- ابن
- پور
معنی ابن - جستجوی لغت در جدول جو
- ابن ((اِ))
- فرزند نرینه، پسر، پسر، یکی از اصول سه گانه مسیحی، پدر، پسر، روح القدوس
- ابن
- فرزند ذکور، پسر
ابن عم: پسر عمو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی: گره چوب، آک (عیب)، میخچه دژک گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن، سر حلقوم شتر، دشمنی عداوت کینه، عیب آهو تباهی و صمت، بیماری ضد طبع، یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند
پوران پسران جمع ابن پسران، اخلاف سعد بن زید مناف بن تمیم بجز دو پسرش کعب و عمرو. این قبیله در ریگزار الدهنا سکونت داشتند، اخلاف مهاجران ایرانی که در یمن تولد یافته اند، در دوره خلافت عباسی اخلاف نخستین طرفداران سلسله عباسی را (ابنا) مینامیدند که مختصر (ابنا الدعوه) باشد، یا ابنای انس و جن. مردمان و پریان. یا ابنای بشر. آدمی زاد گان. یا ابنای جنس. هم جنسان. یا ابنای جهن. انسان و حیوان و نبات. یا ابنای درزه. مردمان فرومایه و دون. یا ابنای دهر. ابنا (ی) روزگار یا ابنای روزگار. مردم عالم، مردمان همزاد و هم عصر. یا ابنای زمان. مردم روزگار اهل روزگار خلق، مردمان هم زاد و هم عصر. یا ابنا (ی) سبیل، جمع ابن سبیل راهگذاران مردم کاروانی که در زاد و بوم خویش توانگر بوده و اکنون در سفر بی برگ و درویش مانده اند. یاابنا (ی) سلطنت. پسران شاه. یا ابنا (ی) عصر. ابنا (ی) روزگار یا ابنا (ی) نوع. آحاد و افراد نوعی از انواع، مردمان. یا ابنا (ی) وطن. هم وطنان هم میهنان
دختر، بنت
فرزندان، جمع ابن
ابنای بشر: آدمیزادگان
ابنای جنس: هم جنسان
ابنای روزگار: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار
ابنای عصر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای زمان: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای دهر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای بشر: آدمیزادگان
ابنای جنس: هم جنسان
ابنای روزگار: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار
ابنای عصر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای زمان: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای دهر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
دیو سرکش، چاووش
شکم آماسیده
دروغباف، سخت
کاه دهنده کاه دهنده
چپل کودک فربه و تنبل (گویش گیلکی)
خدعه کننده در خرید و فروش، مغبون کننده، کسی که در کار سستی کند، سست کار
زیرک
سستکار
شیر دار، شیر خوراننده
دله گربه دشتی
موش خرما
رهگذر، راهزاد، کنایه از بی پول در راه مانده هم گفته میشود
پوربامداد صبح بامداد خرگوش که به دها و ذکا چون پرتو این ذکا از میان انجم میتافت آنجا حاضر بود اعتراض آغاز نهاد. توضیح مرحوم قزوینی درمورد عبارات فوق نوشته اند: سعدالدین صبح را با آفتاب خلط کرده و ابن ذکار را بمعنی آفتاب گرفته ولی درعبارت مذکور میتوان ابن ذکار را بمعنی صبح گرفت بلکه فقط درصبح ظهور دارد نه در آفتاب چونه تافتن پرتو آفتاب از میان انجم درست نیست
زاغ پیسه از پرندگان
انگبین خور از پرندگان
دانشپور عالم ماتقن دانشمند مبرزا. این ترکیب همیشه باضافه استعمال شود: برادر خوانده ای داشت بفطانت ذهن ورزانت رای مشهور... . این بجده رشد و کیاست نهادی همه حدس وفراست
شغال شگال
شغال شکال
آدمی زاده، آدمی
غلیواژ خورایی از پرندگان
بی فکر بی خیال لاقید لاابالی
اوام منش آنکه هردم برنگی درآید، دراصطلاح صوفیان زمان حال (میانه ماضی و مشتقبل) ونیز واردی است از خداوند که بسالک پیوندد و او را از گذشته و آینده غافل گرداند وصوفی ازین جهت ابن الوقت گویند که فرست را از دست نمیدهد و در حال حاضر وظایف قلبی خود را بانجام میرساند و پروای گذشته و آینده ندارد صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق، نیست فردا گفتن از شرط طریق
شاهزاد شاهزاده شاهپور
آبزاد مرغابی مرغابی بط
خداپور پسرخدا پورخدا
شتر نر دو ساله یا وارد سال سوم شده