جدول جو
جدول جو

معنی ابواص - جستجوی لغت در جدول جو

ابواص
(اَبْ)
جمع واژۀ بوص. بارهای نباتی از نباتات و نوعی از گوسفندان و ستوران، ماری باریک گردن و گردسر
لغت نامه دهخدا
ابواص
(اَبْ)
نام محلی است و انواص با نون نیز گفته اند. (مراصد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابواب
تصویر ابواب
باب ها، درها، دروازه ها، جمع واژۀ باب
فرهنگ فارسی عمید
(اَبْ)
نام کوهی از ابی بکر بن کلاب در اطراف نملی. (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اسب بانشاطبسیار سبقت کننده. (منتهی الارب). اسب دوندۀ شادان
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ سَ)
منع کردن از. بازداشتن از، بر مراد خود گذاشتن و آزاد کردن کسی را یا آنکه آزاد کردن معنی ابهال است و گذاشتن بر مراد معنی بهل، بی پستان بند گذاشتن اشتر را و کسی را با خواست او گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، آبیاری کردن کاشته را، تر کردن
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
میش. نعجه، از آنرو که در رفتن گام فراخ نهد.
جمع واژۀ بوع و بوع. ارشها
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ بوق
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ بول
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
نام قریه ای نزدیک ودّان از اعمال فرع از مدینه و گور آمنه بنت وهب مادر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله بدانجاست. و مولد امام محمد باقر نیز همانجا بوده است. و از آنجا تا جحفه 23 میل است و نیز گفته اند کوهی است بسوی راست اره و صعید از مدینه بمکه. وگفته اند ابواء مدفن پدر رسول است و مدفن مادر او صلوات اﷲ علیه در مکه بدار رایعه است. و امروز ابواء به نام مستوره معروف است. و غزوۀ ابوا بدانجا بود
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
پدری. اسم مصدر است. (منتهی الارب). ابوت، فصول. مباحث. بخشها. حیثیات. اقسام. موارد. مسائل. امور: بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود. (تاریخ بیهقی). ودر ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوّق واجب داشتن. (کلیله و دمنه). این کتاب کلیله و دمنه فراهم آوردۀ علماء هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. (کلیله و دمنه). و تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب. (کلیله و دمنه). عمده در همه ابواب اصطناع ملوک است. (کلیله و دمنه). اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. (کلیله و دمنه). لیکن هر که بدین فضایل متحلّی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید...از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. (کلیله و دمنه). و مثال داد بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه). آنچنان آثار مرضیه و مساعی جمیله که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. (کلیله و دمنه).
آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت
آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب.
خاقانی.
طریق هزل رها کن بجان شاه جهان
که من گریختنی نیستم بهیچ ابواب.
خاقانی.
، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصول قسمت شود: بناء ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده. (کلیله و دمنه) ، (در حساب و حدود) غایتها.
- باب الابواب، در بند.
- مفتح الابواب، گشایندۀ درها. نامی از نامهای خدای تعالی:
در میخانه بسته اند اگر
افتتح یا مفتح الابواب.
حافظ.
- ابواب کردن،حساب کشیدن از صاحب ابوابجمعی.
- ابواب التحویل، فرد حساب جمع وخرج. و رجوع به باب شود
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
عنزٌ ابواء، الّتی شمّت بول الأروی فمرضت. ج، ابو
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
جای دادن. جا دادن. (رشید وطواط)
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
یا الابواب. جبال پیرنه. (نخبه الدهر)
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ باب. درها. مداخل:
بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم
بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب.
مسعودسعد.
بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان).
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ باز و بازی، معرب باز (پرندۀ شکاری). بازها
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
تثنیۀ اب (در حال رفعی). ابوین. والدین. پدر و مادر
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
نام قریه ای به صعید ادنی در غربی نیل و آنرا ابوان عطیه گویند.
لغت نامه دهخدا
(غَ سَ)
برگ برآوردن، چنانکه خرما. برگ بیاوردن خرما. (تاج المصادر بیهقی). برگ بیرون آوردن خرمابن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام جائی است بین هرشی و غمر
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مبتلاشدن بعلت برص، فرزند پیس اندام زادن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دشوار کردن کار بر خصم. (از منتخب از غیاث اللغات). درپیچان نمودن کار بر خصم. یعدی بالباء. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کار بر خصم دشخوار فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). درپیچاندن دشمن را درکارش و درآوردن او را در آنچه درنیابد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ اُ صَ لِ)
نره، کلمه ای که بدان میش ماده را برای دوشیدن خوانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابراص
تصویر ابراص
پیسی آوردن (پیسی برص)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوان
تصویر ابوان
پدر و مادر رود زایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابواب
تصویر ابواب
((ا َ))
جمع باب، درها، فصل ها، مبحث ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابواب
تصویر ابواب
درها
فرهنگ واژه فارسی سره
باب ها، بخش ها، فصل ها، درها، مدخل ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد