محمدبگ. یکی از امرای چرکسی مصر. در سال 1185 هجری قمری علی بک او را به علت سوء رفتار عثمان پاشا با مردم غزه به شام فرستاد و او به دمشق شد و حاکم و مفتی بدانجا بگماشت و قصد عزل عثمان پاشا کرد لکن مردم بحمایت عثمان برخاسته و میان دو طرف جنگ درگرفت و ابوالذهب غالب شد و باب عالی حکومت شام بدو داد و چون قبلاً در ترفیه و آسایش مردم مصر و نیز امنیت شام و هم فرستادن مرتبات حرمین شریفین کوشیده بود دولت عثمانی تصدیق حکومت او کرد و در سال 1189 هجری قمری بجانب عکا لشکر کشید و قلعۀ آنجا را خراب کرد و عده ای از مردم آنجا را بکشت و به دست یکی از اهالی آنجا مسموم شده درگذشت
محمدبگ. یکی از امرای چرکسی مصر. در سال 1185 هجری قمری علی بک او را به علت سوء رفتار عثمان پاشا با مردم غزه به شام فرستاد و او به دمشق شد و حاکم و مفتی بدانجا بگماشت و قصد عزل عثمان پاشا کرد لکن مردم بحمایت عثمان برخاسته و میان دو طرف جنگ درگرفت و ابوالذهب غالب شد و باب عالی حکومت شام بدو داد و چون قبلاً در ترفیه و آسایش مردم مصر و نیز امنیت شام و هم فرستادن مرتبات حرمین شریفین کوشیده بود دولت عثمانی تصدیق حکومت او کرد و در سال 1189 هجری قمری بجانب عکا لشکر کشید و قلعۀ آنجا را خراب کرد و عده ای از مردم آنجا را بکشت و به دست یکی از اهالی آنجا مسموم شده درگذشت
زرقی انصاری، ذکوان بن عبد قیس. صحابی است و در غزوۀ احد بشهادت رسید. در منابع اسلامی، صحابی فردی است که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر در دین اسلام باقی مانده است. صحابه از نخستین پیروان اسلام بودند که در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و بسیاری از احادیث پیامبر به واسطه آنان به نسل های بعد منتقل شده است. واژه صحابی به ویژه در فقه و اصول روایت حدیث اهمیت بالایی دارد.
زرقی انصاری، ذکوان بن عبد قیس. صحابی است و در غزوۀ احد بشهادت رسید. در منابع اسلامی، صحابی فردی است که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر در دین اسلام باقی مانده است. صحابه از نخستین پیروان اسلام بودند که در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و بسیاری از احادیث پیامبر به واسطه آنان به نسل های بعد منتقل شده است. واژه صحابی به ویژه در فقه و اصول روایت حدیث اهمیت بالایی دارد.
نام قصری بخارج کوفه در جهت نجف و آنرادو سطح پهناور بود یکی از آن دو پنجاه زینه بلندتر از دیگری و درون آن را به انواع تصنع پرداخته بودند. راجع بدین قصر اشعار و نوادر و حکایات بسیار است نام شاخابه ای از شطالعرب نزدیک بصره و نام ناحیتی بحوالی آن، و آنرا ابوالخصیب مرزوق حاجب منصور دوانیقی یکی از موالی حفر کرده است
نام قصری بخارج کوفه در جهت نجف و آنرادو سطح پهناور بود یکی از آن دو پنجاه زینه بلندتر از دیگری و درون آن را به انواع تصنع پرداخته بودند. راجع بدین قصر اشعار و نوادر و حکایات بسیار است نام شاخابه ای از شطالعرب نزدیک بصره و نام ناحیتی بحوالی آن، و آنرا ابوالخصیب مرزوق حاجب منصور دوانیقی یکی از موالی حفر کرده است
قبیصی. عالمی ریاضی است. شاگرد علی بن احمد العمرانی الموصلی و معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست است و مجسطی تدریس میکرده است. رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی ترجمه اقلیدس ص 64 شود
قبیصی. عالمی ریاضی است. شاگرد علی بن احمد العمرانی الموصلی و معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست است و مجسطی تدریس میکرده است. رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی ترجمه اقلیدس ص 64 شود
امیّه بن عبدالعزیز بن ابوالصلت اندلسی دانی. حکیم و ریاضی دان و طبیب و شاعر. معروف به ابوالصلت مغربی. مولد او دانیه شهری به اندلس. وی عارف بفن ّ حکمت و در علوم اوائل ماهر بودو او را ادیب حکیم گفتندی. ابن خلکان گوید او از اندلس بافریقیه نقل کرد و به ثغر اسکندریه اقامت گزید و عماد کاتب وی را در خریده یاد کرده و از اشعار وی بیاورده است. ابوالصلت در اواخر عمر بمهدیه شد و بدانجا به روز دوشنبۀ مستهّل (محّرم) سال 529 هجری قمری و بقولی دهم محرّم سال 528 هجری قمری درگذشت. و صاحب خریده گوید قاضی فاضل نسخه ای از کتاب حدیقه تألیف ابوالصلت بمن داد که در آخر آن نوشته بود: ابوالصلت در 12 محرم سال 546 وفات کرد. و قول اول صحیح است و این تاریخ اخیر تاریخ فوت پسر ابوالصلت موسوم به عبدالعزیز است که در بجایه به سال 546 هجری قمری بدورد حیات گفته است و باز ابن خلکان گوید در مجموعی تألیف یکی از مغاربه خواندم که مولد ابوالصلت در دانیه از بلاد اندلس در حدود سنۀ 460 هجری قمری بود و از جماعتی از اهل اندلس علم فراگرفت از جمله ابوالولید وقشی قاضی دانیه و جز او. سپس بامادر خویش به اسکندریه شد به روز گوسفندکشان سال 489 هجری قمری و افضل شاهانشاه او را در 505 از مصر نفی کرد و او به اسکندریه رفت و در سنۀ 506 هجری قمری به مهدیه هجرت کرد و نزد یحیی بن تمیم بن المعزبن بادیس منزلت و مکانتی بزرگ یافت. او راست: کتاب الوجیز در علم هیئت. کتاب ادویۀ مفرده. کتابی در منطق موسوم بتقویم الذهن و کتابی انتصار در ردّ بر علی بن رضوان و آن کتابی است که ابن رضوان در ردّ مسائل حنین بن اسحاق کرده است -انتهی. و در تاریخ یافعی آمده است: ابوالصلت امیه بن عبدالعزیز بن ابوالصلت الدّانی الأندلسی. کان ماهراً فی علوم الأوایل من الطبیعی والالهی کثیرالتصانیف، بدیع النظر، راساً فی معرفه علم النجوم و الموسیقی. و خزرجی گوید: کان من اکابرالفضلاء فی صناعهالطب و فی غیرها من العلوم و له تصانیف مشهوره و المآثرالمذکوره قد بلغ فی صناعهالطب مبلغاً لم یصل الیه غیره من الأطبّاء و حصل له من معرفهالأدب ما لم یدرکه کثیر من سایر الادباء و کان اوحداً فی الریاضی، متقنا لعلم الموسیقی. و صاحب نفح الطیب گوید: ابوالصلت امیه بن عبدالعزیز، عمره ستون سنه، منها عشرون فی بلده اشبیلیه و عشرون فی افریقیه عند ملوک الصنهاجیین و عشرون فی مصر و محبوساً فی خزانه الکتب فخرج فی فنون العلم اماماً و امتن علوم الفلسفه و الطب و التلحین و له فی ذلک توالیف یشهد بفضله و معرفته و یکنّی بالأدیب الحکیم و هو الذی لحن الأغانی الافریقیه. قال ابن سعدون و الیه تنسب الی الان. و باز در ترجمه او آورده اند که آنگاه که به مصر بود یک کشتی که بار آن مقداری خطیر مس بود در ساحل اسکندریه غرق شد و آنگاه که این آگاهی به وزیر افضل بن امیرالجیوش رسید ابوالصلت گفت اگر وسائل لازمه مهیّا شود من بعلم حیل این کشتی با محمولات آن از دریا برآرم. وزیر فرمان کرد تا آنچه را حکیم گوید از اسباب و آلات حاضر آورند کشتی بوسیلۀ آلات وادوات فراهم آمده از جای برکنده گشت لکن در میان کار رسنها بگسست و بار دیگر فرو شد و وزیر را از دعوی بی معنی ابوالصلت خشم آمد و امر داد تا او را بزندان بردند و او مدتی طویل در حبس بماند و در آنجا بمطالعۀ کتب و تدوین و تألیف میپرداخت و پس از رهائی بمهدیه رفت و تا گاه وفات یعنی سال 529 هجری قمری بدان شهر اقامت داشت. و ابن العبری در مختصرالدول از ابوالصلت آرد که گفت: من در 510 هجری قمری به مصر رفتم و بدانجا صحبت جرجیس طبیب انطاکی و منجم پیر، رزق اﷲ معروف نحّاس دریافتم. مدفن ابوالصلت به مهدیه در موضع معروف به منستیر است. و او را دیوان شعری است و شهرزوری در نزههالأرواح مولد او را مصر گفته است. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 80، 157، 186، 209 و 237 شود عبدالسلام بن صالح الهروی. از روات است و از علی بن موسی الرضا علیه السلام روایت کند. و رجوع به ابوالصلت هروی... شود جخدب بن مرعب. نساب است جخدب بن مرعب. نساب است
امیّه بن عبدالعزیز بن ابوالصلت اندلسی دانی. حکیم و ریاضی دان و طبیب و شاعر. معروف به ابوالصلت مغربی. مولد او دانیه شهری به اندلس. وی عارف بفن ّ حکمت و در علوم اوائل ماهر بودو او را ادیب حکیم گفتندی. ابن خلکان گوید او از اندلس بافریقیه نقل کرد و به ثغر اسکندریه اقامت گزید و عماد کاتب وی را در خریده یاد کرده و از اشعار وی بیاورده است. ابوالصلت در اواخر عمر بمهدیه شد و بدانجا به روز دوشنبۀ مستهّل (محّرم) سال 529 هجری قمری و بقولی دهم محرّم سال 528 هجری قمری درگذشت. و صاحب خریده گوید قاضی فاضل نسخه ای از کتاب حدیقه تألیف ابوالصلت بمن داد که در آخر آن نوشته بود: ابوالصلت در 12 محرم سال 546 وفات کرد. و قول اول صحیح است و این تاریخ اخیر تاریخ فوت پسر ابوالصلت موسوم به عبدالعزیز است که در بجایه به سال 546 هجری قمری بدورد حیات گفته است و باز ابن خلکان گوید در مجموعی تألیف یکی از مغاربه خواندم که مولد ابوالصلت در دانیه از بلاد اندلس در حدود سنۀ 460 هجری قمری بود و از جماعتی از اهل اندلس علم فراگرفت از جمله ابوالولید وقشی قاضی دانیه و جز او. سپس بامادر خویش به اسکندریه شد به روز گوسفندکشان سال 489 هجری قمری و افضل شاهانشاه او را در 505 از مصر نفی کرد و او به اسکندریه رفت و در سنۀ 506 هجری قمری به مهدیه هجرت کرد و نزد یحیی بن تمیم بن المعزبن بادیس منزلت و مکانتی بزرگ یافت. او راست: کتاب الوجیز در علم هیئت. کتاب ادویۀ مفرده. کتابی در منطق موسوم بتقویم الذهن و کتابی انتصار در ردّ بر علی بن رضوان و آن کتابی است که ابن رضوان در ردّ مسائل حنین بن اسحاق کرده است -انتهی. و در تاریخ یافعی آمده است: ابوالصلت امیه بن عبدالعزیز بن ابوالصلت الدّانی الأندلسی. کان ماهراً فی علوم الأوایل من الطبیعی والالهی کثیرالتصانیف، بدیع النظر، راساً فی معرفه علم النجوم و الموسیقی. و خزرجی گوید: کان من اکابرالفضلاء فی صناعهالطب و فی غیرها من العلوم و له تصانیف مشهوره و المآثرالمذکوره قد بلغ فی صناعهالطب مبلغاً لم یصل الیه غیره من الأطبّاء و حصل له من معرفهالأدب ما لم یدرکه کثیر من سایر الادباء و کان اوحداً فی الریاضی، متقنا لعلم الموسیقی. و صاحب نفح الطیب گوید: ابوالصلت امیه بن عبدالعزیز، عمره ستون سنه، منها عشرون فی بلده اشبیلیه و عشرون فی افریقیه عند ملوک الصنهاجیین و عشرون فی مصر و محبوساً فی خزانه الکتب فخرج فی فنون العلم اماماً و امتن علوم الفلسفه و الطب و التلحین و له فی ذلک توالیف یشهد بفضله و معرفته و یکنّی بالأدیب الحکیم و هو الذی لحن الأغانی الافریقیه. قال ابن سعدون و الیه تنسب الی الان. و باز در ترجمه او آورده اند که آنگاه که به مصر بود یک کشتی که بار آن مقداری خطیر مس بود در ساحل اسکندریه غرق شد و آنگاه که این آگاهی به وزیر افضل بن امیرالجیوش رسید ابوالصلت گفت اگر وسائل لازمه مهیّا شود من بعلم حیل این کشتی با محمولات آن از دریا برآرم. وزیر فرمان کرد تا آنچه را حکیم گوید از اسباب و آلات حاضر آورند کشتی بوسیلۀ آلات وادوات فراهم آمده از جای برکنده گشت لکن در میان کار رسنها بگسست و بار دیگر فرو شد و وزیر را از دعوی بی معنی ابوالصلت خشم آمد و امر داد تا او را بزندان بردند و او مدتی طویل در حبس بماند و در آنجا بمطالعۀ کتب و تدوین و تألیف میپرداخت و پس از رهائی بمهدیه رفت و تا گاه وفات یعنی سال 529 هجری قمری بدان شهر اقامت داشت. و ابن العبری در مختصرالدول از ابوالصلت آرد که گفت: من در 510 هجری قمری به مصر رفتم و بدانجا صحبت جرجیس طبیب انطاکی و منجم پیر، رزق اﷲ معروف نحّاس دریافتم. مدفن ابوالصلت به مهدیه در موضع معروف به منستیر است. و او را دیوان شعری است و شهرزوری در نزههالأرواح مولد او را مصر گفته است. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 80، 157، 186، 209 و 237 شود عبدالسلام بن صالح الهروی. از روات است و از علی بن موسی الرضا علیه السلام روایت کند. و رجوع به ابوالصلت هروی... شود جخدب بن مرعب. نساب است جخدب بن مرعب. نساب است
طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان یا رزیق بن اسعد رادویه یا اسعد بن راذان. ملقب به ذی الیمینین. اولین کس از طاهریان نخستین سلسلۀ ایرانی که پس از غلبۀ عرب در ایران صاحب استقلال شدند. طاهر پس از آنکه در چندین معرکه جیش امین را درهم شکست و امین بقتل رسید و مأمون را بر سریر خلافت متمکن ساخت، 205 هجری قمری از دست مأمون بحکومت خراسان منصوب گشت و به مرو کرسی خراسان شد و بعد از یکسال و شش ماه در سنه 207 هجری قمری به روز جمعۀ بیست و پنجم جمادی الاخر با داعیۀ استقلال نام خلیفه از خطبه بیفکند و فردای آنروز درگذشت و گویند مأمون از پیش تفرس این امر در طاهر کرده و شربت دار یا خوالیگر طاهر را بمواعید بر آن داشته بود که هر آن روز که طاهر سر از طاعت پیچد وی را مسموم سازد. پس ازاو پسر طاهر طلحه جای پدر گرفت. و خلف طلحه عبدالله وجانشین عبدالله ، طاهر گردید و آخرین آنان محمد بود که به سال 259 هجری قمری مغلوب یعقوب بن لیث شد و سلطنت طاهریان در خراسان پس از پنجاه وچهار سال منقرض گشت
طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان یا رزیق بن اسعد رادویه یا اسعد بن راذان. ملقب به ذی الیمینین. اولین کس از طاهریان نخستین سلسلۀ ایرانی که پس از غلبۀ عرب در ایران صاحب استقلال شدند. طاهر پس از آنکه در چندین معرکه جیش امین را درهم شکست و امین بقتل رسید و مأمون را بر سریر خلافت متمکن ساخت، 205 هجری قمری از دست مأمون بحکومت خراسان منصوب گشت و به مرو کرسی خراسان شد و بعد از یکسال و شش ماه در سنه 207 هجری قمری به روز جمعۀ بیست و پنجم جمادی الاخر با داعیۀ استقلال نام خلیفه از خطبه بیفکند و فردای آنروز درگذشت و گویند مأمون از پیش تفرس این امر در طاهر کرده و شربت دار یا خوالیگر طاهر را بمواعید بر آن داشته بود که هر آن روز که طاهر سر از طاعت پیچد وی را مسموم سازد. پس ازاو پسر طاهر طلحه جای پدر گرفت. و خلف طلحه عبدالله وجانشین عبدالله ، طاهر گردید و آخرین آنان محمد بود که به سال 259 هجری قمری مغلوب یعقوب بن لیث شد و سلطنت طاهریان در خراسان پس از پنجاه وچهار سال منقرض گشت
خداوند شگفتی. (قاضی محمد دهار). مشعوذی. (اساس البلاغۀ زمخشری). مشعبد. حقه باز. تردست. چشمبند. بوالعجب. بلعجب. و منصور ابوالعجب یکی از آنان است که برای معتمد خلیفه بازی کرده و ابن الندیم صاحب الفهرست نیز لعب حقۀ او دیده است. و رجوع به بلعجب شود
خداوند شگفتی. (قاضی محمد دهار). مشعوذی. (اساس البلاغۀ زمخشری). مشعبد. حقه باز. تردست. چشمبند. بوالعجب. بُلعجب. و منصور ابوالعجب یکی از آنان است که برای معتمد خلیفه بازی کرده و ابن الندیم صاحب الفهرست نیز لعب حقۀ او دیده است. و رجوع به بلعجب شود
قراتکین. محدثی است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
قراتکین. محدثی است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.