جدول جو
جدول جو

معنی ابوالولی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالولی
(اَ بُلْ وَ لی ی)
ابن الشاه محمود الانجو الحسینی الشیرازی. ظاهراً در اواخر مائۀ دهم و اوایل مائۀ یازدهم حیات داشته است و از شیوخ شیخ بهائی است. رجوع به روضات الجنات ص 154 و 532 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالعلا
تصویر ابوالعلا
(پسرانه)
پدر علا کنیه پرستو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ابوالوری
تصویر ابوالوری
کنیۀ روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
هر چیز ترس آور و هراس انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُلْ مُ عَلْ لا)
صخر بن جندله. از او عبدالله بن مبارک و ولید بن یزید بیروتی روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
محمد بن اعین. محدث است. او از ابن المبارک و نضر بن محمد روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
متوکل خلیفه پس از عزل عبدالملک بن زیات وزارت و کتابت خویش ابوالوزیر را داد و او مدتی در این مقام ببود سپس وی را عزل و مصادره کرد و آنگاه وزارت بجرجرائی داد. رجوع به دستورالوزراء چ طهران ص 71 و حبیب السیر ج 1 ص 292 و تجارب السلف ص 180 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْوَ)
بصری. یکی از امراء جیش حجاج و او در جنگ با شبیب بن یزید بن نعیم الشیبانی به سال 77 هجری قمریکشته شد. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 251 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
نره. شرم مرد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
در تاریخ الحکماء قفطی در شرح حال علوی الدیری المنجم المصری آمده است که او مدعی بود که کوکبی را رصد و تسخیر کرده است و آن کوکب روحانیی را به نام ابوالورد بخدمت او گماشته است و بتوسط آن روحانی معتوهین را صحت می بخشیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
شمشیر.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
چکاو. چکاوک. (دهار). کوبنکک. (مهذب الاسماء). قبّره. قنبره. کونیکک. (نسخه ای از مهذب الاسماء). کاکلی. خول. بوالملیح. کوکینه. کونیکه. کبّوک. چغو. چغوک. چکوک. صفرد. مرغکیست خرد شبیه به گنجشک، کاکلی بر سر و صاحب المرصع معنی عندلیب را بر معنی ابوالملیح افزوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
شامی. محدث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
او راست: تذکره الغافل
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ قی ی)
اشنان. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ لَ)
فقیه سمرقندی. صاحب حبیب السیر گوید: چون محمدخان شیبانی در ملک سمرقند بر سریر جهانبانی قرار گرفت... و بگوش هوش او رسید که اولادعظام فقیه ابواللیث همواره خود را از دخل در امور ومهمّات حکام معاف میداشته اند آن طائفه را منظور نظراعتبار ساخته منصب شیخ الاسلامی سمرقند را بخواجه خاوند مفوض گردانید -انتهی. نام این فقیه جای دیگر از مصادر دسترس یافته نشد و گمان نمیرود که طائفه ای را که نام می برد از احفاد ابولیث نصر بن محمد فقیه حنفی که در نیمۀ قرن چهارم وفات کرده، باشند. والله اعلم
فوشنجی. از مشاهیر مشایخ صوفیه. مولد او فوشنج و در هرات اقامت داشت و معاصر خواجه عبدالله انصاری بوده است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 388 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُتْ تُ قا)
محمد بن حسن. محدثی است. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُضْ ضُ حا)
مسلم بن صبیح عطار. مولی سعید بن العاص. تابعی است. واژه تابعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم رجال و تاریخ اسلامی است. تابعی کسی است که پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده، اما با یکی از اصحاب او دیدار داشته و از ایشان تعلیم گرفته است. در منابع معتبر اسلامی، تابعین جایگاه ویژه ای دارند زیرا آنان واسطه ای مطمئن برای نقل سنت و معارف دینی به نسل های بعدی بودند. نام بسیاری از تابعین در کتب معتبر حدیث آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
تیره ای از شعبه عرب جباره از عشایر خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
صحابی است. صحابی به شخصی گفته می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، او را دیده، به او ایمان آورده و در همان حال مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی، روایت احادیث، و گسترش فرهنگ اسلامی داشتند. واژه صحابی در منابع تاریخی و حدیثی جایگاه خاصی دارد و شناخت صحابه برای درک بهتر تاریخ صدر اسلام ضروری است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ نا)
رسول دعوت. (مهذب الاسماء) (المرصع) (السامی فی الأسامی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ کَ)
حسن بن النجاح. شاعری عرب و او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
شیر. اسد. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
محدث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
صحابیست. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
عبدالأوّل عیسی بن شعیب بن ابراهیم بن اسحاق سیستانی بن ابی عبدالله. محدثی عالی الاسناد و آخرین کس که از داودی روایت کرده است. پدر او از سیستان بهرات شد و ابوالوقت در ذی قعده سال 458 هجری قمری بهرات متولد گشت و به شب یکشنبۀ ششم ذی قعده سنۀ 553 به به بغداد برباط فیروز درگذشت و شیخ عبدالقادر گیلانی بر او نماز کرد و جسد وی بشونیزیه بمقبرۀ رویم زاهد بخاک سپردند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ هََ)
پیکری از سنگ برآورده بشکل شیری خفته و سینه و روی آن بصورت آدمی، نزدیک هرم کئوپس بفاصله کمی از منف در مصر سخت مهیب و بالای آن هفده گز و درازا سی و نه گز است و چون بدانجا دائماً ریگ این پیکر را می پوشاند تاکنون چندین بار ناگزیر شده اند که آنرا از زیر ریگ بیرون آرند.
فیروزآبادی گوید: آن پیکریست بشکل سر مردم نزدیک هرمان به مصر و گویند آن طلسم رمل است و ابن جبیر در رحلۀ خودنام آنرا ابوالأهوال آورده است و دمشقی در نخبهالدهر گوید آن صورت زهره است و صابیان گمان برند که طرب و فرح مرد و زن و جوان و کودک از اوست - انتهی. و این ابوالهول از زمان فراعنه مانده است و نام ابوالهول از نام قبطی آن ’بلهیت’ یا ’بلهیب’ مشتق است و بزمان فاطمیان همان نام قبطی او معروف به وده است و مقریزی او را ’بوالهوبه’ نامیده است. ’با’ در لغت قبطی حرف تعریف است عرب آنرا با همزه ترکیب کرده ابا و ابو ساخته است. و جهال عرب گمان میکردند که آن طلسمی است و پیکری دیگر که در ساحل مقابل نیل بصورت زنی است معشوقۀ اوست و گاه گمان میبردند که آن طلسمی است که برای نگاه داشتن فسطاط از طغیان نیل کرده اند. و رجوع به ابوالأهوال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ لا)
کذا، صاعد. خطیب نیشابور بود بزمان محمود و مسعود غزنوی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ را)
کنیت آدم ابوالبشر صفی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَشْیْ)
طاوس. (مهذب الاسماء) (المرصع). ابوالحسن.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ ضی ی)
ماه. قمر. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
ابن زیدون. وزیر معتضد عبادی به اسپانیا. (نفح الطیب ص 136). رجوع به احمد بن عبدالله مخزومی اندلسی و رجوع به ابن زیدون... و رجوع به احمد... شود
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح از موالی آل اسیدبن ابی العیص. رجوع به عبدالملک... و رجوع به ابوخالد عبدالملک... و ابن جریح ابوخالد شود
حسان بن ثابت انصاری. شاعر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و بعضی کنیت او را ابوحسام و ابوعبدالرحمن گفته اند. و رجوع بحسان... شود
اسماعیل اوّل، ابن فرج بن اسماعیل بن نصر. پنجمین پادشاهان بنی نصر غرناطه. 713- 725 هجری قمری). و رجوع به اسماعیل... شود
اسماعیل بن محمد معروف به اسماعیل ثانی نهمین از ملوک بنی نصر غرناطه 755- 760 هجری قمری). و رجوع به اسماعیل... شود
ابن جریح. و کنیت دیگر او ابوخالد است. رجوع به عبدالملک بن عبدالعزیز... و رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
اسماعیل بن محمد بن محمد بن علی بن هانی اللخمی الغرناطی. صاحب روضات از بغیه و صاحب بغیه از درر نقل کند که مولد او به سال 708 هجری قمری بغرناطه بود و هم بدانجا از جماعتی از همشهریان خویش از جمله ابوالقاسم بن جزی اخذ ادب کرد و سپس بقاهره رفت و با ابوحیان او را در آنجا درس و مذاکره بود و از آنجا به شام شد و در حماه اقامت گزید و مهارت او در علوم عربیه شهرت یافت و در آنجا متولی قضاء مالکیّه گردید و او اول کس از مالکیان است که در حماه قضا رانده است و سپس امر قضاء شام به وی محول گشت و باز بحماه رجعت کرد و از آن پس به مصر رفت و مدتی قلیل بدانجاببود. و شرح تلقین ابی البقاء (العکبری) و قطعه ای از تسهیل را بدانجا نوشت. و او شواهد کثیره از بر داشت و در مالکیۀ شام در سعۀ علوم مانند وی نبود و ابن کثیر در ثناء وی مبالغه کند و گوید: او مردی کثیرالعباده بود و در بعض حروف بر زبان لکنتی داشت و بر او هیچ خرده نتوان گرفت جز آنکه پسر خویش را که سخت بدسیرت بود نیابت خویش داد. و اسماعیل ابوالولید موطّاء را محفوظ داشت و آنرا از ابن جزی روایت می کرد و از او ابن عساکر و جمال خطیب منصوریه و جماعتی دیگر روایت کنند. و بربیعالاّخر سال 771 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ لَ)
السندی مملوک. او را سی ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
بیم زای نام تندیسی با سرآدمی و تنه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
((~. هُ))
ترس آور، هراس انگیز، یکی از عجایب هفتگانه جهان در مصر
فرهنگ فارسی معین