ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب
ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب
حریر، تاری بسیار محکم نازک و درخشآنکه کرم ابریشم به دور خود می تند، گلی به صورت رشته های باریک آویخته به رنگ زرد یا سرخ که در تابستانها می روید. (نگارش کردی: ههورشم)
حریر، تاری بسیار محکم نازک و درخشآنکه کرم ابریشم به دور خود می تند، گلی به صورت رشته های باریک آویخته به رنگ زرد یا سرخ که در تابستانها می روید. (نگارش کردی: ههورشم)
تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بریشم، بهرامه، حریر، پناغ، کناغ، سیلک، دمسق، دمسه، قزّ، کج در موسیقی تار سازهایی مانند رباب و چنگ در موسیقی هر سازی که با مضراب یا ناخن نواخته می شود در موسیقی نوعی ساز زهی ایرانی که امروزه در دست نیست ابریشم طرب: تار ساز، زه
تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بَریشَم، بَهرامِه، حَریر، پَناغ، کَناغ، سیلک، دِمسَق، دِمسِه، قَزّ، کَج در موسیقی تار سازهایی مانند رباب و چنگ در موسیقی هر سازی که با مضراب یا ناخن نواخته می شود در موسیقی نوعی ساز زهی ایرانی که امروزه در دست نیست ابریشم طرب: تار ساز، زه
سخت بتافتن. (زوزنی). رسن دوتا تافتن. جامه به ریسمان دوتا بافتن، استوار کردن. کار محکم کردن، بستوه آوردن. سته کردن. تنگ آوردن. بجان آوردن، گران کردن، سختی، ملول کردن. گرانی کردن. دردسر دادن: ای بتو دل گشته خرم قوی سخت قوی پشتی دارم بتو تا بضرورت نرسد کار من واﷲ کابرام نیارم بتو. مسعودسعد. ، شکوفه برآوردن، مقابل نقض. - ابرام کردن حکمی، مقابل نقض کردن آن. - محکمۀ نقض و ابرام، محکمۀ تمیز. و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود
سخت بتافتن. (زوزنی). رَسن دوتا تافتن. جامه به ریسمان دوتا بافتن، استوار کردن. کار محکم کردن، بستوه آوردن. سُته کردن. تنگ آوردن. بجان آوردن، گران کردن، سختی، ملول کردن. گرانی کردن. دردسر دادن: ای بتو دل گشته خرم قوی سخت قوی پشتی دارم بتو تا بضرورت نرسد کار من واﷲ کابرام نیارم بتو. مسعودسعد. ، شکوفه برآوردن، مقابل نقض. - ابرام کردن حکمی، مقابل نقض کردن آن. - محکمۀ نقض و ابرام، محکمۀ تمیز. و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود
خیط و رشته که از تارهای پیله کنند دوختن و بافتن را. ابریسم. بریشم. حریر. قز. افریشم: و از نشابور جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه. (حدود العالم). کمندی ز ابریشم و چرم شیر یکی تیغ درخورد گرد دلیر. فردوسی. همچنان باشم ترا من که تو باشی مر مرا گر همی دیبات باید جز که ابریشم متن. ناصرخسرو. ، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند: وتر، ابریشم رباب و چنگ. (مقدمهالادب زمخشری) ، مطلق سازهای زه دار: سمن عارضان پیش خسرو بپای به آواز ابریشم و بانگ نای... فردوسی ؟ من غلام مطربم کابریشم خوش میزند. حافظ؟ - ابریشم خام، خامه. دمقس. ، دستان ساز. پردۀ ساز: سر فریاد نداریم پگاه است هنوز یک دو ابریشم شایدکه فروتر گیرند. سیدحسن غزنوی. - ابریشم زدن، نواختن، زدن یکی از رود جامگان را. - کرم ابریشم، کرم قز. کرم پیله. دودالقز. و نیز گفته اند ابریشم نوعی از سازهای نواختنی است و بدین شعر تمثل کرده اند: بابریشم و عود وچنگ و طنبور در بزم تو باد زهره مزدور. و ظاهراً بر اساسی نیست. - ابریشم مقرض، ابریشم که با مقراض سخت ریزه کرده و در معاجین آمیختندی فربهی و قوت و نیز رفع خفقان را. - ابریشم هفت رنگ، تارهای ابریشم است به هفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. - مثل ابریشم، سخت باریک، چنانکه رشتۀ طعام و رشتۀ پالوده و مانند آن
خیط و رشته که از تارهای پیله کنند دوختن و بافتن را. ابریسم. بریشم. حریر. قز. افریشم: و از نشابور جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه. (حدود العالم). کمندی ز ابریشم و چرم شیر یکی تیغ درخورد گرد دلیر. فردوسی. همچنان باشم ترا من که تو باشی مر مرا گر همی دیبات باید جز که ابریشم متن. ناصرخسرو. ، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند: وَتَر، ابریشم رباب و چنگ. (مقدمهالادب زمخشری) ، مطلق سازهای زه دار: سمن عارضان پیش خسرو بپای به آواز ابریشم و بانگ نای... فردوسی ؟ من غلام مطربم کابریشم خوش میزند. حافظ؟ - ابریشم خام، خامه. دمقس. ، دستان ِ ساز. پردۀ ساز: سر فریاد نداریم پگاه است هنوز یک دو ابریشم شایدکه فروتر گیرند. سیدحسن غزنوی. - ابریشم زدن، نواختن، زدن یکی از رود جامگان را. - کرم ابریشم، کرم قز. کرم پیله. دودالقز. و نیز گفته اند ابریشم نوعی از سازهای نواختنی است و بدین شعر تمثل کرده اند: بَابریشم و عود وچنگ و طنبور در بزم تو باد زهره مزدور. و ظاهراً بر اساسی نیست. - ابریشم مقرض، ابریشم که با مقراض سخت ریزه کرده و در معاجین آمیختندی فربهی و قوت و نیز رفع خفقان را. - ابریشم هفت رنگ، تارهای ابریشم است به هفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. - مثل ابریشم، سخت باریک، چنانکه رشتۀ طعام و رشتۀ پالوده و مانند آن
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
خجکدار (خجک خال گونهای از اسپان رخش چپار اسپی را گویند که گل های سیاه یا رنگی جز رنگ خود بر پوست داشته باشد زیوری از زیورهای اسب رخش چپار ملمع اسب که نقطه های خرد دارد. اسبی که بر اعضای او نقطه ها باشد مخالف رنگ اعضا اسب که موی سرخ و سیاه و سفید دارد آنکه رنگ سرخ و سفید در هم آمیخته دارد. یا مکان ابرش. آنجای که گیاهان رنگارنگ و بسیار دارد
خجکدار (خجک خال گونهای از اسپان رخش چپار اسپی را گویند که گل های سیاه یا رنگی جز رنگ خود بر پوست داشته باشد زیوری از زیورهای اسب رخش چپار ملمع اسب که نقطه های خرد دارد. اسبی که بر اعضای او نقطه ها باشد مخالف رنگ اعضا اسب که موی سرخ و سیاه و سفید دارد آنکه رنگ سرخ و سفید در هم آمیخته دارد. یا مکان ابرش. آنجای که گیاهان رنگارنگ و بسیار دارد
ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب
ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب
رشته های بسیار نازکی که از پیله کرم ابریشم جدا می کنند و استفاده می کنند، سازهای زه دار، درختی از دسته گل ابریشم ها جزء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگل های شمال ایران به نام شب خسب (شوفس) موجود است
رشته های بسیار نازکی که از پیله کرم ابریشم جدا می کنند و استفاده می کنند، سازهای زه دار، درختی از دسته گل ابریشم ها جزء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگل های شمال ایران به نام شب خسب (شوفِس) موجود است
ابریشم در خواب چون بیند، دلیل است بر منفعت. اگر زرد بود، دلیل بیماری بود، دیدن ابریشم پخته در خواب بهتر از خام بود. اگر بیند که ابریشم او ضایع شد، دلیل زیان بود. اگر ابریشم سفید بیند، دلیل است بر منفعت و دیدن جامه ابریشم به خواب، مردان را دلیل کراهت بود و زان را نیکو. محمد بن سیرین
ابریشم در خواب چون بیند، دلیل است بر منفعت. اگر زرد بود، دلیل بیماری بود، دیدن ابریشم پخته در خواب بهتر از خام بود. اگر بیند که ابریشم او ضایع شد، دلیل زیان بود. اگر ابریشم سفید بیند، دلیل است بر منفعت و دیدن جامه ابریشم به خواب، مردان را دلیل کراهت بود و زان را نیکو. محمد بن سیرین