زادۀ نرینه از آدمی. فرزند نرینه. پسر: این کار وزارت که همی راند خواجه نه کار فلان بن فلان بن فلانست. منوچهری. ای بدل ذوالیزن بوالحسن بن الحسن فاعل فعل حسن صاحب دوکف ّ راد. منوچهری. از دولت آن خواجه علی بن محمد امروز گلابست و رحیق است در انهار. منوچهری. شاه جهان بوسعید ابن یمین دول حافظ خلق خدای ناصر دین امم. منوچهری. علی بن عبیداﷲ عادل رفیعالبینات صادق الظن. منوچهری. شنیدم که اعشی بشهر یمن شد بر هوذه بن علی الیمانی. منوچهری. رعد پنداری، طبّال همی طبل زند بر در بوالحسن بن علی بن موسی. منوچهری.
زادۀ نرینه از آدمی. فرزند نرینه. پسر: این کار وزارت که همی رانَد خواجه نه کار فلان بن فلان بن فلانست. منوچهری. ای بدل ذوالیزن بوالحسن بن الحسن فاعل فعل حسن صاحب دوکف ّ راد. منوچهری. از دولت آن خواجه علی بن محمد امروز گلابست و رحیق است در انهار. منوچهری. شاه جهان بوسعید ابن یمین دول حافظ خلق خدای ناصر دین امم. منوچهری. علی بن عبیداﷲ عادل رفیعالبینات صادق الظن. منوچهری. شنیدم که اعشی بشهر یمن شد برِ هوذه بن علی الیمانی. منوچهری. رعد پنداری، طبّال همی طبل زند بر در بوالحسن بن علی بن موسی. منوچهری.
پدری پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، اب، آتا، ابا، والد، بابا، بابو، اتا بی، بدون، ابی کرانه، ابی رنج، برای مثال ابی دانشان بار تو کی کشند/ ابی دانشان دشمن دانشند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۲) (حرف اضافه) بی، برای مثال جوان گرچه دانا بود با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی - ۳/۳۰۹)
پدری پِدَر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، اَب، آتا، اَبا، والِد، بابا، بابو، اَتا بی، بدون، ابی کرانه، ابی رنج، برای مِثال ابی دانشان بار تو کی کشند/ ابی دانشان دشمن دانشند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۲) (حرف اضافه) بی، برای مِثال جوان گرچه دانا بُوَد با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی - ۳/۳۰۹)
فرزندان، جمع ابن ابنای بشر: آدمیزادگان ابنای جنس: هم جنسان ابنای روزگار: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار ابنای عصر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار ابنای زمان: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار ابنای دهر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
فرزندان، جمع ابن اَبنای بشر: آدمیزادگان اَبنای جنس: هم جنسان اَبنای روزگار: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار اَبنای عصر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، اَبنای روزگار اَبنای زمان: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، اَبنای روزگار اَبنای دهر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، اَبنای روزگار
پسر. ابن. و نون آن در اختلاف تراکیب تابع میم است و به سه حرکت معرب شود، گره در رسن، گره در چوب، دژک نی، یعنی گره آن، دژک ساق، یعنی قوزک آن، سر حلقوم اشتر. غلصمۀ بعیر، مرداستواررای، دشمنی. عداوت. احن. حقد. کین. کینه، وصمت. عیب. آهو، تباهی، بیماری ضد طبع. ج، ابن
پسر. ابن. و نون آن در اختلاف تراکیب تابع میم است و به سه حرکت مُعْرَب شود، گره در رسن، گره در چوب، دُژَک نی، یعنی گره آن، دُژَک ساق، یعنی قوزک آن، سر حلقوم اشتر. غلصمۀ بعیر، مرداستواررای، دشمنی. عداوت. اِحن. حِقد. کین. کینه، وصمت. عیب. آهو، تباهی، بیماری ضد طبع. ج، اُبَن
پوران پسران جمع ابن پسران، اخلاف سعد بن زید مناف بن تمیم بجز دو پسرش کعب و عمرو. این قبیله در ریگزار الدهنا سکونت داشتند، اخلاف مهاجران ایرانی که در یمن تولد یافته اند، در دوره خلافت عباسی اخلاف نخستین طرفداران سلسله عباسی را (ابنا) مینامیدند که مختصر (ابنا الدعوه) باشد، یا ابنای انس و جن. مردمان و پریان. یا ابنای بشر. آدمی زاد گان. یا ابنای جنس. هم جنسان. یا ابنای جهن. انسان و حیوان و نبات. یا ابنای درزه. مردمان فرومایه و دون. یا ابنای دهر. ابنا (ی) روزگار یا ابنای روزگار. مردم عالم، مردمان همزاد و هم عصر. یا ابنای زمان. مردم روزگار اهل روزگار خلق، مردمان هم زاد و هم عصر. یا ابنا (ی) سبیل، جمع ابن سبیل راهگذاران مردم کاروانی که در زاد و بوم خویش توانگر بوده و اکنون در سفر بی برگ و درویش مانده اند. یاابنا (ی) سلطنت. پسران شاه. یا ابنا (ی) عصر. ابنا (ی) روزگار یا ابنا (ی) نوع. آحاد و افراد نوعی از انواع، مردمان. یا ابنا (ی) وطن. هم وطنان هم میهنان
پوران پسران جمع ابن پسران، اخلاف سعد بن زید مناف بن تمیم بجز دو پسرش کعب و عمرو. این قبیله در ریگزار الدهنا سکونت داشتند، اخلاف مهاجران ایرانی که در یمن تولد یافته اند، در دوره خلافت عباسی اخلاف نخستین طرفداران سلسله عباسی را (ابنا) مینامیدند که مختصر (ابنا الدعوه) باشد، یا ابنای انس و جن. مردمان و پریان. یا ابنای بشر. آدمی زاد گان. یا ابنای جنس. هم جنسان. یا ابنای جهن. انسان و حیوان و نبات. یا ابنای درزه. مردمان فرومایه و دون. یا ابنای دهر. ابنا (ی) روزگار یا ابنای روزگار. مردم عالم، مردمان همزاد و هم عصر. یا ابنای زمان. مردم روزگار اهل روزگار خلق، مردمان هم زاد و هم عصر. یا ابنا (ی) سبیل، جمع ابن سبیل راهگذاران مردم کاروانی که در زاد و بوم خویش توانگر بوده و اکنون در سفر بی برگ و درویش مانده اند. یاابنا (ی) سلطنت. پسران شاه. یا ابنا (ی) عصر. ابنا (ی) روزگار یا ابنا (ی) نوع. آحاد و افراد نوعی از انواع، مردمان. یا ابنا (ی) وطن. هم وطنان هم میهنان
توده و اجتماع ذرات بخار آب مخلوط با ذرات و قطرات بسیار ریز آب معلق در جو که بیشتر بباران مبدل گردد سحاب میغ غیم غمام. یا ابر آذر ابر آذرماه ابری که در ماه آذر بر آید. یا ابر بهار ابر بهاری. ابری که در فصل بهار پدید آید. یا ابر آزاری. ابر بهار
توده و اجتماع ذرات بخار آب مخلوط با ذرات و قطرات بسیار ریز آب معلق در جو که بیشتر بباران مبدل گردد سحاب میغ غیم غمام. یا ابر آذر ابر آذرماه ابری که در ماه آذر بر آید. یا ابر بهار ابر بهاری. ابری که در فصل بهار پدید آید. یا ابر آزاری. ابر بهار
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
در تازی: گره چوب، آک (عیب)، میخچه دژک گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن، سر حلقوم شتر، دشمنی عداوت کینه، عیب آهو تباهی و صمت، بیماری ضد طبع، یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند
در تازی: گره چوب، آک (عیب)، میخچه دژک گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن، سر حلقوم شتر، دشمنی عداوت کینه، عیب آهو تباهی و صمت، بیماری ضد طبع، یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند