- اباض
- اشتربند، رگ ران ریسمانی که بوسیله آن خرده دست شتر بر بندند تا دست از زمین برداشته دارد بند، نام رگی است در پای. بیخ انگدان بیخ انجدان
معنی اباض - جستجوی لغت در جدول جو
- اباض
- رگ ران
- اباض
- ریسمانی که به وسیله آن خرده دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند، نام رگی است در پای
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک تن از فرقه اباضیه
دشمن تر کینه تر
جمع بغض، دشمنی ها دشمنی کردن کینه توزی
جمع بعض، برخ ها پاره ها، جمع بعض پاره ها طایفه ها جز ها افراد
وام، قرض
آنچه زیر بغل گیرند
جماعتی آمیخته از هر جنس مردم
زن بد خوی
روا دانستن روایی، آشکار کردن
سیل عظیم، موج دریا
سفید، سپید رنگ
جمع ربض، شکنبه روده ها در آغل کردن ستور، به زانو درآمدن ازبار، فروافتادن از مستی
خوان بزرگ: پشمباف پرندباف
دشمنی، دشمنی ها
شبان، شترچران، شتردار
تن زدگی، روی تافت، سرپیچی
شیر درنده
سستی، ضعف
قبضه ساختن شمشیر و جز آن
خرمای رسیده
نبض گیرنده، نبض شناس، پزشک
بغض ها، کینه ها، دشمنی ها، جمع واژۀ بغض
آبان، ماه هشتم از سال خورشیدی ایرانی، ماه دوم پاییز، آبان ماه، فرشتۀ موکل بر آب، روز دهم از هر ماه خورشیدی
گرفتن و به تصرف درآوردن کالا، داد و ستد قبض در معاملات
سرب، فلزی نرم، چکش خور، قابل تورق و کم دوام به رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب می شود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیم های برق به کار می رود
تبرگ گیر (تبرگ نبض) پزشک نبض گیرنده نبض شناس پزشک
آبان، هشتمین ماه سال خورشیدی
قرض، دین. وام، اوام
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
ریسمانی که به وسیله آن خرده دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند، نام رگی است در پای
جمع بعض، پاره ها، طایفه ها، افراد