جدول جو
جدول جو

معنی ابوالرضا - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالرضا
(اَ بُرْ رِ)
سیری. ابوالأمن. (مهذب الاسماء). شبع
لغت نامه دهخدا
ابوالرضا
(اَ بُرْ رِ)
عارض، کمال الدوله. از امنای ملکشاه بن الب ارسلان. رجوع به حبیب السیر ج 1ص 373 شود. قصیدۀ بائیه ای که ظاهراً از حسن متکلم است و بغلط در دیوان منوچهری آمده است در مدیح اوست:
کمال دول بورضا کافرینش
بود در خطب زین الفاظ خاطب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالفضل
تصویر ابوالفضل
(پسرانه)
خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ابوالعلا
تصویر ابوالعلا
(پسرانه)
پدر علا کنیه پرستو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالرضا
تصویر عبدالرضا
(پسرانه)
بنده رضا
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ بُرْ رِ)
عبدالواحد بن نافع. محدث است و ابوعاصم از او روایت کند. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ)
برهان الدین بن ابی الوفاء شافعی والد کمالی حنفی. او راست: فتح الله حسبی و کفی فی ولد المصطفی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عَ)
از کنای عرب است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خُ)
ترّه. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). ابوجمیل. سبزه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رو)
ابن عمیر بن هاشم بن عبدمناف. صحابی است. او برادر مصعب بن عمیر صحابی و از مهاجرین حبشه و احدی است و بخلافت عمر در یرموک درگذشت. صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رَ)
هدهد. (المزهر). رجوع به ابوالربیع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رُ)
مولی معقل بن یسار. او از معقل و از او حکم و ابومعاذ روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رَحْ حا)
او از نضر بن انس و حرمی بن عماره از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ)
هشام بن عبدالملک یزنی حمصی. محدث. وفات او به سال 251 هجری قمری بوده است و صاحب تاج العروس گوید صواب ابوالتقی بر وزن غنی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شِ)
مستی. سکر. و رجوع به ابوشفا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رِ)
بابا رتن بن کربال بن رتن بترندی، از مردم هند. او پس از مائۀ ششم هجری میزیست. از ارباب طریقت بوده و میگفت که صحبت حضرت رسول اکرم را دریافته و بیش از ششصد سال عمر کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رِ)
ابن صدقه محمد، برادرزادۀ عمیدالدوله حسن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سید سید ابوالرضا فضل الله الراوندی، ابن رکن الدین محمد بن تاج الدین ابومیره بن کمال الدین ابی الفضل احمد بن محمد بن ضیاءالدین ابوالرضا فضل الله الراوندی بن علی بن عبیدالله بن محمد بن عبیدالله بن الحسن. پدر زن شاه شجاع از امرای آل مظفر فارس، ممدوح حافظ شیرازی. (عمدهالطالب چ بمبئی صص 162-164 از تاریخ عصر حافظ ص 195)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ ضَ / ضُ)
صبر. آلوا. شبیار. ازوا. وج. بژه. حذل. فریز
لغت نامه دهخدا
(اَبُلْ مَ)
اسب. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). ابوطالب. ابومنقذ. ابوالمضمار.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
لقیط. محدث است. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
ابن خلف مصری لغوی. مولد او به سال 849 هجری قمری بوده است. او راست: حاشیه ای بر شرح علی بن اسماعیل قونوی بر الحاوی الصغیر عبدالغفار قزوینی و منظومه ای در عقاید و شرح منظومۀ فوق و نیز شافیۀ ابن حاجب را بشعر کرده است و هم مغنی ابن هشام را بنظم آورده و باز او راست شرحی بر این منظومه و نظم تلخیص المفتاح و مؤلف کشف الظنون در ذیل ’تلخیص المفتاح’ نام را ’ابوالنجاد’ آورده و ظاهراً نام اخیر صحیح است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
سعید بن ابی عروبه. محدث است. رجوع به ابن ابی عروبه سعید و رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 275 شود و در حبیب السیر سال وفات او سنۀ خمس و خمسین و مائه (155 هجری قمری). آمده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
سپرم. (مهذب الأسماء) (السامی فی الاسامی). سپرغم. (دهار). ریحان
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
شمشیر.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
حسن سرخسی. رجوع به تذکرهالأولیاء ج 2، و رجوع به ابوالفضل محمد بن حسین سرخسی در نامۀ دانشوران ج 3 ص 20 و کشف المحجوب هجویری شود
یحیی بن سلامه بن حسین بن محمد. ملقب به معین الدّین. خطیب حفصکی میّافارقینی. رجوع به یحیی... و رجوع به خطیب حفصکی... شود
حاجب بن النعمان. وزیر القادر عباسی. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 82 و تجارب السلف ص 252 و حبیب السیر ج 1 ص 306 شود
محمد بن طاهر بن علی بن احمد مقدسی. رجوع به ابن القیسرانی... و رجوع به محمد... و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 310 شود
هروی. منجم احکامی بزمان مؤیدالدولۀ دیلمی. او در حدود 371 هجری قمریحیات داشته است. رجوع به ترجمه تاریخ یمینی شود
حبیش بن ابراهیم تفلیسی. رجوع به حبیش... شود. و در کشف الظنون در بعض مواضع حبش و در بعض دیگر حسین آمده است
عیاض (قاضی...) ابن موسی بن عیاض بن عمر بن موسی بن عیاض بن محمد بن عیاض یحصبی سبتی. رجوع به عیاض... شود
احمد بن ابی طاهر طیفور. رجوع به ابن ابی طاهر... و رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 152 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ)
خداوند هنر. صاحب فضل.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْفَ)
ابن مکرم. جمال الدین محمد بن مکرم انصاری لغوی. متوفی به سال 711 هجری قمری او راست: مختصر ذخیره فی محاسن اهل الجزیره. و رجوع به ابن منظور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قَ)
کرکی.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فِضْ ضَ)
بکیر بن عبدالله سلمجه الاثاعل بن کعب بن عوف بن منیه بن عطیف. شاعری است از عرب. قاله الکلبی. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَضْ ضا)
چراغ. سراج. (دهّار) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) (المرصع) ، چراغ. سراج. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَضْ ضا)
بهدل الشیبانی. محدث است. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ ضی ی)
ماه. قمر. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رِ)
فضل الله (سید...) بن علی بن عبیدالله راوندی کاشانی. عالمی شیعی. بارع در فنون ادب و ماهر در علوم حدیث و فقه. ذکر او در کتاب سمعانی آمده است. سمعانی خود درک صحبت او کرده است. او راست: ضوءالشهاب در شرح کتاب شهاب. الموجزالکافی فی علم العروض و القوافی. نظم العروض للقلب المروض. پدر خواجۀ طوسی از شاگردان اوست
لغت نامه دهخدا