جدول جو
جدول جو

معنی ابشیه - جستجوی لغت در جدول جو

ابشیه
به ابشیهالرمان هم معروف و یکی از قرای فیوم است در مصر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابیشه
تصویر ابیشه
بیکار، برای مثال در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار / دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
عمارت ها، ساختمان ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغشیه
تصویر اغشیه
غشاها، پوسته های بسیار نازک، پوشش ها، جمع واژۀ غشا
فرهنگ فارسی عمید
(سُخَ گُ)
بازآمدن شیر به پستان
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ بناء. ساخته ها. ساختمانها. بناها.
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ / شِ)
جاسوس. (فرهنگ اسدی). این کلمه را صاحب برهان انیشه و ایشه نیز ضبط کرده به همین معنی:
در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرت ببینم ببام بر.
شهید.
و محتمل است که اپیشه صحیح و سایر صور مصحف آن باشد آن نیز نه بمعنی جاسوس بلکه بمعنی بیکار مرکب از ا حرف سلب و پیشه بمعنی حرفت و کار، چه یگانه شاهد لغت نامه ها همین بیت است و در آن معنی بیکار بذوق سلیم نزدیکتر و جاسوس بسیار بعید می آید. و رجوع به اپیشه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ وی یَ)
تأنیث ابوی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
عیبگوی تر. (منتهی الارب) (آنندراج). و ذیل شیوه آرد: یقال: هو شیوه من اشیه الناس. ولی در المنجد ذیل شیوه از مصدر شیه بمعنی چشم زخم رساندن، آمده است: هو شیوه من اشیه الناس، ای من اکثرهم اصابه بالعین. و بنابراین اشیه بمعنی چشم زخم رساننده تر است
لغت نامه دهخدا
(اَشْ یَهْ)
آنچه در آن رنگهایی مخالف رنگ دیگر اعضا پدید آید. گویند: ’ثورٌ اشیه’ چنانکه گویند: ’فرس ٌ ابلق’. و نسبت بدان وشوی ّ است. (از المنجد). و در منتهی الارب ذیل شیه آمده است: رنگ اسب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد... و یقال: ثور اشیه، یعنی گاو چپار، کما یقال: فرس ابلق و تیس اذراء
لغت نامه دهخدا
(اُبْ یَ)
تکبر.
لغت نامه دهخدا
(حُ شی یَ)
ابن سلول. نام جد عمران بن حسین است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بی یَ)
تأنیث ابی. سرکش (زن). زن که زود تن درندهد.
لغت نامه دهخدا
ابوالفتح بهاءالدین محمد بن احمد محلی شافعی، از مردم ابشیۀ فیوم مصر. ادیب و فقیه و واعظ و خطیب ابشیه. او راست: کتاب المستطرف فی کل فن مستظرف. اطواق الازهار علی صدور الانهار. وابن فهد و بقاعی از او اخذ فوائد کرده اند. مولد او به سال 790 ه. ق. و وفات پس از سال 850 بوده است
لغت نامه دهخدا
بهاءالدین محمد بن شهاب المعزاوی القاهری المالکی. مولد 834 ه. ق، وفات 898
لغت نامه دهخدا
شهاب الدین احمد مقری
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ شی یَ)
تأنیت حبشی. زنی حبشی. دده، شتران سخت سیاه، گیاه بهمی بسیار و درهم پیچیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
از قراء غربیۀ مصر
لغت نامه دهخدا
(حُ شی یَ)
نوعی از موران بزرگ و سیاه، شتران سخت سیاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از قرای مصر در ناحیۀ سمنودیه
لغت نامه دهخدا
(اِ یَ)
سبوسۀ سر. حزاز. هبریه. شوره، پنبه کستک (کذا). (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ شی یَ)
نام موضعی منسوب به ابرش. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غشاء، بمعنی پوشش دل و پوشش زین و شمشیرو جز آن. (از اقرب الموارد). و رجوع به غشاء شود، مردان ناآزموده کار. (منتهی الارب). و بمجاز بی خبران و گمراهان: سلطان را رغبت افتاد که انفال آن اغفال در وجه برّی وافی و حسنه ای باقی صرف کند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 420)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ رشاء
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ عشاء، بمعنی طعام شبانگاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ لی یَ)
نام مملکتی بوددر سوریه که به نام پایتختش ابیلا بدین اسم موسوم شده، و ناحیتی دیگر به نام ابلیه بیریه معروف به وده است و برای امتیاز، نخستین را ابلیۀ لیسانیوس گفتندی
لغت نامه دهخدا
شهاب الدین احمد بن محمد بن علی، فقیه شافعی. متوفی 892 ه. ق. در قاهره
لغت نامه دهخدا
جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا. ساخته ها ساختمانها بناها، پایه ها بنیانها اصلها قواعد، صیغه ها بنیانها اصلها تاریخی. بناهای عتیق ساختمانهای تاریخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیه
تصویر اشیه
آک گوی تر (آک عیب) آک جوی تر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غشا پرده هایی که از خارج و داخل اعضای مختلف بدن را میپوشانند. یا اغشیه دماغی. پرده های مراکز اعصاب پاشام مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابدیه
تصویر ابدیه
جاودانگی پایندگی هماییکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
((اَ یِ))
جمع بناء، ساختمان ها، پایه ها، اصول، تاریخی ساختمان های قدیمی و تاریخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
ساختمان ها، خانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره