رونقی بخارائی. عوفی در لباب ضمن ذکر شعرای عهد سامانی گوید: روزبازار هنر او با رونق و گلستان شعر اورشک بستان خورنق بود. در مدح امیر خراسان میگوید: جانی ست تیغ شاه که دید اینچنین شگفت جانی کز او بود تن و جان همه خراب لرزان بجای گوهر در جرم او پدید جانهاء دشمنانش چو ذرّه در آفتاب. در وصف شراب میگوید: نبیدی که نشناسی از آفتاب چو با آفتابش کنی مقترن چنان تابد از جام گوئی که هست عقیق یمن در سهیل یمن. و مؤلف مجمعالفصحاء در ذکر ’ابوالمؤید بلخی’ گوید: همانا رونقی تخلص میکرده و اشعارفوق را به نام ابوالمؤید بلخی آورده است
رونقی بخارائی. عوفی در لباب ضمن ذکر شعرای عهد سامانی گوید: روزبازار هنر او با رونق و گلستان شعر اورشک بستان خورنق بود. در مدح امیر خراسان میگوید: جانی ست تیغ شاه که دید اینچنین شگفت جانی کز او بود تن و جان همه خراب لرزان بجای گوهر در جرم او پدید جانهاء دشمنانش چو ذرّه در آفتاب. در وصف شراب میگوید: نبیدی که نشناسی از آفتاب چو با آفتابش کنی مقترن چنان تابد از جام گوئی که هست عقیق یمن در سهیل یمن. و مؤلف مجمعالفصحاء در ذکر ’ابوالمؤید بلخی’ گوید: همانا رونقی تخلص میکرده و اشعارفوق را به نام ابوالمؤید بلخی آورده است