جدول جو
جدول جو

معنی ابلیجاج - جستجوی لغت در جدول جو

ابلیجاج
(سُ خَمْ پَ)
هویدا شدن. وضوح
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
دندان شیر برآوردن کودک. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بممنون کسی رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند امنته اذا بلغت ممنونه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَمْ پَرْ وَ)
گشاده و هویدا گردیدن
لغت نامه دهخدا
(سُ خَمْ پَ)
نیک هویدا شدن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ازمئجاج. خشم گرفتن، رجعت. برگردیدن. عود:ازند فی وجعه، برگردید در درد خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
اخرجاج. ابلق گردیدن. سیاه و سپید شدن، خردچشم. تنگ چشم. آنکه چشم خرد و تنگ دارد، آنکه بگوشۀ چشم نظر کند. بگوشۀ چشم نگاه کننده. آنکه بگوشۀ چشم نگرد. (تاج المصادر بیهقی). که بدنبال چشم نگرد. (مهذب الاسماء). مؤنث: خزراء. ج، خزر
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ)
اثبئجاج. پر شدن، که پوست شکم سست دارد. آنکه پوست شکمش سست و فروهشته باشد، اثجل الوادی، میانۀ فراخ وادی. (منتهی الارب) ، طعن فلان ٌ فلاناً الأثجلین، ای رماه بداهیه من الکلام. (منتهی الارب). ج، ثجل
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ اَ)
تبویج. نیک درخشیدن برق
لغت نامه دهخدا
یا الالحجاج، ابوریحان بیرونی در کتاب الاّثارالباقیه عن القرون الخالیه در جدول انواع ملوک و القاب واقعه بر اشخاص این انواع گوید: الحجاج لقب عام ملوک سریر است
لغت نامه دهخدا
(اِ ضَ)
بهم درشدن آوازها. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بانگ کردن شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتیاج
تصویر ابتیاج
خوب درخشیدن برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاج
تصویر التجاج
در هم شدن امواج، جوش و خروش دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابجاج
تصویر ابجاج
شادکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاج
تصویر التجاج
((اِ تِ))
درهم شدن آوازها، درهم شدن امواج دریا
فرهنگ فارسی معین