جدول جو
جدول جو

معنی ابوالمطرف - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالمطرف
(اَ بُلْ مُ طَرْ رَ)
ابن وافد. رجوع به قاموس الاعلام ج 1ص 761 و رجوع به سلیمان بن صرد و رجوع به عبدالرحمن بن محمد مکنی به ابوالمطرف و معروف به ابن وافد شود
ابن دباغ اندلسی سرقسطی. ادیب. او در خدمت معتمد بن عباد و متوکل علی الله از ملوک اندلس بود. و او را رسایل بلیغه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ مُ رِ ؟)
ابن عطی بن مجدی الضمری. او از پدر خود و از جد خویش و از او مسمولی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
یوسف بن ایوب بن شادی الملقب به الملک الناصر صلاح الدین صاحب بلاد مصریه و شامیه و عراقیه و یمنیه. رجوع به یوسف... و رجوع به صلاح الدین... شود
عمادالدّوله جغراتکین طفقاج بن نصر از حدود 440 تا 460 هجری قمری رجوع به ابراهیم طفقاج خان و رجوع به آل افراسیاب شود
مؤیدالدوله اسامه بن مرشد بن علی بن مقلدبن نصر شیزری معروف به مجدالدین. رجوع به اسامه... و رجوع به ابن منقذ... شود
اسامه بن مرشد بن علی بن منقذبن نصر شیزری ملقب به مؤیدالدوله مجدالدین. رجوع به اسامه... و رجوع به ابن منقذ... شود
ابن طاوس. غیاث الدین عبدالکریم بن احمد بن موسی. رجوع به ابن طاوس غیاث الدین و عبدالکریم بن احمد بن موسی... شود
صالح نجم الدین ایوب بن ملک عادل. از سلاطین ایوبی دمشق (635- 637 هجری قمری). رجوع به صالح نجم الدین... شود
یحیی بن محمد بن هبیره بن اسعد. ملقب به عون الدین. رجوع به یحیی... و رجوع به ابن هبیره عون الدین... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ طَیْ یِ)
نمک. ملح. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مِ)
شرم مرد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
ذوالقرنین بن ابی المظفر حمدان بن ناصرالدوله ابومحمد الحسن بن عبدالله تغلبی. ملقب به وجیه الدوله. رجوع به ذوالقرنین... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
عمرو بن موسی بن مضرب. محدث است و ابن جابر از او روایت کند. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ رَ)
عمرو بن جابر. اولین مولود بواسط
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ لَ)
ببغاء. طوطی. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَبُ ل عَ)
جراح بن منهال. محدّث و ضعیف است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خُطْ طا)
موش گیر. پژن. گید. دوبرادران. لوه. حداءه بر وزن عنبه. (تاج العروس). غلیواژ. گوشت ربا. زغن. چوزه ربا. خرجل. موشخوار. گوشت آهنج. پند. خشین پند. خاد. جنگلاهی. خول. و ظاهراً ابوالخطاب مصحف این کلمه است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عُ)
نوعی گاو دشتی به افریقیه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ رَ)
تیره ای از شعبه عرب جبّاره از قبائل خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ رَ)
ناصح بن ظفر بن سعد منشی جرفادقانی. مترجم تاریخ یمینی تألیف ابی النصر محمد بن عبدالجبار عتبی. رجوع به ناصح... شود
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالرحمان بن الحکم بن هشام بن عبدالرحمان الداخل، مکنی به ابوالمطرف. وی نخستین کسی از امویان اندلس است که لقب خلافت یافت. تولد او به قرطبه بود و 21 روز از عمر وی گذشته بود که پدرش را بکشتند و جد او تربیت وی را بعهده گرفت و چون جدش به سال 300 هجری قمری درگذشت اعمام وی به خاطرمحبتی که جد عبدالرحمان نسبت بدو داشت با او به امارت اندلس بیعت کردند. عبدالرحمان مردی زیرک و جاه طلب بود. وی از ابتدا آرامش ملک را فراهم آورد و چون ازضعف المقتدر بالله آگاه شد مردمان را فراهم آورد و آنان را خطبه خواند و سبقت بنی امیه را در خلافت فرایاد ایشان آورد. سرانجام به سال 316 هجری قمری مردم با وی به خلافت بیعت کردند و الناصرلدین الله لقب یافت. گویندعبدالرحمان بزرگترین و عظیم الشأن ترین امراء بنی امیه در اندلس بود و به برآوردن بنا سخت مولع بود و قصرالزهرا را برآورد. وی 50 سال و شش ماه حکومت کرد درحکومت بغایت آگاه و سختگیر بود چنانکه وی را فرزندی بود به نام عبدالله که دعوی خلافت کرد و گروهی با او بیعت کردند عبدالرحمان او را در عید قربان سال 339 هجری قمری بدست خود بکشت و گفت این قربانی من است و شما را نیز قربانی باید سپس هر یک از آنها یک تن از اصحاب عبدالله را قربانی کردند. وی به سال 277 هجری قمری متولد شد و در 350 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
ابن حکم بن هشام بن عبدالرحمان الاموی، مکنی به ابوالمطرف. چهارمین پادشاه بنی امیه اندلس است. پدروی والی طلیطله بود. وی پس از مرگ پدر در قرطبه از مردم بیعت گرفت و مساجدی در اندلس بنا کرد، عصر وی عصر سکون و سلامت بود. عبدالرحمان مردی ثروتمند و بلندهمت بود، جنگهای بسیاری کرد، شعر میگفت و از علوم شرعی و بعضی فنون فلسفی بهره داشت 31 سال حکومت کرد و به سال 238 هجری قمری به قرطبه درگذشت. (از تاریخ خلفاء ص 348) (الاعلام زرکلی) (کامل ابن اثیر ج 7 ص 27)
لغت نامه دهخدا