جدول جو
جدول جو

معنی ابزار - جستجوی لغت در جدول جو

ابزار
آلت، افزار
تصویری از ابزار
تصویر ابزار
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار
وسیله، لوازم، آلت
تصویری از ابزار
تصویر ابزار
فرهنگ واژه فارسی سره
ابزار
هرچه به وسیلۀ آن کاری انجام شود، آلت، نوار باریک برجسته یا گود زینتی حاشیۀ چیزهایی از قبیل گچ بری، چوب و مانند آن، واسطه برای دستیابی به هدف، دستگاه یا وسیله ای که برای کارهای صنعتی به کار می رود، ادویه
تصویری از ابزار
تصویر ابزار
فرهنگ فارسی عمید
ابزار
افزار، آلت، وسیله، مایه، آن چه از ادویه که برای خوشبو کردن در غذا ریزند مانند، فلفل، زردچوبه و دارچین، نوار باریک گچ بری در قسمت بالای دیوار و نزدیک سقف یا در هر جای سطح آن، نقش تزیینی برجسته یا فرورفته روی چوب
تصویری از ابزار
تصویر ابزار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
آلتن، آلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
Instrumental
دیکشنری فارسی به انگلیسی
инструментальный
دیکشنری فارسی به روسی
інструментальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
เครื่องดนตรี
دیکشنری فارسی به تایلندی
यांत्रिक
دیکشنری فارسی به هندی
אינסטרומנטלי
دیکشنری فارسی به عبری
যন্ত্রাংশ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از افزار
تصویر افزار
وسیله، لوازم، آلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابعار
تصویر ابعار
جمع بعر، پشکل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابطار
تصویر ابطار
سرگرداندن شاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابصار
تصویر ابصار
بینا گردانیدن دیده ها، چشمها، ج بصر
فرهنگ لغت هوشیار
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابخار
تصویر ابخار
گندان بدبو کردن دهان
فرهنگ لغت هوشیار
گذار دریایی دریانوردی، شورابی، فراوانی آب، فراوانی، جمع بحر دریاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار