جدول جو
جدول جو

معنی ابوالخطاف - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالخطاف
(اَ بُلْ خُطْ طا)
موش گیر. پژن. گید. دوبرادران. لوه. حداءه بر وزن عنبه. (تاج العروس). غلیواژ. گوشت ربا. زغن. چوزه ربا. خرجل. موشخوار. گوشت آهنج. پند. خشین پند. خاد. جنگلاهی. خول. و ظاهراً ابوالخطاب مصحف این کلمه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ خَطْ طا)
جبلی. از مردم جبل، شهرکی مابین بغداد و واسط. شاعری مشهور است و میان او و ابوالعلاء معری مشاعراتی است. وفات او به سال 439 هجری قمری در ذی القعده بود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَطْ طا)
او از ابوسعید و ابوالخیر از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
خف ّ. (المرصع). موزه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ طَرْ رَ)
ابن وافد. رجوع به قاموس الاعلام ج 1ص 761 و رجوع به سلیمان بن صرد و رجوع به عبدالرحمن بن محمد مکنی به ابوالمطرف و معروف به ابن وافد شود
ابن دباغ اندلسی سرقسطی. ادیب. او در خدمت معتمد بن عباد و متوکل علی الله از ملوک اندلس بود. و او را رسایل بلیغه است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
ذوالقرنین بن ابی المظفر حمدان بن ناصرالدوله ابومحمد الحسن بن عبدالله تغلبی. ملقب به وجیه الدوله. رجوع به ذوالقرنین... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ لَ)
ببغاء. طوطی. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَبُ ل عَ)
جراح بن منهال. محدّث و ضعیف است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عَ)
ملیحی. او راست: کتابی در فضائل قرآن
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
یسیر یا اسیر بن عمرو. صحابی است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(بُلْ خَ)
مخالفت کننده. کنیت ابلیس:
چه شده است اگر مخالف سر حکم او ندارد
چه زیان که بوالخلافی پی بوالبشر نیاید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قَ)
کرکی.
لغت نامه دهخدا