جدول جو
جدول جو

معنی ابت - جستجوی لغت در جدول جو

ابت(ژَ / ژِدَ / دِ)
سخت گرم شدن
لغت نامه دهخدا
ابت(اَ بِ /اَ)
روز سخت گرم، گرمای سخت
لغت نامه دهخدا
ابت
گرمای سخت
تصویری از ابت
تصویر ابت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتث
تصویر ابتث
ترتیب کنونی الفبای عربی از «الف» تا «ی» پشت سرهم (ا، ب، ت، ث، ج، تا آخر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابتر
تصویر ابتر
ناتمام، ناقص
در علوم ادبی بتر
بی فرزند
دم بریده، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بریده دم، کلته، بکنک
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
قوی سخت مفاصل. مؤنث: بتعاء. ج، بتع
لغت نامه دهخدا
بهندی فرنجمشک است. (تحفه)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ تَ/ اَ تَ)
لیله ابته و ابته، شبی گرم
لغت نامه دهخدا
(اَ بِتْ تَ)
جمع واژۀ بتات. توشه ها. رخت عروس و مسافر و مرده و امتعۀ خانه
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ج، ابتعون. همگان
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوت
تصویر ابوت
پدری، پدریگری، پرورش پروریدن پدری پدر شدن، غذا دادن پروردن
فرهنگ لغت هوشیار
توده و اجتماع ذرات بخار آب مخلوط با ذرات و قطرات بسیار ریز آب معلق در جو که بیشتر بباران مبدل گردد سحاب میغ غیم غمام. یا ابر آذر ابر آذرماه ابری که در ماه آذر بر آید. یا ابر بهار ابر بهاری. ابری که در فصل بهار پدید آید. یا ابر آزاری. ابر بهار
فرهنگ لغت هوشیار
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهت
تصویر ابهت
شکوه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریبا معادل با آوریل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابد
تصویر ابد
دائم، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابث
تصویر ابث
خرامنده، بنشاط، شادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت
تصویر اخت
خواهر، همشیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابط
تصویر ابط
زیر بغل خش شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
سامان وات های (حروف) تازی اصطلاحا حروف هجای عربی را که بترتیب (الف) (ب) (ت) (ث) مرتب شده و به (ی) ختم میشود (ابتث) نامند مقابل (ابجد) و ترتیب آنها از این قرار است: ا ب ت ث ج ح، د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک ل م ن و ه ی. ایرانیان درین میان حروف ذیل را افزوده اند: (پ) بین (ب) و (ت) (چ) بین (ج) و (ح) (ژ) بین (ز) و (س) (گ) بین (ک) و (ل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازت
تصویر ازت
گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتر
تصویر ابتر
بریده دم، دم بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتل
تصویر ابتل
تحفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابته
تصویر ابته
توشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از است
تصویر است
پائئن واساس چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتث
تصویر ابتث
((اَ تَ))
اصطلاحاً حروف هجای عربی را که به ترتیب «الف»، «ب»، «ث» مرتب شده و به «ی» ختم می شود «ابتث» نامند، مقابل ابجد، و ترتیب آن ها از این قرار است، أ ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی، ایرانیان در این میان حروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتر
تصویر ابتر
((اَ تَ))
دم بریده، ناقص، ناتمام، بی فرزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابهت
تصویر ابهت
شکوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابن
تصویر ابن
پور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابد
تصویر ابد
جاوید، همیشگی، همیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امت
تصویر امت
دین وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخت
تصویر اخت
انیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افت
تصویر افت
نزول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتر
تصویر ابتر
آسیب دیده، بی فرزند، دم بریده
فرهنگ واژه فارسی سره
بلاعقب، بلاعقبه، بی اولاد، مقطوع النسل، ناتمام، ناقص، دم بریده
فرهنگ واژه مترادف متضاد