- ابراج
- جمع برج، خوبرویان وشن چهرگان، جمع برج برجها دوازده بخش منطقه البروج، کوشک و قلعه و کرانه قوی قلعه،جمع برج خوبرویان
معنی ابراج - جستجوی لغت در جدول جو
- ابراج
- برج ها، ساختمانهای بلند، قلعه ها، جمع واژۀ برج
- ابراج
- جمع برج، برج ها، دوازده برج منطقه البروج، کوشک و قلعه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته شیرزنه خمره کره گیری
برنج کابلی
در امری پافشاری کردن
درخش زدگی (درخش برق)، بیم دادن، خود آرایی: زن
پیسی آوردن (پیسی برص)
بیرون آوردن
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
بزرگ گرداندن، به شگفت افکندن
پاک گرداندن پاوش، بیزاری جستن، به کردن، از بدهی رهاندن، از بدهی رهاندن، برداشتن پیمان، زینهاربرداشتن بیزار کردن بیزاری، به کردن از بیماری بیمار را به کردن شفا بخشودن خوب کردن آسانی بخشودن، صرف نظر کردن داین از دین خود باختیار و میل، تبرئه کردن شخصی ذمه شخص دیگر اعم از حق مالی و غیر مالی. بنابراین ابراء در فقه بمعنای وسیع تری از آنچه در حقوق بکار میرود استعمال میشود ولی بهر دو معنی ایقاع می باشد و احتیاج بقبول مدیون ندارد
شادکردن
جمع خرج، خراج بیرون کردن بیرون کردن
در نور دیدن پیچیدن، چهار خانه کردن، جمع درج، دوکدان ها داخل کردن در بردن، در نوردیدن پیچیدن: ادراج کتاب
زین بر نهادن، افروختن چراغ گرفتن، آراستن
پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن
آشکاری، نشان دادن، آشکارکردن، نمایانی، نمایش
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
بیزاری جویی، پاک گردانی، پاوش
راندن، کنارگزاری، بیرون کردن، بیرون فرستادن، برونکرد
دایه و قابله را گویند
واگشادن آزادی گروگانیک (مشروط)
گذاشتن
برّها، نیکویی ها، جمع واژۀ برّ
اصرار کردن، پافشاری کردن در امری، در علم حقوق تایید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش، استوار کردن، استواری، به ستوه آوردن، تایید کردن
درج ها، صندوقچه ها، جمع واژۀ درج
ظاهر ساختن، آشکار کردن، بیرون آوردن
پیوستگی، اتصال،
درج کردن، نوشتن
درج کردن، نوشتن
بیرون کردن کسی از محل کارش، بیرون کردن، کسی که از جایی بیرون شده باشد، اخراج شده، هزینه، خرج
جمع بر، نیکان، نیکوکاران
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
بیزار کردن، بری کردن، شفا دادن، صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش، رهانیدن، تراشیدن قلم