جدول جو
جدول جو

معنی ابوتغلب - جستجوی لغت در جدول جو

ابوتغلب
(اَ تَ لِ)
عدهالدوله غضنفر بن ناصرالدوله حسین، از بنوحمدان. او پس از خلع پدر در سال 348 هجری قمری امارت یافت و در سال 369 درگذشت. آل بویه در فاصله سنوات 367 و 369 دست او را از الجزیره کوتاه کردندو سمیاطی معروف نخست معلم و سپس ندیم او بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوطالب
تصویر ابوطالب
(پسرانه)
نام عموی پیامبر (ص) و پدر علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ غَلْ لا)
یونس بن جبیر باهلی. از روات حدیث است. روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
محمد بن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابونصر بن عضدالدوله بن بویۀ دیلمی و وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو. مولد وی به سال 354 هجری قمری به واسط بود و او برکشیدۀ موفق وزیر است و در390 با موفق بشیراز بود و نیابت وی داشت پس از گرفتاری موفق بمقام وزارت ارتقا یافت و در 393 بهاءالدوله وی را عزل و دستگیر کرد و بار دیگر بوزارت بهاءالدوله و پسر او سلطان الدوله رسید و در سال 401 هجری قمریبهاءالدوله او را بدفع شر هلال نامزد کرد و او بر هلال غالب شد و ذخائر قلاع کردستان را بدارالسلام بغداد تسلیم بهاءالدوله کرد و بعد آن در بغداد ریاست داشت ومتولی کارهای عراق بود و به سال 406 هجری قمری بحکم سلطان الدوله در نواحی اهواز کشته شد. و صاحب حبیب السیر گوید: او بوفور فضیلت و علو همت موصوف بود و در تربیت علما و فضلا مراسم اهتمام بجای می آورد و ابن جاماسب کتاب فخری را در جبر ومقابله بنام او تصنیف کرد و در تاریخ یافعی مسطور است که فخرالملک در سنۀ سبع و اربع مائه (407 هجری قمری) به اجل طبیعی درگذشت و در روضهالصفا آمده است که در آن وقت که مشرف الدوله در بغداد اظهار مخالفت برادر می کرد ابوغالب و جمعی از امرای دیلم که محبت سلطان الدوله در ضمیر داشتند از مشرف الدوله رخصت طلبیدند که به اهواز رفته متعلقان خود را به بغداد رسانند مشرف الدوله دستوری داد و ابوغالب را مصاحب ایشان گردانید که خلف وعد نکنند چون دیالمه به اهواز رسیدند در هواداری سلطان الدوله ظاهر گشته فخرالملک را بکشتند.
و ابن خلکان گوید: ابوغالب محمد بن علی بن خلف ملقب بفخرالملک وزیر بهاءالدوله ابی نصر بن عضدالدوله و پس از وفات بهاءالدوله وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو بود و او علی الاطلاق پس از ابی الفضل محمد بن العمید و صاحب بن عباد از بزرگترین وزراء آل بویه است و اصل او از واسط است و پدر او صیرفی بود. و ابوغالب وزیری فراخ کندوری و بلندهمت و بسیار فضائل و افضال و بزرگ عطا و نوال بود و جماعتی از اعیان و شعرای عصر بر او گرد آمدند و مدح او کردند و بگزیده ترین قصاید خویش با تقریظ وی پرداختند و از آن جمله است ابونصر عبدالعزیز بن نباتۀ شاعر که در مدیح فخرالملک قصیده های غرا دارد و از آن قصائد است نونیۀ او و دو بیت ذیل از آن است:
لکل فتی قرین حین یسمو
و فخرالملک لیس له قرین
انخ بجنابه و احکم علیه
بما امّلته و انا الضمین.
و معنی شعر این است: هر آنکس که بمقامی بلند رسد او را همالی است و فخرالملک را همال و همانندی نیست. بدو فرودآی و هرحکم که خواهی بر وی بران و من به برآمدن همه آنها پذیرفتارم. ابن خلّکان گوید: بعض علمای ادب مرا حکایت کرد که شاعری پس از قصیدۀ نونیه فوق قصیده ای در مدح فخرالملک بگفت و او وی را صلتی داد که شاعر را پسند نیفتاد و شعر خویش به ابن نباته فرستاد و گفت تو مرا فریفتی و من بپذیرفتاری تو این مدیحه بگفتم و ضمان جایزه و صلت آن بر تست ابن نباته تا آنجا که شاعر راضی شدمالی به وی داد و این خبر بفخرالملک برداشتند و او مالی گزاف به ابن نباته فرستاد. و دیگر از مدّاحان فخرالملک مهیار مرزویه کاتب و شاعر مشهور است و از جملۀ مدایح او قصیدۀ رائیه ای است که دو بیت آن این است:
اری کبدی و قد بردت غلیلا
امات الهم ام عاش السرور
ام الأیّام خافتنی لأنی
بفخرالملک عنها استجیر.
و ابوبکر محمد بن حسن حاسب کرخی کتاب الفخری را در جبر و مقابله و کتاب الکافی را در حساب بنام او کرد و در بعض مجموعه ها خواندم که پیری بدو رقعتی فرستاد و در آن در هلاک شخصی سخت کوشیده بود چون فخرالملک نامه بخواند ورق بگردانید و بر پشت آن نوشت: السعایه قبیحه و ان کانت صحیحه فان کنت اجریتها مجری النصح فخسرانک فیها اکثر من الربح و معاذالله ان نقبل من مهتوک فی مستور و لولا انّک فی خفاره من شیبک لقابلناک بمایشبه مقالک و نردع به امثالک فاکتم هذاالعیب و اتق من یعلم الغیب. والسلام.
و محاسن فخرالملک بسیار است و حرمت و جاه و عزّ او بر جای بماند تا آنگاه که مخدوم وی سلطان الدوله بعلتی بر وی برآشفت وی را بزندان کرد و بدامنۀ کوهی نزدیک اهواز بکشت و این بروز سه شنبۀ بیست و هفتم ربیع الاول سال چهارصدوهفت بود و سپس کسان او استخوانهای وی را بمشهدی که در آن نزدیکی است در سال 408 هجری قمری نقل کردند و ابوعبدالله احمد بن القادسی در اخبارالوزراء خود گوید که فخرالملک وزیر چون در پاره ای از واجبات اهمال کرد بزودی دچار معاقبۀ آن گشت و آن این بود که یکی از خاصان وی مردیرا بستم بکشت و زوجه مقتول از فخرالملک داد خواست و وی التفاتی بدان زن نکرد. یکشب که فخرالملک بزیارت مشهد باب التین شده بود زن بدانجا بود گفت ای فخرالملک قصه ها و شکوی نامه ها که بتو رفع کردم و تو در آن ننگریستی و توقیع و پاسخ نکردی اکنون همانها بخدای برداشته ام و در انتظار برآمدن توقیع و صدور پاسخ آنم چون فخرالملک را بگرفتند گفت بیگمان پاسخ قصۀ آنزن صدور یافته است. نخست او را بلشگرگاه سلطان الدوله خواندند و دستگیر کردند از آنجا وی را بجرگاه بردند و اموال و خزائن وکرائم و اولاد و اصحاب او را تحت نظر گرفتند و بتاریخ مذکور بکشتند. بروایتی از اموال او ششصد و سی و چند هزار دینار و بقولی هزارهزار و دویست هزار دینار منطبعه حاصل آمد و ابن خلکان گوید: سید رضی او را بابیاتی رثا گفت و هلال بن صابی اخبار او را در تاریخ خویش به تفصیل نگاشته است. و رجوع به حبط ج 1 ص 352، 353، 354 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ لَ)
نام رئیس غیور و وطن دوست از عرب الجزائر (جزائر بنی مرغانه) که این مملکت را بر فرانسویان غاصب از 1268 تا 1271 هجری قمری بشورانید. و در 1271 کشته شد. و نام او بتخفیف، بوبغله مشهور است
لغت نامه دهخدا
(اَ تُ)
لغوی نحوی. او راست: کتاب الاعتقاب در لغت و کتاب الاستدراک علی الخیل فی المهمل و المستعمل و جماعتی بر این کتاب نقض نوشته اند. (ابن الندیم). و رجوع به محمد بن جعفر همدانی... شود
از متأخرین شعرای ایران، معاصر شاه عباس اول صفوی. مولد او جوشقان و منشاء وی کاشان و در سال 1026 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
در مراصدالاطلاع در شرح بخاراآید: و اسم ها ابومحلب. این کلمه مصحف بومجکث است
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
اسپ. فرس. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
تاج الدین فارسی شیرازی. او پس از عزل مؤیدالدین مرزبان بسعی اتابک بوزابه، به وزارت مسعود بن محمد سلجوقی (527 -547 هجری قمری) رسید لکن چون عقل و کیاستی وافی نداشت پس از قتل بوزابه معزول و به شیراز بازگشت. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 214 و حبط ج 1 ص 384 شود
فریدالدین عطار. محمد بن ابی بکر ابراهیم نیشابوری. کنیت او بقول مشهور ابوحامد است. رجوع به فریدالدین... شود
علی بغدادی. او راست: عیون التواریخ. و حمدالله مستوفی از این کتاب نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام مسکوکی هلاندی که منقوش بصورت شیری است
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ لِ)
یزید بن قنافه. پدر قبیصه. و صاحب منتهی الأرب گوید: هلب، ککتف، لقب ابی قبیصه یزید بن قنانه طائی، یضمّه المحدّثون و صوابه ککتف. کان اقرع فمسحه النبی صلی الله علیه و سلم فنبت شعره
لغت نامه دهخدا