- ابتعاث
- نشر، برانگیختن، فرستادن
معنی ابتعاث - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوری گزیدن دورشدن
بحث، جستن، تفحص
کاویدن، گفتمان
چیزی را گرفتن
واپس شدن
خریدن، خریداری
خود پوشیدن
خوب درخشیدن برق
زاری، دعا و زاری، تضرع
حیلت کردن
شادی، شادمانی
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
درخشیدن، درفشیدن
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
خوشحال شدن، خوشنود شدن
نرم خندیدن، لبخند
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
شکافتن، شکافته شدن
دست درازی ربودن
آب سرد آشامیدن
خواروکهنه کردن چیزی
چیز نو آوردن
کورکردن
از بیخ بریدن از بیخ کندن بن کنی از بیخ و بن بر کندن بریدن از بن بریدن بیخ بر کردن استیصال
کشاورزی کشتکاری
فراهم آوردن، جمع کردن
به خود پیچیدن، گرانی گران شدن، لرزیدن
به لرزش در آمدن
ناآرامی دلهریدن دلهره داشتن ارزیدن، مضطرب گردیدن بی آرام گردیدن، لرز لرزه لرزش جنبش
لرزیدن، توانمندی، فزونی داراک، پرشدن
ترسیدن هراسیدن بیم یافتن بیمناکی نهازیدن (واهمه کردن) ترسیدن هراسیدن