جدول جو
جدول جو

معنی ابوالکمال - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالکمال
(اَ بُلْ کَ)
ندیم. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ کَوْ وا)
کنیتی است مردان عرب را
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ ثَ)
بوالمثل. بخاری. یکی از شعرای نامی روزگار سامانی است. وفات او پیش از وفات ابوطاهر خسروانی بوده است:
همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم
بمرگ بوالمثل و مرگ شاکر جلاّب.
ابوطاهر خسروانی.
از بیت فوق و نیزاز بیت ذیل منوچهری مفتوح بودن میم و ثاء در نام اومحقق میگردد:
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
و آنکه آمد از نوایح و آنکه آمد از هری.
منوچهری.
در تذکره ها از شرح حال این شاعر چیزی بدست نمی آید و تنها یک قطعه در لباب الالباب عوفی و یک فرد در مجمعالفصحاء و عده معدود درلغت نامه ها از شعر وی شاهد آمده است:
برافکند پیری ضیا بر سرت
بچشم بتان ظلمت است آن ضیا
نبینی که باز سپیدی کنون
اگر کبک بگریزد از تو سزا
نبینی سمن برگ نسرین شده
ز کافور پوشیده برگ گیا.
(از لباب الالباب).
چو خواجه گردد آگه ز کارنامۀ ما
بشهریار رساند سبک چکامۀ ما.
(از مجمعالفصحاء).
بکماز گل بکردی و ما را بداد نقل
امرود کشته دادی زین ریودانیا!
بت من جانور آمدشمنش بی دل و جان
منم او را شمن و خانه من فرخار است.
چنان چون خو که درپیچد به گلبن
بپیچم من بر آن سیمین صنوبر.
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بازپیچ بازیگر.
نقل ما خوشۀ انگور بود ساغر سفج
بلبل و صلصل رامشگر و بردست عصیر.
بیکی زخم تپانچه که بدان روی کریه
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ ژغار.
هوش من آن لبان نوش تو بود
تا شد او دور من شدم مدهوش.
جهان همیشه بدو شاد و چشم روشن باد
کسی که دید نخواهدش کنده بادش کاک.
سرو است و کوه سیمین جز یک میانش سوزن
خسته ست جان عاشق وز غمزگانش بلکن.
رای ملک خویش کن شاها که نیست
ملک را بی تو نکوئی و براه.
و دو بیت ذیل مینماید که او را دومثنوی بزرگ یا خرد نیز بوده است:
گفت من پاسخ تو بازدهم
آنچه بایست تست ساز دهم.
رفت در دریا به یکی آب خوست
راه دور از نزد مردم دوردست.
نظامی عروضی در چهارمقاله ص 27 و 28 چ لیدن گوید: و اسامی ملوک عصر و سادات زمان بنظم رائع و شعر شائع این جماعت باقی است چنانکه اسامی آل سامان به استاد ابوعبدالله جعفر بن محمد الرودکی و ابوالعباس الرّبنجنی و ابوالمثل البخاری و ابواسحاق جویباری و ابوالحسن اغجی و طحاوی و خبازی نشابوری و ابوالحسن الکسائی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُذْ ذَیْ یا)
گاو. (مهذب الاسماء) (دهّار). گاو نر. (السامی فی الاسامی). ابومزاحم
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رَحْ حا)
او از نضر بن انس و حرمی بن عماره از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رِ)
عبدالواحد بن نافع. محدث است و ابوعاصم از او روایت کند. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ)
العتکی الازدی البصری، ربیعه بن زراره یا زراره بن ربیعه. تابعی است و از عثمان بن عفان روایت کند. گویند وی درصدوبیست سالگی درگذشته است. رجوع به زراره... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُطْ طِ)
عتبی. او راست: دیوان شعر
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ)
شاعری از عرب و او را دیوانی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سَمْ ما)
نام مردیست که امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر او حدّ شرب خمر راند
قعنب عدوی. مقری است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
یا ابوالموالی. مولی علی بن ابیطالب الهاشمی. ازمدینیان بشمار است و یحیی بن قیس از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قِ)
محدث است و جریر از وی روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
ابن ابوکلثم
لسان الحمره. خطیبی است از عرب، بلیغ و نساب و نام وی عبدالله بن حصین یا ورقأبن اشعر
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ یَ)
بشیر بن عقربه. صحابیست. صحابه کسانی بودند که در روزگار سختی و هجرت، شانه به شانه پیامبر اسلام (ص) ایستادند و از او حمایت کردند. هر فردی که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده، در زمره ی صحابه قرار می گیرد. واژه ی «صحابی» در منابع اهل سنت و تشیع بسیار مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
سید، جعفر بن حسین بن قاسم بن محب الله بن قاسم بن مهدی موسوی. (1090- 1158 هجری قمری). در اصفهان متولد شد و در گلپایگان میزیست. از مذهب شیعه پیروی می کرد و از عالمان دین بود. او راست: تتمیم الافصاح فی ترتیب الایضاح، تألیف مجلسی. کتاب الحج. المصباح فی الادعیه النادره. مناهج المعارف فی الاصول و منظومه ای در الحکم المرعیه والاّداب الشرعیه. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 255)
لغت نامه دهخدا
سخنور پرسخن، کینه زاغ است بمناسبت کثرت بانگ و فریاد او. توضیح این ترکیب در کتب لغت یافت نشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوالکلام
تصویر ابوالکلام
((~. کَ))
پرسخن، کنیه زاغ است به مناسبت زیاد آواز خواندنش
فرهنگ فارسی معین