جدول جو
جدول جو

معنی ابطح - جستجوی لغت در جدول جو

ابطح
(اَ طَ)
جائی است بین مکه و منی و مسافت آن از هر دو بیک اندازه و شاید به منی نزدیکتر است و ازین جهت به مکه و منی هر دو نسبت داده میشود. و بعضی گویند ابطح، ذوطوی است و این سخن درست نباشد
لغت نامه دهخدا
ابطح
(اَ طَ)
رود فراخ که در او سنگریزه ها باشد. رود فراخ که در او سنگریزه بود. (مهذب الاسماء). رود فراخ. رود خانه فراخ. جوی در سنگلاخ. رفتنگاه آب و سیل که در آن سنگریزۀ بسیار باشد، زمین فراخ هموار. هامون. زمین هامون. و مرادف آن بطیحه و بطحاء است. ابوزید گوید ابطح سیلگاه است تنگ باشد یا وسیع. ج، بطاح، اباطح، بطائح. و گفته اند که اباطح جمع واژۀ ابطح، وبطائح جمع واژۀ بطیحه، و بطاح و بطحاوات جمع واژۀ بطحاء باشد
لغت نامه دهخدا
ابطح
تند ابرو بستررود، سنگستان رود فراخ که در او سنگریزه ها باشد رودخانه فراخ جوی در سنگلاخ رفتنگاه آب و سیل که در آن سنگریزه بسیار باشد، زمین فراخ هموار هامون
فرهنگ لغت هوشیار
ابطح
((اَ طَ))
رودخانه فراخ، زمین هموار، هامون
تصویری از ابطح
تصویر ابطح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابطا
تصویر ابطا
درنگ کردن، دیر کردن، کندی، تاخیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابطحی
تصویر ابطحی
از القاب پیغمبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)، خاتم الأنبیاء، خاتم رسل، خاتم انبیا، شارع مقدّس، سرور کائنات، صفوت آدمیان برای مثال شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود / پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام (سوزنی - ۲۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نام دهی به یمامه
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
گاو بدانجهت که نوک بینی پهن دارد. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
جمع واژۀ بطن. شکمها
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
رگ بازوی اسب
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
باطل تر. بیهوده تر
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نعت تفضیلی از بطش.
- امثال:
ابطش من دوسر. (مجمعالامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر روی افکندن کسی را. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). به روی افکندن و خوار کردن. (زوزنی). در روی افکندن. (تاج المصادر بیهقی). به روی افکندن. و رجوع به دزی ج 1ص 93 شود.
چسبیدن بچیزی غیر برآمده از آن. و منه: کان کمام الصحابه بطحاً، ای لازقه بالرأس غیر ذاهبه فی الهواء، و الکمام القلانس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). چسبیدن بچیزی غیر برآمده از آن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ طِ)
بطحیه. بطحاء. ابطح. جوی در سنگلاخ. ج، بطاح. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ طِ)
جمع واژۀ ابطح
لغت نامه دهخدا
(اَ بَح ح)
آنکه در آواز بح بح کند. مرد گلوگرفتۀ گران آواز، دینار، فربه، چوب سطبر، تیر قمار
لغت نامه دهخدا
(اَ بَح ح)
نام شاعری هذلی
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ فَ / فِ)
فروانداختن
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
ابط
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بغل. بن بغل. زیر بغل. باطن منکب. کش. خش، باقی ریگ که بماند بر زمین چون راهها. (مهذب الاسماء). تودۀ ریگ که باریک شده باشد. ج، آباط
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رگی است در ذراع منسوب به ابط، بغل، به آبستنی دادن
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
فضای فراخ، مرد درازبالا، ستور فراخ پهلو، ابدح و دبیدح، لاش ماش. حکی الاصمعی ان الحجاج قال لجبله قل لفلان اکلت مال اﷲ بأبدح و دبیدح فقال له جبله خواستۀ ایزد بخوردی بلاش ماش. (میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
شهرکیست بانعمت میان پارس و اسپاهان. (حدودالعالم). محتمل است این صورت مصحف ابرج باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
دشوارتر. شدیدتر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در هامونی پهن واشدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) : تبطح سیل، گسترش یافتن سیل در بطحا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بسیار شدن سیل در بطحاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
بمعنی اعتماد، . و آن شهر هدر عزر بود که طبحه نیز خوانده شده و در میانۀ حلب و فرات واقع است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الطح
تصویر الطح
بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افطح
تصویر افطح
مرد بینی پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابط
تصویر ابط
زیر بغل خش شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطح
تصویر باطح
بر روی خفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباح
تصویر اباح
روا دانستن روایی، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباطح
تصویر اباطح
جمع ابطح، بسترها آبروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابطل
تصویر ابطل
بیهوده تر یاوه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابطل
تصویر ابطل
بیهوده تر، یاوه تر
فرهنگ واژه فارسی سره