جدول جو
جدول جو

معنی ابهری - جستجوی لغت در جدول جو

ابهری(اَ هََ)
اثیرالدین مفضل بن عمر فیلسوف ایرانی از مردم ابهر قزوین یا اصفهان. بقول ابن عبری در سال 661 هجری قمری و بقول دیگر در سال 663 هجری قمری وفات کرده است. وی صاحب چندین کتاب است از میان آنها دو کتاب بسیار معروف میباشد یکی ایساغوجی که بر آن شرحهائی نوشته اند و آن با شرح شمس الدین احمد فناری در قسطنطنیه بطبع رسیده است. دیگر هدایهالحکمه و مشهورترین شرح آن شرح میرحسین میبدی است که در کلکته و هم در طهران و لکنهو طبع شده است و مشروح تر از همه شرح آخوند ملاصدراست. ابهری سه رساله در هیئت و نجوم دارد. و در منطق سه ضرب در شکل رابع بر پنج ضرب ارسطو افزوده و برای سالبۀ جزئیه در بعض صور عکس ثابت کرده است. و قبل از او در منطق متابعت ارسطو میکردند منطقیین پس از وی ضروب منتجۀ شکل چهارم را به تبعیت وی هشت ضرب شمرده اند. رجوع به جوهرالنضید (احکام عکس) و کشف الظنون شود. و او راست تنزیل الأفکار فی تعدیل الأسرار و نکت فی علم الجدل. و حواشی مفید بر شرح ملخص کاتبی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابری
تصویر ابری
ویژگی آسمان پوشیده از ابر مثلاً هوای ابری، ابرمانند، چیزی که از ابر ساخته شده باشد مثلاً تشک ابری
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
بگفتۀ حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده نام سفیری است که از جانب خلفای فاطمی به دربار سلطان محمود آمد تا تبلیغ مذهب باطنی کند. او گوید: از مصر مردی باهری نام از پیش حاکم فاطمی به رسالت سلطان محمود آمد و در ایران دعوت بواطنه ظاهر کرد، خلقی بسیار در دعوت او رفته بودند کار او عروجی تمام یافت، سلطان او را حاضر کرد و به دلائل عقلی و نقلی ملزم گردانید و سیاست فرمود و آتش آن فتنه به آب عدل خود فرونشاند. (از تاریخ گزیده ص 398). اما این نام به این صورت بلاشک مصحف ’تاهرتی’ است. رجوع به تاهرتی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
منسوب به اظهر و اغلب تخلص شاعران یا نام خانوادگی است. رجوع به اظهر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
صاحب الذریعه در ذیل دیوان اظهری قهپایه ای اصفهانی می نویسد وی کاتب بود و سرانجام به دیوانگی دچار شد و آنگاه پای وی را در گلاب شستند و در همانجا بخواب فرورفت و درگذشت. (از الذریعه قسم اول از ج 9). و نصرآبادی آرد: در اوایل گیوه کش بوده بعد از آن نویسندۀ عسس اصفهان شده و در آنجا جنون به هم رسانیده این ابیات را در عین حال جنون گفته. جلالای یقین تخلص نقل می کند که با سعیدای نقشبند همراه بودیم اظهری برخورد گفت می خواهم به خانه شخصی روم شما رفیق باشید. به اتفاق به خانه آن شخص رفتیم. گلاب طلب داشته درطشتی ریخت و پای خود را شسته پا در گلاب، گلاب به روی خود زده در همانجا خوابیده فوت شد. شعرش این است:
لخت دل و خون جگر هرگه ز مژگان بگذرد
کشتی به کشتی برخورد طوفان ز طوفان بگذرد.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 412).
رجوع به ص 413 همان مأخذ شود
او را ساقی نامه است. صاحب کشف الظنون نام وی را آورده و گفته است ساقی نامۀ او در 129 بیت است. (از الذریعه ج 12 ص 103)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
منسوب به اطهر است که از سادات علوی بغداد بود. (از لباب الانساب). و رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
ابوالحسن علی بن مقلدبن عبدالله بن کرامه البواب حاجب اطهری. وی یکی از حاجبان اطهر بود. و در ماه ربیعالاّخر سال 473 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
فیروزه ای است نزدیک بفیروزۀ بواسحاقی در صافی و شفافی. (جواهرنامه)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
منسوب به ازهر، نام جد منتسب الیه. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ ری ی)
نازک بدن، سخت سپید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبهری
تصویر عبهری
نرگسی سپید تن منسوب به عبهر، نازک بدن سخت سپید
فرهنگ لغت هوشیار
دم بریدگی، نقصان ناتمامی، بلا عقب بودن، مقطوع النسل بودن، تباهی زیانکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهر
تصویر ابهر
روشنتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابری
تصویر ابری
منسوب است به آسمان ابری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهی
تصویر ابهی
((اَ ها))
روشن تر، درخشان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابهر
تصویر ابهر
((اَ هَ))
رگی است در پشت، رگ پشت که به دل پیوسته است، رگ جان، آورتی، ام الشرایین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابری
تصویر ابری
((اَ))
پوشیده از ابر، با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر، کاغذ ابری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابری
تصویر ابری
Cloudy, Overcast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nuageux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از دو جنس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ابری
تصویر ابری
曇り , 曇りの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ابری
تصویر ابری
מעונן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ابری
تصویر ابری
बादलयुक्त , बादल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ابری
تصویر ابری
berawan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ابری
تصویر ابری
มีเมฆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ابری
تصویر ابری
bewolkt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nuvoloso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nublado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nublado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابری
تصویر ابری
多云的 , 阴天的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ابری
تصویر ابری
pochmurny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ابری
تصویر ابری
хмарний , похмурий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابری
تصویر ابری
bewölkt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابری
تصویر ابری
облачный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابری
تصویر ابری
흐린
دیکشنری فارسی به کره ای