منسوب به طی که پدر بطنی است، (منتهی الارب)، و از جمله حاتم از اسخیاء معروف عرب که از قبیلۀ طی بوده است: آنی تو که گر زنده شودحاتم طائی علم و کرم و جود کند از تو تعلم، سوزنی، نماند حاتم طائی و لیک تا به ابد بماند نام بلندش به نیکوئی مشهور، سعدی، رجوع به حاتم شود، و ابوتمّام حبیب بن اوس طائی است، رجوع به ابوتمّام شود
منسوب به طی که پدر بطنی است، (منتهی الارب)، و از جمله حاتم از اسخیاء معروف عرب که از قبیلۀ طی بوده است: آنی تو که گر زنده شودحاتم طائی علم و کرم و جود کند از تو تعلم، سوزنی، نماند حاتم طائی و لیک تا به ابد بماند نام بلندش به نیکوئی مشهور، سعدی، رجوع به حاتم شود، و ابوتمّام حبیب بن اوس طائی است، رجوع به ابوتمّام شود
منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب). بمعنی آبی منسوب به آب. (آنندراج). منسوب به ماء که یکی ازعناصر چهارگانه به عقیدۀ متقدمان بود: بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری. منوچهری. هستند جز تو اینجا استاد شاعران خود با لفظهای مائی با طبعهای ناری. منوچهری. - شکل مائی، از مجسمات، جسمی است که محیط است بر آن بیست مثلث متساویه الاضلاع والزوایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، منسوب به ’ما’ یعنی کدامین. (ناظم الاطباء)
منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب). بمعنی آبی منسوب به آب. (آنندراج). منسوب به ماء که یکی ازعناصر چهارگانه به عقیدۀ متقدمان بود: بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری. منوچهری. هستند جز تو اینجا استاد شاعران خود با لفظهای مائی با طبعهای ناری. منوچهری. - شکل مائی، از مجسمات، جسمی است که محیط است بر آن بیست مثلث متساویه الاضلاع والزوایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، منسوب به ’ما’ یعنی کدامین. (ناظم الاطباء)
مصطفی بن محمد بن یونس بن ابی عبداﷲ الطائی الحنفی، مولد او 1138 هجری قمری و وفات در 1193هجری قمری او راست: کتاب توفیق الرحمن بشرح کنز دقائق البیان در فقه حنفی تألیف ابوالبرکات نسفی و این شرح را اختصاری کرده، و آن را کنزالبیان، مختصر توفیق الرحمن نام نهاده است، و هر دو کتاب به طبع رسیده است، (معجم المطبوعات ج 2 ص 1225) ال طائی یکی از شیوخ رواه حدیث که در روزگار ابوداود به اصفهان آمد، نامش نامعلوم است، پاره ای از متأخرین گویند: محتمل است که شیخ مزبور یحیی بن عبدویه البغدادی باشد، (نقل به معنی از الموشح)
مصطفی بن محمد بن یونس بن ابی عبداﷲ الطائی الحنفی، مولد او 1138 هجری قمری و وفات در 1193هجری قمری او راست: کتاب توفیق الرحمن بشرح کنز دقائق البیان در فقه حنفی تألیف ابوالبرکات نسفی و این شرح را اختصاری کرده، و آن را کنزالبیان، مختصر توفیق الرحمن نام نهاده است، و هر دو کتاب به طبع رسیده است، (معجم المطبوعات ج 2 ص 1225) الَ طائی یکی از شیوخ رواه حدیث که در روزگار ابوداود به اصفهان آمد، نامش نامعلوم است، پاره ای از متأخرین گویند: محتمل است که شیخ مزبور یحیی بن عبدویه البغدادی باشد، (نقل به معنی از الموشح)
کبر، عجب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خودپرستی، (منتهی الارب)، - مائی و منی، خودپرستی و تکبر، (منتهی الارب)، عجب و غرور و کبر، (آنندراج)، تفاخر به خانواده و به خود کردن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شوکت و صولت مائی و منی به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجید، (ترجمه محاسن اصفهان)، در بحر مائی و منی افتاده ام بیار می تا خلاص بخشدم از مائی و منی، حافظ
کبر، عجب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خودپرستی، (منتهی الارب)، - مائی و منی، خودپرستی و تکبر، (منتهی الارب)، عجب و غرور و کبر، (آنندراج)، تفاخر به خانواده و به خود کردن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شوکت و صولت مائی و منی به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجید، (ترجمه محاسن اصفهان)، در بحر مائی و منی افتاده ام بیار می تا خلاص بخشدم از مائی و منی، حافظ
نوعی از میمونهای آمریکای جنوبی است که در کلمبیا و گویان و برزیل و پاراگوئه پراکنده است، موی سر این حیوان زبر و کوتاه است و بر روی پیشانی آن بصورت شبکلاه سیاهی درمی آید
نوعی از میمونهای آمریکای جنوبی است که در کلمبیا و گویان و برزیل و پاراگوئه پراکنده است، موی سر این حیوان زبر و کوتاه است و بر روی پیشانی آن بصورت شبکلاه سیاهی درمی آید
دهی از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد 74هزارگزی شمال باختری طیبات، دامنه معتدل، دارای 251 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، بن شن، تریاک و شغل اهالی زراعت، مال داری، قالیچه بافی است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد 74هزارگزی شمال باختری طیبات، دامنه معتدل، دارای 251 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، بن شن، تریاک و شغل اهالی زراعت، مال داری، قالیچه بافی است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه به زمین برشد چون مردم مائی، منوچهری (یادداشت ایضاً)، از طالع میلاد تو دیدند رصدها اخترشمران رومی و یونانی و مائی، خاقانی، و رجوع به دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ذیل ص 447 شود
منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه به زمین برشد چون مردم مائی، منوچهری (یادداشت ایضاً)، از طالع میلاد تو دیدند رصدها اخترشمران رومی و یونانی و مائی، خاقانی، و رجوع به دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ذیل ص 447 شود
نی زننده، نی نوازنده، (ناظم الاطباء)، نی نواز، نئی، (آنندراج)، قراری، قصاب، (منتهی الارب)، نای زن، نی زن، کسی که نی می نوازد: گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریاز گاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم، فرخی، به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نائی به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن عفری، منوچهری، یکدست تو با زلف و دگر دست تو با جام یک گوش به چنگی و دگرگوش به نائی، منوچهری، آن یکی نائی که نی خوش می زده ست ناگهان از مقعدش بادی بجست، مولوی، اثر نالۀ نی نیست مگر از نائی، قاآنی، ای باده فروش من سرمایۀ جوش من ای از تو خروش من من نایم و تو نائی، ؟ برآورد نائی دم صور را ببرد از چراغ خرد نور را، هاتفی (از شعوری)، ، نبات و شکر مصفا، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) (شعوری)
نی زننده، نی نوازنده، (ناظم الاطباء)، نی نواز، نئی، (آنندراج)، قراری، قصاب، (منتهی الارب)، نای زن، نی زن، کسی که نی می نوازد: گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریاز گاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم، فرخی، به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نائی به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن عفری، منوچهری، یکدست تو با زلف و دگر دست تو با جام یک گوش به چنگی و دگرگوش به نائی، منوچهری، آن یکی نائی که نی خوش می زده ست ناگهان از مقعدش بادی بجست، مولوی، اثر نالۀ نی نیست مگر از نائی، قاآنی، ای باده فروش من سرمایۀ جوش من ای از تو خروش من من نایم و تو نائی، ؟ برآورد نائی دم صور را ببرد از چراغ خرد نور را، هاتفی (از شعوری)، ، نبات و شکر مصفا، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) (شعوری)
شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقیدانان ترک است، در قاموس الاعلام آمده است: وی از شعرا و مشایخ مولویه بوده و در خانقاه غلطه سمت نی زن باشی داشت و به سال 1109 به مقام شیخی خانقاه مذکور رسید و در سال 1142 درگذشت، بمناسبت مهارتی که در موسیقی و نی زدن داشت تخلص نائی را اختیار کرده بود، از (قاموس الاعلام ج 6)
شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقیدانان ترک است، در قاموس الاعلام آمده است: وی از شعرا و مشایخ مولویه بوده و در خانقاه غلطه سمت نی زن باشی داشت و به سال 1109 به مقام شیخی خانقاه مذکور رسید و در سال 1142 درگذشت، بمناسبت مهارتی که در موسیقی و نی زدن داشت تخلص نائی را اختیار کرده بود، از (قاموس الاعلام ج 6)
برادر مادر، خال، خالو، مربرار، آبو، آبی: بردائی نیک پی شو یکی همی باش نزدیک او اندکی ترا گر ببیند بدینگونه خال ز روی تو گیرد همه روزه فال، شمسی (یوسف و زلیخا)، - دائی تنی، برادر مادر که با وی ازیک پدر و یک مادر باشد، مقابل دائی ناتنی، ، نیای پدری (مهذب الاسماء)
برادرِ مادر، خال، خالو، مِربِرار، آبو، آبی: برِدائی نیک پی شو یکی همی باش نزدیک او اندکی ترا گر ببیند بدینگونه خال ز روی تو گیرد همه روزه فال، شمسی (یوسف و زلیخا)، - دائی تنی، برادر مادر که با وی ازیک پدر و یک مادر باشد، مقابل دائی ناتنی، ، نیای پدری (مهذب الاسماء)
برادرم برادر من نامی که جوانمردان و ایباران (عیاران) بر یکدیگر می نهادند برادر من، نامی است که فتیان (جوانمردان) هم طریقتان و هم مسلکان خود را بدان مخاطب میداشتند و میخواندند
برادرم برادر من نامی که جوانمردان و ایباران (عیاران) بر یکدیگر می نهادند برادر من، نامی است که فتیان (جوانمردان) هم طریقتان و هم مسلکان خود را بدان مخاطب میداشتند و میخواندند
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
منسوب به غایت نهایی. یا علت غائی. علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود. پایانیک فرجامیک
منسوب به غایت نهایی. یا علت غائی. علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود. پایانیک فرجامیک