جدول جو
جدول جو

معنی ابوالبصیر - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالبصیر
(اَ بُلْ بَ)
شاعری مقل ّ است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالبشر
تصویر ابوالبشر
پدر بشر، پدر آدمیان، اولین آدم، کنیۀ حضرت آدم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بو بَ)
عتبه بن اسید ثقفی. صحابیست. مفهوم صحابی یکی از مفاهیم کلیدی در علم حدیث است، چراکه بسیاری از احادیث پیامبر از طریق صحابه نقل شده اند. شناخت دقیق صحابه به ما کمک می کند تا درک عمیق تری از منابع دینی و تحولات اجتماعی صدر اسلام داشته باشیم. آنان حافظان زنده سنت و قرآن بودند. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ سَ)
عسقلانی. یکی از معاریف صوفیه. او در نیمۀ دویم مائۀ سوم هجری به بغداد میزیست و در اواخر همین مائه در یکی از قراء بغداد بدرود حیات گفت. رجوع به نامۀ دانشوران ج 3 ص 102 و رجوع به نفحات الانس شود
مرثدبن عبدالله الیزنی. مفتی مصر. تابعی است. او به سال 98 هجری قمری درگذشت. از او یزید بن ابی حبیب روایت کند. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 254 شود
احمد بن محمد بن میمون. او پس از سلیمان بن حسن بن مخلد وزارت متقی خلیفۀ عباسی یافت و وزارت او دیری نکشید. رجوع به تجارب السلف ص 219 شود
حمصی. از مشاهیر ارباب طریقت. وفات او به سال 310 هجری قمری بوده است. رجوع به نفحات الانس جامی و نامۀ دانشوران ج 3 ص 102 شود
حسن بن بابا. رجوع به ابن خمار ابوالخیر حسن بن سوار...، و رجوع به نامۀ دانشوران ج 1 ص 51 و شهرزوری ص 23 شود
جرائحی. شهرزوری در تاریخ الحکما گوید او طبیب بیمارستان عضدی بود. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 724 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
بلخی. وی بروزگار سلطان محمود سبکتکین عامل ختلان بود و بزمان مسعود بن محمود شغل امور وزارت و حساب میراند
پدر ابوسعید فضل الله بن ابی الخیر است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
نام قریه ای بجنوب فارس بر ساحل خلیج بجنوب غربی بندر بوشهر
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ)
قبیصی. عالمی ریاضی است. شاگرد علی بن احمد العمرانی الموصلی و معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست است و مجسطی تدریس میکرده است. رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی ترجمه اقلیدس ص 64 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ)
او از ملازمان اشرس بن عبدالله حاکم خراسان از سنۀ 109 هجری قمری ببعد بود و بسعی اشرس و این ابوالصید اغلب مردم سمرقند مسلمانی گرفتند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ شَ)
پهلوان بن شهرمزن بن محمد بن بیوراسف الیزدی دجّال کذّاب. و حافظ گوید: زعم انه سمع من شخص لایعرف، بعد السبعین و خمسماءه صحیح البخاری قال اخبرنا الداودی. فانظر الی هذه الوقاحه. صاحب تاج العروس گوید اسم و نسب او را در آخر شرح مصابیح بغوی بخط مؤلف دیدم
کنیت آدم پدر آدمیان. بوالبشر. کنیت مهتر آدم علیه السلام. (مؤید الفضلاء). صفی الله
کنیت ابن مقفع ساویروس اسقف
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ)
خانه خدا. خداوند خانه. صاحب خانه. رب البیت. (المزهر) ، شترمرغ نر. ظلیم
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
شیر. لبن.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
محدث است و مسلمه از او روایت کند. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سُ قَ)
نمیری. محدّث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ غَ)
الملیکی. از روات حدیث است. روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سُ مَ)
حکیم بن حزام. محدّث است. در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
نام قصری بخارج کوفه در جهت نجف و آنرادو سطح پهناور بود یکی از آن دو پنجاه زینه بلندتر از دیگری و درون آن را به انواع تصنع پرداخته بودند. راجع بدین قصر اشعار و نوادر و حکایات بسیار است
نام شاخابه ای از شطالعرب نزدیک بصره و نام ناحیتی بحوالی آن، و آنرا ابوالخصیب مرزوق حاجب منصور دوانیقی یکی از موالی حفر کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
گوشت. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
قاضی ابوالحصین، معاصر سعدالدوله ابوالمعالی شریف بن سیف الدوله، فرمانروای حلب. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 392 شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ صَ)
روباه. (السامی فی الاسامی). ثعلب. (المزهر) (مهذب الاسماء) (تاج العروس). روس. (برهان). نیفه. روبه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ)
عنبر یا عباس. در لغت نامۀ اسدی بیت ذیل از این شاعر فارسی برای کلمه فرکند شاهد آمده است:
نه در وی آدمی را راه رفتن
نه در وی آبها را جوی و فرکند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بُ رَ)
پرنده ای است اندک پیس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ فَ)
خبیص. (المزهر). افروشه. آفروشه. حلوای سفید. حلوای خانگی. ابوصالح. ابوطبیب. خبیصه. ابوسهل.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
خروس (؟). (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
عمرو بن عبدالملک بصری. از مشاهیر شعرای زمان خویش و معاصر برامکه. و او را از برمکیان انعام و احسان فراوان بوده است. و وی را با فضل بن یحیی برمکی بعض ماجراهای مشهوره است. و بیت ذیل از جملۀ قصیدۀ او در مدح برمکیان است:
اذا کنت من بغداد منقطعالثری
وجدت نسیم الجود من آل برمک، مندیل. دستمال. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
محمد بن اعین. محدث است. او از ابن المبارک و نضر بن محمد روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
متوکل خلیفه پس از عزل عبدالملک بن زیات وزارت و کتابت خویش ابوالوزیر را داد و او مدتی در این مقام ببود سپس وی را عزل و مصادره کرد و آنگاه وزارت بجرجرائی داد. رجوع به دستورالوزراء چ طهران ص 71 و حبیب السیر ج 1 ص 292 و تجارب السلف ص 180 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
هاشم عنوان بن عثمان الزبیدی الشامی. او را قرائتی است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوالبشر
تصویر ابوالبشر
باباآدم
فرهنگ لغت هوشیار