سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، وهل، ارجا، مای مرز، ارس
سَروِ کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عَرعَر، وُهل، ارجا، مای مَرز، اُرس
در یمن مرکز ناحیت عسیر است و در دامنۀ کوه سرا که متوازیاً از شمال بجنوب در ساحل بحراحمر ممتد است واقع شده است در موضعی مرتفع به وادئی که آن نیز نامش ابهاست. سکنۀ آن تقریباً شش هزارتن است. از غرب محدود است به ناحیۀ صبیا و رجال المع و از شمال به ینی شهر و چون در اراضی کوهستانی واقعشده است هوائی معتدل دارد. از کوههای آن چه از شرق بغرب و چه از غرب بشرق نهرهائی جاری است ولی غالب آنها فقط در موسم باران سیلان دارد و محصولات آن گندم و جو و قهوه و توتون و خرما و لیمو و امثال آن است
در یمن مرکز ناحیت عسیر است و در دامنۀ کوه سرا که متوازیاً از شمال بجنوب در ساحل بحراحمر ممتد است واقع شده است در موضعی مرتفع به وادئی که آن نیز نامش اَبهاست. سکنۀ آن تقریباً شش هزارتن است. از غرب محدود است به ناحیۀ صبیا و رجال المع و از شمال به ینی شهر و چون در اراضی کوهستانی واقعشده است هوائی معتدل دارد. از کوههای آن چه از شرق بغرب و چه از غرب بشرق نهرهائی جاری است ولی غالب آنها فقط در موسم باران سیلان دارد و محصولات آن گندم و جو و قهوه و توتون و خرما و لیمو و امثال آن است
بزرگی. (وطواط). بزرگواری. (دستوراللغه). شکوه. (مهذب الاسماء) (خلاص نطنزی). عظمت: امیر مسعود پس از خلعت علی میکائیل بباغ صدهزار رفت و بصحرا آمد و علی میکائیل بر وی گذشت با ابهتی هر چه تمامتر پیاده شد و خدمت کرد. (تاریخ بیهقی). این لشکر سوی نسا رفت با ابهتی و عدتی و آلتی تمام. (تاریخ بیهقی). فوجی با ابهتی نیکو که قاضی شیراز نبشته بود که آنجای مردم بتمام هست. (تاریخ بیهقی). وزیر برفت با حشمتی و ابهتی سخت تمام سوی هرات و با وی سواری هزار بود. (تاریخ بیهقی). آنچه بیاید از ابهت و عدّت و خزائن و سلاح و لشکرها از حضرت غزنین و اطراف ولایات بخوانند. (تاریخ بیهقی).
بزرگی. (وطواط). بزرگواری. (دستوراللغه). شکوه. (مهذب الاسماء) (خلاص نطنزی). عظمت: امیر مسعود پس از خلعت علی میکائیل بباغ صدهزار رفت و بصحرا آمد و علی میکائیل بر وی گذشت با ابهتی هر چه تمامتر پیاده شد و خدمت کرد. (تاریخ بیهقی). این لشکر سوی نسا رفت با ابهتی و عدتی و آلتی تمام. (تاریخ بیهقی). فوجی با ابهتی نیکو که قاضی شیراز نبشته بود که آنجای مردم بتمام هست. (تاریخ بیهقی). وزیر برفت با حشمتی و ابهتی سخت تمام سوی هرات و با وی سواری هزار بود. (تاریخ بیهقی). آنچه بیاید از ابهت و عدّت و خزائن و سلاح و لشکرها از حضرت غزنین و اطراف ولایات بخوانند. (تاریخ بیهقی).
شهری مشهور میان قزوین و زنجان و همدان از نواحی جبل و اهل محل ّآنرا ((اوهر)) گویند. و یاقوت گوید: بعض ایرانیان بمن گفتند که ابهر مرکّبست از آب و هر بمعنی آسیا. ومیان ابهر و زنجان پانزده فرسنگ و میان آن و قزوین دوازده فرسنگ است و عده بسیاری از علما و فقهای مالکیه منسوب بدان شهرند و آنان بر رأی مالک بن انس بودند و از آنان است: ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن صالح بن عمر بن حفص بن عمر بن مصعب بن الزبیر مالکی فقیه که از ابن عروبۀ حرانی و محمد بن عمر باغندی و محمد بن حسین اشنانی و عبدالله بن زیدان کوفی و ابوبکر بن ابی داودو دیگران روایت کند و او را تصانیفی است در مذهب مالک و مقدم اصحاب مالک است بزمان خویش. و هم یاقوت گوید: فتح ابهر در سال 24 از هجرت به ایام عثمان بن عفان بود و در این وقت مغیره بن شعبه والی کوفه بود و جریر بن عبداﷲ بجلی حکومت همدان داشت و برأبن عازب ولایت ری داشت عثمان جیشی بمدد براء فرستاد و او بغزاء ابهر شد و حنظله بن زید الخیل با او بود و او در پشت حصار منیع ابهر لشکرگاه کرد و گویند که این حصن را شاپور ذوالاکتاف کرده است چون براء بدانجا فرود آمد مردم حصار با وی بجنگ برخاستند و جنگ چندین روز بکشید سپس امان خواستند و براء آنان را به آن شروط که حذیقه بن الیمان به اهل نهاوند امان داده بود زنهار داد. در نزهه القلوب آمده است: در آنجا قلعه ای گلین است که دارای بن دارای کیانی ساخته و بر آن قلعه قلعه ای دیگربهاءالدین حیدر از نسل اتابک نوشتکین شیرگیر سلجوقی ساخت و به حیدریه موسوم گردید و باروی آن شهر 5500 گام است هوایش سرد است و آبش از رودخانه ای که بنام همان شهر موسوم است و از حدود سلطانیه برمیخیزد و در ولایت قزوین میریزد و میوۀ آنجا بسیار است و از میوه های آن امرود، سختیان ؟ و آلوی ابوعلی نیکوست مردم آنجا سفیدچهر و شافعی مذهب اند و بر ظاهر آن مزار شیخ ابوبکر طاهران ابهری است ولایتش بیست و پنج پاره دیه است حقوق دیوانی شهرهاء ولایتش یک تومان و چهارهزار دینار است. و صاحب مرآت البلدان گوید: ابهر در شصت هزارزرعی غربی قزوین و چهل هزار ذرعی شرقی سلطانیه واقعاست و در ربع فرسنگی شهر قلعۀ خرابه ای است موسوم به دارا و در بعض کتب نوشته اند خانه های ابهر از خانه های اغلب شهرها بهتر ساخته شده. باغات باصفا بسیار دارد ابهررود از وسط شهر عبور میکند از آثار قدیم مسجدی در ابهر باقی است. عرض شمالی 36 درجه و 20 دقیقه وطول شرقی 45 درجه و 42 دقیقه و در بعض جغرافیاهای کهن فرانسه آمده است که ابهر کمتر از 1100 خانه عالی ندارد. این شهر در زمان ساسانیان حصاری عظیم داشته است
شهری مشهور میان قزوین و زنجان و همدان از نواحی جبل و اهل َمحَل ّآنرا ((اَوهر)) گویند. و یاقوت گوید: بعض ایرانیان بمن گفتند که ابهر مرکّبست از آب و هر بمعنی آسیا. ومیان ابهر و زنجان پانزده فرسنگ و میان آن و قزوین دوازده فرسنگ است و عده بسیاری از علما و فقهای مالکیه منسوب بدان شهرند و آنان بر رأی مالک بن انس بودند و از آنان است: ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن صالح بن عمر بن حفص بن عمر بن مصعب بن الزبیر مالکی فقیه که از ابن عروبۀ حرانی و محمد بن عمر باغندی و محمد بن حسین اشنانی و عبدالله بن زیدان کوفی و ابوبکر بن ابی داودو دیگران روایت کند و او را تصانیفی است در مذهب مالک و مقدم اصحاب مالک است بزمان خویش. و هم یاقوت گوید: فتح ابهر در سال 24 از هجرت به ایام عثمان بن عفان بود و در این وقت مغیره بن شعبه والی کوفه بود و جریر بن عبداﷲ بجلی حکومت همدان داشت و برأبن عازب ولایت ری داشت عثمان جیشی بمدد براء فرستاد و او بغزاء ابهر شد و حنظله بن زید الخیل با او بود و او در پشت حصار منیع ابهر لشکرگاه کرد و گویند که این حصن را شاپور ذوالاکتاف کرده است چون براء بدانجا فرود آمد مردم حصار با وی بجنگ برخاستند و جنگ چندین روز بکشید سپس امان خواستند و براء آنان را به آن شروط که حذیقه بن الیمان به اهل نهاوند امان داده بود زنهار داد. در نزهه القلوب آمده است: در آنجا قلعه ای گلین است که دارای بن دارای کیانی ساخته و بر آن قلعه قلعه ای دیگربهاءالدین حیدر از نسل اتابک نوشتکین شیرگیر سلجوقی ساخت و به حیدریه موسوم گردید و باروی آن شهر 5500 گام است هوایش سرد است و آبش از رودخانه ای که بنام همان شهر موسوم است و از حدود سلطانیه برمیخیزد و در ولایت قزوین میریزد و میوۀ آنجا بسیار است و از میوه های آن امرود، سختیان ؟ و آلوی ابوعلی نیکوست مردم آنجا سفیدچهر و شافعی مذهب اند و بر ظاهر آن مزار شیخ ابوبکر طاهران ابهری است ولایتش بیست و پنج پاره دیه است حقوق دیوانی شهرهاء ولایتش یک تومان و چهارهزار دینار است. و صاحب مرآت البلدان گوید: ابهر در شصت هزارزرعی غربی قزوین و چهل هزار ذرعی شرقی سلطانیه واقعاست و در ربع فرسنگی شهر قلعۀ خرابه ای است موسوم به دارا و در بعض کتب نوشته اند خانه های ابهر از خانه های اغلب شهرها بهتر ساخته شده. باغات باصفا بسیار دارد ابهررود از وسط شهر عبور میکند از آثار قدیم مسجدی در ابهر باقی است. عرض شمالی 36 درجه و 20 دقیقه وطول شرقی 45 درجه و 42 دقیقه و در بعض جغرافیاهای کهن فرانسه آمده است که ابهر کمتر از 1100 خانه عالی ندارد. این شهر در زمان ساسانیان حصاری عظیم داشته است
خوش و شادمان کننده. (غیاث). شاد و مسرور و سازنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، زمینی که صاحب نبات زیبا باشد. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
خوش و شادمان کننده. (غیاث). شاد و مسرور و سازنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، زمینی که صاحب نبات زیبا باشد. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
وهل. صفینه. و آن نوعی از عرعر و سرو کوهی و کوکلان و ورس و ارس و اورس است و ثمر آنرا تخم وهل و جوزالابهل خوانند. و آن درختی است بزرگ که برگش به گز (طرفا) و بارش به نبق ماند و جوهری او را بغلط عرعر شمرده است. (قاموس). و آن بر دو صنف است قسمی برگش چون برگ سرو با خار بسیار و کوتاه و قسمی به برگ مانند طرفا و طعمش چون طعم سرو. (شیخ الرئیس ابوعلی سینا). و ربنجنی گوید: ابهل چیزیست که زنان خورند تا بچه بیفکنند. و در تاج العروس به نقل از تهذیب گوید: ابهل غرب است که قطران از آن گیرند - انتهی. و دمشقی گوید: قسمی درخت است با بوئی تیز و آن به لبنان بسیار باشد. و دانۀ آنرا حب العرعر گویند. (منتهی الارب). و صاحب غیاث اللغات گوید: ابهل تخم سرو کوهی است که بهندی هاوبیر نامند: بکوهستان نمتک و نلک و ابهل به اندر باغ ناکس از به و گل. لطیفی. و داود ضریر انطاکی گوید: ابهل، بیوطس یونانی است و آن قسمی از عرعار و یا خود عرعار میباشد. بعضی اقسام آن مانندطرفا صغیرالورق و برخی اقسام آن مانند سرو کبیرالورق است و حجم آن به نبق نزدیک و رنگ آن سرخ است و چون بکمال رسد رنگ آن سیاه گردد و ورق ورق و خرد گردد مانند نشاره و خاک ارۀ سیاه در داخل آن هسته ها و استخوان مختلف الحجم است و آن شیرین و گس و تند است بهترین آن محکم ترین آن است که تازه و سیاه باشد و غش ّ آن با سرو کنند و سپس خواص طبی آنرا شرح میدهد. رجوع به تذکرۀ اولی الألباب داود ضریر انطاکی چ مصر جزء اول ص 36 شود، گنگ، در بسته، هر زن که هیچگونه نکاح با وی درست نباشد، چون ام ّ و اخت
وهل. صفینه. و آن نوعی از عرعر و سرو کوهی و کوکلان و ورس و ارس و اورس است و ثمر آنرا تخم وهل و جوزالابهل خوانند. و آن درختی است بزرگ که برگش به گز (طرفا) و بارش به نبق ماند و جوهری او را بغلط عرعر شمرده است. (قاموس). و آن بر دو صنف است قسمی برگش چون برگ سرو با خار بسیار و کوتاه و قسمی به برگ مانند طرفا و طعمش چون طعم سرو. (شیخ الرئیس ابوعلی سینا). و ربنجنی گوید: ابهل چیزیست که زنان خورند تا بچه بیفکنند. و در تاج العروس به نقل از تهذیب گوید: ابهل غرب است که قطران از آن گیرند - انتهی. و دمشقی گوید: قسمی درخت است با بوئی تیز و آن به لُبنان بسیار باشد. و دانۀ آنرا حب العرعر گویند. (منتهی الارب). و صاحب غیاث اللغات گوید: ابهل تخم سرو کوهی است که بهندی هاوبیر نامند: بکوهستان نمتک و نلک و ابهل به اندر باغ ناکس از به و گل. لطیفی. و داود ضریر انطاکی گوید: ابهل، بیوطس یونانی است و آن قسمی از عرعار و یا خود عرعار میباشد. بعضی اقسام آن مانندطرفا صغیرالورق و برخی اقسام آن مانند سرو کبیرالورق است و حجم آن به نبق نزدیک و رنگ آن سرخ است و چون بکمال رسد رنگ آن سیاه گردد و ورق ورق و خرد گردد مانند نشاره و خاک ارۀ سیاه در داخل آن هسته ها و استخوان مختلف الحجم است و آن شیرین و گس و تند است بهترین آن محکم ترین آن است که تازه و سیاه باشد و غش ّ آن با سرو کنند و سپس خواص طبی آنرا شرح میدهد. رجوع به تذکرۀ اولی الألباب داود ضریر انطاکی چ مصر جزء اول ص 36 شود، گنگ، درِ بسته، هر زن که هیچگونه نکاح با وی درست نباشد، چون ام ّ و اخت
یکی از خره های آبادۀ فارس بطول 15000 و عرض 12000 گز. حد شمالی آن چهاردانگه، جنوبی و غربی کامفیروز و شرقی مائین است. آب و هوایش معتدل، دارای 6000 تن سکنه و مرکز آن دشتک وعده قری ̍ پنج است. و آن را ابرز نیز می گفته اند
یکی از خره های آبادۀ فارس بطول 15000 و عرض 12000 گز. حد شمالی آن چهاردانگه، جنوبی و غربی کامفیروز و شرقی مائین است. آب و هوایش معتدل، دارای 6000 تن سکنه و مرکز آن دشتک وعده قُری ̍ پنج است. و آن را ابرز نیز می گفته اند
نیکوچشم. (مهذب الاسماء). نیکو و فراخ چشم. بزرگ و خوش چشم. که چشم دارد سپیدی آن سخت سپید و سیاهی سخت سیاه. آنکه سپیدۀ چشمش بزرگ بود و سیاهه نیکو. (مصادر زوزنی). مؤنث: برجاء
نیکوچشم. (مهذب الاسماء). نیکو و فراخ چشم. بزرگ و خوش چشم. که چشم دارد سپیدی آن سخت سپید و سیاهی سخت سیاه. آنکه سپیدۀ چشمش بزرگ بود و سیاهه نیکو. (مصادر زوزنی). مؤنث: بَرْجاء
نیکویی آورنده و پیراینده و زیبا سازنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مبهج. خوش و شادمان کننده. (غیاث). شاد و مسرور سازنده. (آنندراج). شادمانی آورنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود، کسی که خود را زیبا و خوش صورت جلوه دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
نیکویی آورنده و پیراینده و زیبا سازنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مُبهِج. خوش و شادمان کننده. (غیاث). شاد و مسرور سازنده. (آنندراج). شادمانی آورنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود، کسی که خود را زیبا و خوش صورت جلوه دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگلهای شمال موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگهایش پایا متقابل فشرده بهم در چهار ردیف میباشد. چون در اثر پرورش و انتقالش بمناطق مختلف تغییراتی در شکل برگهایش و حتی دستگاههای تولید مثلش ظاهر میشود از این جهت شرح صفات ظاهری این درختچه بطور مشابه در کتب مختلف ذکر نشده. میوه اش به بزرگی یک فندق و آبدار و برنگ آبی تیره است که بطور آویخته بر روی دمگل ظاهر میگردد. میوه اش را بنام حب الخضرا مینامند. در پشت برگهای این گیاه غده های ترشحی موجود است که دارای بویی نامطبوع و طعمی تلخ است مای مرز ریس براثوا
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگلهای شمال موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگهایش پایا متقابل فشرده بهم در چهار ردیف میباشد. چون در اثر پرورش و انتقالش بمناطق مختلف تغییراتی در شکل برگهایش و حتی دستگاههای تولید مثلش ظاهر میشود از این جهت شرح صفات ظاهری این درختچه بطور مشابه در کتب مختلف ذکر نشده. میوه اش به بزرگی یک فندق و آبدار و برنگ آبی تیره است که بطور آویخته بر روی دمگل ظاهر میگردد. میوه اش را بنام حب الخضرا مینامند. در پشت برگهای این گیاه غده های ترشحی موجود است که دارای بویی نامطبوع و طعمی تلخ است مای مرز ریس براثوا
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگل های شمال ایران موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگ هایش پایا، متقابل، فشرده به هم در چهار ردیف می باشد. میوه اش به بزرگ
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگل های شمال ایران موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگ هایش پایا، متقابل، فشرده به هم در چهار ردیف می باشد. میوه اش به بزرگ