعی اشرس و این ابوالصید اغلب مردم سمرقند مسلمانی گرفتند
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی بر کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار.
###
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتا که دید دزد بمزد.
###
از فرط عطای او زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن.
###
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله.
###
در جنب علوّ همتت چرخ
مانندۀ وشم پیش چرخ است.
###
در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر
نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر.
###
ای میر بوحمد که همه محمدت همی
از کنیت تو خیزد و از خاندان تو.
و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است:
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری.
و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد:
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن.
رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ ؟)
محمد مظفر. از حکام بطیحه. او پس از پدر خود اسماعیل حکومت یافت و پس از او پسر وی مهذب الدوله سعید جانشین وی گردید. کنیت محمّد مظفر در حبیب السیر چاپی بصورت فوق آمده است و بعید نیست که درکتابت غلط راه یافته و کنیت او ابوسعید بوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ لَ)
موضعی از اراضی سودان میان 17 و 18 درجه عرض شمالی. و بدانجا جنگی میان مهدی سودانی محمّدبن عبدالوهاب و انگلیسیان روی داد و از سپاه او 1200 تن بکشتند
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ لَ)
مولی انس بن مالک انصاری. او از انس روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
ابراهیم. سیزدهمین از امرای بنی مرین مراکش (760- 762 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
رجوع به بوسلیک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ)
کنیت ابلیس
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوخلسا
تصویر ابوخلسا
هوه چوبه
فرهنگ لغت هوشیار